در بین متفکران اسلامی غزالی به این نظریه پرداخته است. غزالی در آثارش در مورد انتظار بشر از دین و قلمرو دین دیدگاه های مختلفی دارد. بعضی از نوشته هایش روش اهل سنت را می پذیرد و راه حشویه و جمودگرایان و غلات و فلاسفه را رد می کند و سعی در ارائه راه معتدلی در بحث های دین شناسی دارد. او می گوید: راه اهل سنت حق است ولی نباید به افراط و تفریط کشیده شود. در کتاب الاقتصاد فی الاعتقاد از تمهید اول تا چهارم علاوه بر استفاده از روش سمع (قرآن و سنت) از روش منطقی هم بهره می برد (مثلا پذیرش بدیهیات عقلی و قیاس و استفاده از برهان سبر و تقسیم و تأیید مقدمات حسیه به عنوان بدیهیات). خلاصه این که از روش های برون متون دین هم بهره می برد. در کتاب الجام العوام عن علم الکلام درباره ضرورت بعثت انبیا گفته است: پیامبر درباره مصلحت بندگان از همه داناتر است آگاهی نسبت به نفع و ضرر آخرتی با تجربه کسب نمی شود. عقل هم این حقایق را درک نمی کند و تنها راه آن، نور نبوت است از این رو پیامبر تمام امور مربوط به نفع و ضرر معاد و معاش ما را با وحی گرفته و چیزی را هم کتمان نکرده است.
تحلیل نظریه
به نظر او تمام این مصالح در قرآن یا حدیث قدسی یا حدیث نبوی است. پس اگر علوم را جزو نیازهای بشر بدانیم حتما در کلام نبی باید باشد؛ ولی خود غزالی در کتاب المنقذ من الضلال مصادیقی از علوم را هم ذکر می کند که باید از نبوت دریافت کنیم. غزالی این بحث را در الجام العوام، به طور کلی مطرح کرده است ولی در المنقذ می گوید علوم سیاست که به مصالح حکومت و رابطه حکومت به امور دنیایی مردم می پردازد باید از مأثورات بزرگان (انبیا) و کتاب های آسمانی دریافت کرد چون عقل و تجربه ما در درک مصالح و مفاسد ناتوان است. در المنقذ می گوید: «ما السیاسات فجمیع کلامهم فیها یرجع الی الحکم المصلحیه المتعلقه بالامور الدنیویه و الایاله السلطانیه و انما أخذوها من کتب الله المنزله علی الانبیاء و من الحکم المأثور عن سلف الانبیاء»
در بخش آخر همین کتاب در باب نبوت شناسی می گوید: یعنی «فطرت آدمیان از هر دانشی خالی بوده است و حق تعالی در آغاز حیات برای ادراک انسان به او حواس داد تا جهان محسوسات را درک کند و در سن هفت سالگی قوة تمییز و در مرحله بالاتر عقل را به او عطا کرد تا حقایقی را درک کند که در مراحل قبل نمی توانست بفهمد؛ ولی برتر از مرحله عقل مرحله دیگری از کمال وجود دارد و آن بصیرتی است که با آن امور غیبی را درک می نماید. (مانند رؤیای صادقه). پس نبوت عبارت است از مرحله ای از کمال که با نور آن، امور غیبی درک می شود و دلیل چنین مقامی وجود معارفی است که هرگز با عقل قابل دستیابی نیست؛ مانند دانش پزشکی و ستاره شناسی. بنابراین غزالی یک کبرای کلی را می پذیرد که عبارت است از فروغ دین در غروب عقل. یعنی زمانی دین ظهور می کند که عقل توان ظهور نداشته باشد. در طب و نجوم باید از وحی کمک گرفت. از آنجا که می دانیم انبیا از تصفیه دل برخوردارند، حقایق را درست دریافت می کنند و با معجزه برای ما ثابت می شود پیامبر کیست.
در کتاب جواهر القرآن تصریح می کند که چون قرآن دارای هفتاد بطن است پس تمام این معارف در قرآن وجود دارد. این مطلب پاسخ یک سؤال مقدر است که چگونه در قرآن محدود همه علوم و معارف وجود دارد؟ ایشان از ظاهر و باطن قرآن استفاده می کند ولی به نظر می رسد که بحث در اینجا ناتمام است؛ بلکه باید اثبات شود که چگونه ممکن است از الفاظ محدود قرآن، بی نهایت معنا استفاده شود؛ گرچه این معانی باطنی در قرآن زیادند ولی بی نهایت نیستند و غزالی به این مسئله پاسخ نمی دهد. مشکل این است که معارف بیش از آن است که بتوان با ظاهر و باطن قران آن را حل کرد.
نزاع بین غزالی و فخر رازی
غزالی در معیار العلم مطلب دیگری دارد که در حقیقت نزاع بین او و فخر رازی است. او می گوید از یک متن می توان معانی فراوانی را فهمید؛ چون هر متنی دلالت مطابقی و دلالت تضمنی و دلالت های التزامی دارد. دلالت التزامی یا بین است یا غیر بین و هر کدام از آنها به دو قسم بین بالمعنی الاخص و بین بالمعنی الاعم تقسیم می شوند. از دلالت مطابقی یک جمله دلالت التزامی را می فهمیم و خود مدلول التزامی بر چند مدلول دیگر دلالت می کند؛ گرچه بین بالمعنی الاخص باشند و آن مدلول التزامی دوم بر سوم و آن نیز بر مدلول التزامی چهارم دلالت می کند و از این طریق بی نهایت مدلول التزامی را می توان به دست آورد. پس، از یک عبارت محدود بی نهایت عبارت حاصل می شود.
فخر رازی جواب می دهد که فقط دلالت های التزامی که التزامشان بین بالمعنی الاخص یا حداکثر بین بالمعنی الاعم باشند، قابل اعتنا هستند. از دلالات غیر بین نمی توان استفاده و آن را به متن مستند کرد؛ ولی اگر سخن غزالی را بپذیریم جمله «الف ب است» یک دلالت مطابقی دارد و یک مدلول مطابقی که از آن دلالت به دست می آید. مدلول مطابقی نیز یک دلالت تضمنی دارد و یک دلالت التزامی (در مجموع دو مدلول تضمنی و التزامی). مدلول التزامی اول بین بالمعنی الاخص است که دلالت بر مدلول التزامی دیگری دارد تا بی نهایت.
فخر رازی بر خلاف غزالی قائل است که این مدلول ها را نمی توان به مؤلف نسبت داد. دلیل غزالی این است که گوینده متن، شارع است که علم نامحدود دارد. مدلول های التزامی برای ما انسان ها، تا جایی به ما مستند است که توان درک آنها را داشته باشیم. دلالت های قابل درک برای ما عبارتند از دلالت های مطابقی و تضمنی و التزامی (بین بالمعنی الاخص یا حداکثر بین بالمعنی الاعم) ولی هیچ گاه دلالت التزامی غیر بین را درک نمی کنیم؛ بنابراین، عبارات ما برخلاف عبارات شارع، بی نهایت معنا ندارد.
طبقه بندی غزالی از علوم
غزالی در احیاء علوم الدین، فصل «بیان العلم الذی هو فرض کفایه» می گوید: «اعلم أن الفرض لا یتمیز عن غیره إلا بذکر أقسام العلوم، و العلوم بالإضافه إلى الغرض الذی نحن بصدده تنقسم إلى شرعیه وغیر شرعیه؛ وأعنی بالشرعیه ما استفید من الأنبیاء صلوات الله علیهم وسلامه، ولا یرشد العقل إلیه مثل الحساب، ولا التجربه مثل الطب، ولا السماع مثل اللغه. فالعلوم التی لیست بشرعیه تنقسم إلى ما هو محمود وإلى ما هو مذموم وإلى ما هو مباح فالمحمود ما یرتبط به مصالح أمور الدنیا کالطب والحساب وذلک ینقسم إلى ما هو فرض کفایه وإلى ما هو فضیله ولیس بفریضه أما فرض الکفایه فهو علم لا یستغنى عنه فی قوام أمور الدنیا کالطب إذ هو ضروری فی حاجه بقاء الأبدان...» علوم یا عقلی اند یا شرعی و علوم شرعی یا ضروری اند یا مکتسبه. علوم مکتسبه نیز یا دنیایی اند یا اخروی. از این تقسیمات بر می آید که علومی نیز وجود دارند که غیر دینی اند (نه ضد دینی).
بنابراین غزالی وجود علوم غیر دینی را می پذیرد در حالی این مطلب با نظریات دیگرش سازگاری ندارد مثلا در جواهر القرآن در تقسیم علوم قرآن هم می گوید:
علوم قرآن بر دو نوع است:
1. علم ظواهر قرآن: قرائت، لغت، نحو و تفسیر و...
2. علم بواطن قرآن: شناخت قصص، فقه، اصول فقه، علم به خدا و قیامت و...
بعد در فصل پنجم همین کتاب در بیان انشعاب بقیه علوم از قرآن می گوید: شاید بگوییم علوم غیر از این علوم ظواهر و بواطن قرآن زیادند (مانند طب، نجوم، هیأت عالم، هیأت بدن حیوان، سحر و...)؛ ولی ما فقط به علوم دینی اشاره کردیم که اصل آنها برای رفتن به سوی خدا لازم است اما اصلاح معاش و معاد انسان بر این علوم پیش گفته توقف ندارد.
اگر گویی که ورای ا ین علوم، علوم دیگر است چون علم طب و نجوم و علم هیأت عالم و علم هیأت حیوان و تشریح اعضای وی و علم سحر و طلسمات و مانند آن. بدان که ما بدانچه اشارت کردیم علوم دینی خواستیم که بدان راه خدای رفته شود و این علم های دیگر که تو یاد کردی صلاح سعادت معاد ندارد و معاش نیز نی، از بهر این یاد نکردیم.... اما علم خدای علمی است که نهایت ندارد و علم ما مفرق علم حق است از دو جهت: یکی آن که علوم حق نهایت ندارد و علم ما متناهی است و دوم آن که علم حق تعالی را به قوت و به امکان نیست که خروج آن به وجود انتظار کشیده شود... و این همه علوم که برشمردیم یا ناگفته ماند اصول وی از قرآن بیرون می آید که همه از بحر قرآن محیط مغترف است.
خلاصه نظریات غزالی
1. علوم قرآن بر دو نوع بواطن قرآن و ظواهر قرآن است و ریشه این علوم در قرآن است (یعنی از طریق بواطن می توان ریشه این علوم را فهمید). (جواهر القرآن)
2. علوم یا دینی اند یا غیر دینی. علوم عقلی دنیایی، غیر دینی اند و از دایره دین و قرآن بیرون اند. (احیاء علوم الدین)
3. آنچه مربوط به معاش و معاد است قرآن آن را بیان کرده است و می توان ادعا کرد که علوم مختلف (مانند طب و نجوم و علوم سیاسی) چون با عقل درک نمی شوند باید از طریق نبوت تحصیل شوند (که اشکال و پاسخ آن بیان شد).