• مأمون بزرگترین حامی فلسفه
مأمون بزرگترین حامی فلسفه و علم در سرتاسر تاریخ پر نشیب و فراز اسلام بود. اخبار مجالس او، که در آنها از مسائل کلامی و فلسفی با بیپروایی بیسابقهای سخن به میان میآمد، پرتو روشنی بر اشتغالات فکری و نیز جو عمومی عقاید حاکم بر آن زمان میافکند. اگر بتوانیم به صحت این اخبار اعتماد کنیم، آزاداندیشی مأمون چنان بود که او سختترین انتقادها دربارهی حکومتش را با کمال گشادهرویی و سعهی صدر تحمل میکرد. حکایت میکنند که صوفیی که او را نزد خلیفه آورده بودند، این سؤال نافذ را از او کرد: «این موضع (تفوقی) که تو نسبت به مسلمانان گرفتهای آیا با رضایت همهی مسلمانان است یا نتیجهی غلبه یا قدرت فائقهای است که آنها را ناگزیر از اطاعت کرده است؟» میگویند که خلیفه در پاسخ به این سؤال گستاخانه به دفاع ظریفانهای از سلطهی سیاسی به عنوان پادزهر لازمی برای هرج و مرج پرداخت و سپس گفت که حاضر است از مقام خود کنارهگیری کند، اگر این مخاطب ناخشنود بتواند نامزد دیگری برای خلافت بیابد که متفق علیه همهی مسلمانان باشد.
با همهی سخاوت آشکار و گشادهدستی مسلم مأمون، تساهل او را در حکومت چندان نمیتوان ستود. در حقیقت شاید صرف علاقه به مباحث کلامی بود که رفته رفته نه تنها به افزایش علاقهی عمومی به کلام، بلکه همچنین به حمایت از آرمان یک فرقهی کلامی (معتزله) انجامید که میکوشید تا مقولات اندیشهی یونانی را با معتقدات اسلامی وفق دهد و امکانات دولت را در دفاع از این موضع و تحکیم آن به کار برد. به پیروی از چنین سیاستی بود که او نیروهای اجرائی و قضایی حکومت را با عزم راسخ برای تحمیل عقاید کلامی و سیاسی معتزله بر متکلمان اسلامی و تودهی مسلمان مخالف آنها، در سالهای 212/827 و 218/833 بسیج کرد.
علایق عقلی و گرایش کلامی آشکار مأمون بر عنایت او به علم و فلسفهی یونانی میافزود. با این همه، ابن ندیم به عادت مورخان عرب از واقعهی زیر به عنوان عاملی قطعی در ترغیب مأمون به صرف مساعی در جهت تهیه و ترجمهی آثار فلسفی یونانی یاد میکند. مأمون ارسطو را در زی پیرمردی سپیدموی و «بهی الشکل» در خواب میبیند و با او از در گفتگو در میآید و میپرسد: خیر چیست؟ ارسطو نخست میگوید: «آنچه در عقل زیبا باشد» و بار دیگر میگوید: «آنچه در شرع زیبا باشد» و بار سوم میگوید: «آنچه در نزد جمهور مردم زیبا باشد». این دیدار با این نصیحت پرمعنی حکیم یونانی به خلیفهی مسلمان پایان مییابد که «به یگانگی خداوند ایمان داشته باش.»
مأمون در سال 215/830 بیت الحکمه را تأسیس کرد و آن را به صورت مؤسسهای رسمی و کتابخانهای برای ترجمه و تحقیق درآورد. مأمون برای تجهیز کتابخانه به کتابهای علمی و فلسفی فرستادگانی به روم شرقی گسیل داشت تا به تفحص و خرید کتابهایی در زمینهی «علوم اوایل» اهتمام کنند. سپس فرمان داد تا گروهی از دانشمندان این کتابها را ترجمه کنند. این مترجمان عبارت بودند از جماعتی از مشهورترین شخصیتها، از قبیل یحیی بن ماسویه که منصور و هارون را نیز خدمت کرده بود، و اکنون به ریاست مؤسسهی جدید گماشته شده بود، حجاج بن مطر، یحیی ابن البطریق و شخصی به نام سلما که الفهرست او را «صاحب بیت الحکمه» وصف میکند.
• نقش حنین ابن اسحاق در تاریخ ترجمهی فلسفه و علم
و اما بزرگترین شخصیت در تاریخ ترجمهی فلسفه و علم یونانی حنین ابن اسحاق (260-194/873-809) شاگرد و همکار ابن ماسویه بود که فن ترجمه را بر اساس علمی محکمی بنا نهاد. از منابع چنین برمیآید که هر چند او مدتی کوتاه ریاست بیتالحکمه را بر عهده داشت و احتمالا در خدمت خلیفه بود، هزینهی بیشتر دستاوردهای علمی او را خاندان محتشم بنوموسی تأمین میکردند که از حامیان عمدهی فلسفه و علم به شمار میآمدند. حنین را، صرفنظر از روابطش با خلیفه، باید یکی از مهمترین شخصیتهای عهد این خلیفه دانست.
فعالیت حنین نشانهی یک مرحلهی قطعی در تاریخ ترجمه است. توجه تازه به دقت بیشتر اقتضا میکرد که با متون فلسفی و علمی رایج زمان از نو ترجمه شود یا در ترجمههای موجود اصلاحاتی صورت گیرد به نحوی که ترجمهها هر چه نزدیکتر به مفهوم متون اصلی آنها باشد. نوشتهاند که حنین سهم عمدهای در این کوششها داشته است، هر چند باید گفت که در این کار از یاری گروهی از مترجمان که در کفایت کم از او نبودند نیز برخوردار بود. شایستهترین آنها پسرش اسحاق (متوفی 298 یا 299/911) و خواهر زادهاش حبیش و شاگردش عیسی بن یحیی بودند.
میزان دقت حنین را از اینجا میتوان قیاس کرد که او ترجمههای متعددی از بسیاری از آثاری که در نامهای مورخ 242/856 از آنها نام میبرد به عمل آورده است. مثلا در این نامه مینویسد که هنگامی که جوان بیستسالهای بود، رسالهای از جالینوس را تحت عنوان کتاب فی مراتب قرائه کتبه از روی نسخهی یونانی محقری به زبان سریانی ترجمه کرد. ولی بیست سال بعد «که چند نسخهی یونانی از همین اثر به دستم رسید، به دقت آنها را با هم مقابله کردم تا سرانجام یکی از آنها را کامل و بیعیب یافتم. ترجمهی سریانی را با مقابلهی آن با این نسخه تصحیح کردم. سپس یک بار دیگر آن را ترجمه کردم.» و بعد این سخن پرمعنی را میآورد: «این کار راه و رسم من در هر چیزی بوده است که اندک زمانی بعد به عربی ابوجعفر محمدبن موسی (حامی او که قبلا از او نام بردیم) ترجمه کردم». حنین این اثر را هم به زبان عربی او ترجمه کرده است.
حنین در میان آثار صرفا فلسفی جالینوس از کتاب البرهان، کتاب فی القیاسات الوضعیه، کتاب الاخلاق، و ترجمههای ملخص او از سوفسطیس، برمنیدس، اقراطیس، اوثیذیمس، طیمائوس، بولیطیقوس، کتاب السیاسة و نوامیس افلاطون نام میبرد و میگوید که این کتابها را یا خودش یا شاگردش عیسی بن یحیی برای حامی خود محمدبن موسی ترجمه کرده است. روایت دیگری، ترجمهی طیمائوس و در بعضی گزارشها تجدیدنظر در شرح آن را که به یحیی بن البطریق هم نسبت داده شده است، و نیز ترجمهی نوامیس را به او نسبت میدهند. حنین مدعی است که در میان آثار جالینوس رسالهی المحرک الذی لایتحرک او را به عربی و سریانی و کتاب مدخل الی المنطق او را تنها به سریانی ترجمه کرده است. و کتاب اعدادالمقاییس جالینوس را که او به سریانی ترجمه کرده پسرش چندی بعد به عربی برگردانده است.
به علاوه بسیاری از آثار ارسطو (هر چند نه مستقیما از زبان اصلی) به دست یاران حنین، که بیشک زیر نظر او کار میکردند، به عربی ترجمه شد. بنابراین، پسرش اسحاق و خواهرزادهاش حبیش و شاگردش عیسی بن یحیی تقریبا همهی آثار ارسطو و نیز پارهای از آثار افلاطونی و مشائی را ترجمه کردند. در میان کتابهایی که ترجمهی عربی آنها را به اسحاق نسبت میدهند باید از قاطیغوریاس، باری ارمینیاس، کون و فساد، سماع طبیعی، اخلاق به تفسیر فرفوریوس، بخشهایی از کتاب مابعدالطبیعه، کتاب سوفسطایی افلاطون، بخشهایی از طیمائوس و بالاخره کتاب منحول ارسطو به نام فی النبات را نام برد. بسیاری از این ترجمهها حتی اکنون هم موجود است.
گویا حبیش هم مانند دایی خود در ترجمهی کتابهای پزشکی براعتی داشته است، و چنان که از پارهای از منابع برمیآید، بسیاری از ترجمههایی که به دست حبیش صورت گرفته به خطا به حنین نسبت داده شده است، این خطایا به سبب فضل تقدم حنین بر حبیش روی داده یا به سبب این تصادف غریب که یک کاتب غیر دقیق نتوانسته است اسم حبیش را از اسم حنین تمییز دهد، زیرا در کتابت عربی این دو اسم شباهت صوری نزدیکی با یکدیگر دارند. در کتاب الفهرست این نکته چنین بیان میشود: «از خوشبختیهای حنین این بوده است که هر چه حبیش بن الحسن و عیسی بن یحیی و دیگران به عربی ترجمه کردهاند به او نسبت داده شده است.» هر چند جز تعداد اندکی ترجمهی غیرپزشکی به او نسبت ندادهاند، احتمال بسیار میرود که نام او تحت الشعاع نام دایی مشهورش قرار گرفته باشد.
• ترجمهی متون فلسفی توسط حنین
علایق حنین بیشتر به علم پزشکی بود، و ما تقریبا تمامی آثار پزشکی جالینوس و بقراط را، که بسیاری از آنها هنوز به زبان عربی موجود است، مدیون اوییم. با این همه، این دانشمند جامعالاطراف سهم ارجمندی نیز در ترجمهی متون فلسفی داشته است. اندک بودن تعداد آثار فلسفیی که ترجمهی آنها به او منسوب است، چیزی از قدر و اهمیت کار او نمیکاهد. بسیاری از مترجمان آثار یونانی، از آن جمله اسحاق و ابنالبطریق و دیگران، بنابر روایات، ترجمههای خود را برای تصحیح یا ملاحظه نزد او میبردند. به علاوه، او چند اثر علمی و فلسفی اصیل تألیف کرده است که ما را بر آن میدارد که به این دانشمند برجسته به چشم مردی بیش از یک مترجم آثار علمی یونانی نگاه کنیم. صرف نگاه کردن به عناوین بعضی از این آثار کافی است که ما را به اعجاب وادارد: کتاب احکام الاعراب علی مذاهب الیونانیین، کتاب فی المدوالجزر، کتاب السبب الذی صارت میاه البحرله مالحة، کتاب الالوان، مقالة فی قوس قزح، کتاب القول الحق فی المذاهب الدینیة، کتاب نوادر الفلاسفة و الحکماء، کتاب تاریخ العالم، و حتی کتاب فی خواص الحجارة، علاوه بر اینها باید به رسالات پزشکی و تلخیصات فلسفی متعددی، مانند تلخیص کتاب فی السماء ارسطو و کتاب منحول ارسطو به نام کتاب الفراسة نیز اشاره کرد.
• مترجمان دیگر
دیگر مترجمان بزرگ عبارتاند از ابن ناعمه الحمصی (متوفی 220/835)، ابوبشر متی (متوفی 329/940)، یحیی بن عدی (متوفی 346/974)، قسطا ابن لوقا (متوفی 310/900)، ابوعثمان دمشقی (متوفی 310/900)، ابوعلی بن زرعه (متوفی 398/1008) و حسن بن سوار (متوفی در حدود 408/1017) که او را ابن الخمار نیز مینامیدند و مشهورترین شاگرد ابن عدی بود، و بالاخره ثابت بن قره، منجم و فیلسوف صابئی (به خطا)، را باید نام برد، یعنی دانشمندی که در طبقهای خاص خود قرار میگیرد.
• جامعیت قسطابن لوقا
دانشمندی که بیشک از جهت وسعت دانش و جامعیت با حنین برابری میکرد، قسطا ابن لوقا بود که در بعلبک لبنان زاده شده بود و احتمالا تبار یونانی داشت. ابن ندیم در گزارشی که از دستاوردهای ادبی و علمی قسطا میدهد، از ذکر نام حنین پیش از نام قسطا، که به عقیدهی او همتای بیچون و چرای حنین بوده است، عذرخواهی میکند. قسطا، علاوه بر پزشکی، ظاهرا در فلسفه و هندسه و نجوم نیز سرآمد بود و با تجدید نظر در بسیاری از ترجمههای موجود از زبان یونانی که گفتهاند در آن مهارت داشته است، خود را از دیگران ممیز گردانیده بود. فهرست آثار فلسفی او شامل کتابهای زیر است: کتاب نوادر الفلاسفه، کتاب الفصل بین النفس و الروح، کتاب فی الجزء، کتاب المدخل الی المنطق، کتاب السیاسة، کتاب شرح مذاهب الیونانیین، کتاب الفردوس فی التاریخ. مهمترین ترجمههای فلسفی منسوب به قسطا چهار کتاب نخست سماع طبیعی (احتمالا به علاوهی کتابهای پنجم و ششم)، کون و فساد (کتاب اول) و کتاب منحول الآراء الطبیعیه فلوطرخس (پلوتارک) است.
• سهم ابوبشر متی و یحیی بن عدی در ترجمه و تفسیر آثار ارسطو
دو مترجم قرن چهارم / دهم، یعنی ابوبشر متی و شاگردش یحیی بن عدی، به سبب سهم به سزایی که هر دو در ترجمه و تفسیر آثار ارسطو، مخصوصا منطق او داشتهاند. شایان ذکرند. متی علاوه بر فهرست بلندی از ترجمههایی که شامل شروح اسکندر افرودیسی بر کتاب لام مابعدالطبیعه و کتاب السماء و کتاب کون و فساد ارسطوست، خود نیز تفاسیری بر چهار کتاب منطق ارسطو ، یعنی قاطیغوریاس، باری ارمینیاس، آنالوطیقای اول و آنالوطیقای دوم و همچنین شرحی بر ایساغوجی فرفوریوس، و کتابی به نام مقدمات صدر بها کتاب آنالوطیقا و کتاب دیگری به نام المقاییس الشرطیه دارد. این تفسیرها که ظاهرا شهرت بسیار کسب کرد، مبنای مطالعه در این دوره قرار گرفت و برای نویسندهی آنها لقب منطقی بزرگ عصر را به بار آورد. شاگردش، یحیی بن عدی، که مذهب یعقوبی داشت نیز شهرت بسیاری در منطق به دست آورد و به «المنطقی» معروف شد. علاوه بر ترجمهی بوطیقا و سوفسطیقا و طوبیقا و احتمالا مابعدالطبیعه، ترجمهی نوامیس افلاطون، و تفسیری بر طوبیقا و بخشهایی از سماع طبیعی و مابعدالطبیعه و همهی کتاب کون و فساد و تألیف یک رشته رسالات اصیل فلسفی که بعضی از آنها تا زمان ما محفوظ مانده است نیز به او منسوب است. چنان که باید انتظار داشت، بسیاری از این متون در زمینهی منطق است، از قبیل فی اهمیة الصناعة المنطق و ماهیتها و آثار متعددی در مقولات ارسطو و تقسیم اجناس ششگانهی ارسطو. با این همه، بعضی دیگر صرفا دربارهی موضوعات طبیعی و ما بعد طبیعی است، از قبیل تزییف قول القائلین به ترکیب الاجسام من اجزاء لایتجزا، ولیس شیء موجود غیرمتناه لاعددا و لاعظما، و رسالات الکل و الجزء و اثبات طبیعة الممکن و التنبیه علی فسادها. آثار دیگر او دربارهی مسائل الهیی است که ظاهرا در مدرسهی یحیی مورد بحث بوده یا در بحثهای کلامی با مسلمانان به میان میآمده است. اینها عبارتاند از: رسالة فی نقض حجج القائلین بأن الافعال خلق لله و اکتساب للعبد که پیداست متوجه نظر اشعری دربارهی فعل انسانی (کسب) است، و نیز رسالهای دربارهی توحید وردی بر این نظر (اشعری) که اجسام مرکباند از اجزاء لایتجزا و اعراض.
• نقش ثابت بن قره در ترجمه
همهی مترجمانی که تاکنون از آنها سخن گفتیم مسیحیانی بر مذهب نسطوری یا یعقوبی بودند. مهمترین استثنا بر این قاعده بیشک ثابت بن قره، منجم و فیلسوف و ثنی مذهب است که از موطن خود حران واقع در شمال سوریه به بغداد رفت و در آن شهر رحل اقامت افکند و هم در آنجا به خدمت خاندان محتشم و مشهور و مشهور بنوموسی پیوست، سپس منجم خاص و ندیم معتضد عباسی (289-279/902-892) شد. ثابت سردودمان ممتدی از دانشمندان برجسته بود که همه مانند نیای بزرگ خود عمر خویش را وقف تحقیق و مطالعه در نجوم و ریاضیات کردند. دستاوردهای بزرگ ریاضی و فلسفی او که هرگز منحصر به ترجمههایی از یونانی و سریانی نبود شامل تفسیری بر سماع طبیعی ارسطو، رسالاتی به نام کتاب فی طبایع الکواکب و تأثیراتها و مختصر فیالاصول من علم الاخلاق و کتاب فی الموسیقی و جوامع کتاب آنالوطیقا الاولی و جوامع کتاب باری ارمینیاس، و نیز آثار ریاضی و نجومی متعددی بود که در این کتاب مورد بحث ما نیست. ترجمههای او مشتمل است بر کتاب جامعی در پزشکی و ترجمههایی از المجسطی بطلمیوس و اصول الهندسهی اقلیدس که همه از هر جهت بر ترجمههای پیشین برتری داشت. ابوعثمان دمشقی شخصیت برجستهی دیگری است که در قرن سوم / نهم در حوزهی تحقیق در آثار ارسطو شهرت داشت. ترجمههای او عبارت است از طوبیقا و اخلاق نیکوماخوسی و سماع طبیعی (کتاب چهارم) و کون و فساد ارسطو، و اصول الهندسهی اقلیدس و ایساغوجی فرفوریوس و سه رسالهی اسکندر افرودیسی دربارهی الالوان و الصور الروحانیة و النمو و همچنین تعدادی از آثار پزشکی.
• عیسی بن زرعه و ابن خمار
دو مترجم نسبتا متأخر شایان ذکر عبارتاند از عیسی بن زرعه و ابن خمار. این دو از اصحاب یحیی بن عدی یعقوبی بودند که چنان که دیدیم سخت به منطق ارسطو دلبستگی داشت. گفتهاند که عیسی بن زرعه کتاب الحیوان و کتاب لام مابعدالطبیعه و سوفسطیقای ارسطو و کتاب خمس مقالات من کتاب نیقولاوس فی فلسفة ارسطاطالیس را از سریانی ترجمه کرده است. آثار متعدد دیگری هم به او منسوب است، ولی هیچ یک از آنها در درجهی اول اهمیت نیست. آثار ابن الخمار چشمگیرتر است. ترجمه هایش که بیشتر از سریانی به عربی است مشتمل است بر کتاب الآثارالعلویة ارسطو و کتابهای چهارگانهی منطق (یعنی، ایساغوجی، قاطیغوریاس، باری ارمینیاس و آنالوطیقای اول) به شرح آلبینوس، و مسائل ثیوفراسطس و مقالة فیالاخلاق. همچنین گفتهاند که او یک تفسیر مطول و یک تفسیر مختصر بر ایساغوجی دارد، و رسالاتی تحت عنوان مقالة فی الهیولی، مقالة فی الصدیق و الصداقة، مقالة فی سیرة الفیلسوف و علاوه بر آنها یک رشته آثار پزشکی تألیف کرده است. ولی شاید جالبترین اثر او رسالهای است به نام الوفاق بین رأی الفلاسفة و النصاری که پیش از این به آن اشاره کردیم. این رساله بر علایق کلامی این دانشمند و مکتب او و اشتغال خاطر او و مکتبش به مسئلهی جمع میان فلسفه و دین که فیلسوفان اسلامی را نیز سخت به خود مشغول داشته بود تأکید دارد. از کتابهای دیگر او که آنها هم از اهمیت کلامی برخوردار است باید از مقالة فیالافصاح عن رأی القدماء فی الباری تعالی و فی الشرائع و موردیها و کتاب فی خلق الانسان و ترکیب اعضائه نام برد.
• ابن ناعمه الحمصی و اسطاث
در اینجا فقط باید به دو نام شایان ذکر دیگر اشاره کنیم، یکی ابن ناعمه الحمصی مترجم مقالات چهارم تا هشتم سماع طبیعی و کتاب اثولوجیای منحول ارسطوست که اهمیت بسیاری در تاریخ مذهب نوافلاطونی اسلامی احراز کرده و دیگری شخصی است به نام اسطاث (Eustathius) که دربارهی او اطلاع بسیار اندکی میتوان از منابع کهن به دست آورد، با آنکه بنابر موثقترین منابع، تمامی مابعدالطبیعهی ارسطو را ترجمه کرده است. در الفهرست، که ظاهرا مرجع روایات بعد از خود است، دربارهی مهمترین کتاب نظری ارسطو چنین آمده است.
کتاب الحروف، معروف به الهیات (متافوسیکا). این کتاب به ترتیب حروف الفبای یونانی تنظیم شده است (نخستین کتاب «الف کوچک» است که اسحاق آن را ترجمه کرده است)، و تا حرف «مو» از آن موجود بوده است که به دست ابوزکریا یحیی بن عدی ترجمه شده است. حرف «نو» را به یونانی به تفسیر اسکندر میتوان یافت. و تمام این حروف را اسطاث برای کندی ترجمه کرده و در این باره داستانی حکایت شده است. ابوبشر متی کتاب «لام» به تفسیر اسکندر را، که یازدهمین حرف است، به عربی درآورده است. حنین بن اسحاق نیز این کتاب را به سریانی برگردانده، ثامسطیوس تفسیری را از کتاب «لام» دارد که ابوبشر متی آن را به تفسیر ثامسطیوس ترجمه کرده است. شملی نیز ترجمهای از آن دارد، و اسحاق بن حنین نیز عدهای از کتابهای دیگر آن را ترجمه کرده، و سوریانوس بر کتاب «باء» آن تفسیر نوشته که به زبان عربی ترجمه شده است، و من آن را به خط یحیی بن عدی در فهرست کتابهایش دیدهام. از این سخنان چنین برمیآید که عربها در اوایل قرن سوم / اواسط قرن نهم دوازده کتاب از چهارده کتاب مابعدالطبیعه را در دست داشتهاند و از آن گذشته چند تفسیر یونانی منقول به زبان عربی نیز موجود بوده است. نه تنها اسطاث، بلکه ظاهرا یحیی بن عدی نیز ترجمههای کاملی از دوازده کتاب مابعدالطبیعه به دست داده است، که اکنون میتوان آنها را در تصحیح کتاب تفسیر مابعدالطبیعه ابن رشد، مطالعه کرد.
فلسفه فلسفه اسلامی نهضت ترجمه ترجمه زبان عربی تاریخ فلاسفه اسلامی کتب فلسفی