اسلام که کامل ترین دین الهى است، موضع کاملا دوستانه اى با علم و دانش دارد. اسلام از انسان مى خواهد که براى کسب علم و معرفت تلاش کند و هرگونه سختى و دشوارى را در این راه بر جان و دل بپذیرد. اسلام براى آموختن علم هیچ گونه محدودیت زمانى و مکانى قایل نیست و انسان مسلمان باید از گهواره تا گور در طلب علم و کسب دانش باشد. اسلام حکمت و دانش را گمشده مؤمن، کسب دانش را فریضه، مجلس علمى را بهتر از عبادت و مداد دانشمندان را برتر از خون شهدا مى داند. اسلام مى گوید: هر چه دانش انسان بیش تر باشد معرفت او نسبت به خداوند و در نتیجه خدا پروایى و تدین او افزون تر خواهد شد. این سفارش ها و دستورات دینى، چه به صورت مستقیم و به عنوان احکام و دستورات دینى و چه به صورت غیر مستقیم و از طریق نفوذ در سایر عناصر فرهنگى، محرک هاى قوى و نیرومندى در انسان مسلمان براى انجام پژوهش هاى علمى به وجود مى آورند و اگر موانعى در کار نباشد در سایه این محرک هاى دینى، علم در زمینه هاى مختلف به سرعت رشد نموده و شکوفا خواهد شد، همان گونه که در قرون نخست تاریخ اسلام، مسلمین در رشته هاى مختلف علوم به پیشرفت هاى سریع و چشمگیرى نایل آمدند. به همین جهت در اندیشه اسلامی نیز بیان شده که بین علم و دین سازگاری و توافق کامل وجود دارد. در اسلام روی علم نافع تکیه و تأکید شده است و علم، هم در این اندیشه تنها علم دین و یا علم عقاید و علم کلام نیست و یا مقصود از علم در اندیشه اسلامی، تنها این نیست که نفع به آخرت داشته باشد.
منظور از علم نافع، علمی است که به نوعی به حال انسان سودمند واقع شود چه سود و نفع مادی باشد و چه سود و نفع معنوی و اخروی. بنابراین اسلام هیچگونه تضاد و تعارضی با علم ندارد و قدر مشترک های فراوانی میان حقیقت علم و حقیقت دین وجود دارد. البته باید گفت مبنای علم جدید، عقل و خرد انسان است، همان عقل و خردی که مبنای اصلی و داوری ها و مبنای اصلی در دیانت و شریعت است، «العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان؛ عقل وسیله عبودیت خدای رحمان و وسیله کسب بهشت و جنان است.» همان عقلی که اولین مخلوق الهی و مفتخرترین نام در اندیشه شیعی است چگونه می شود که اندیشه اسلامی چنین در اوج به عقل نگاه کند ولی محصولات آن را نادیده بیانگارد اندیشه اسلامی، با بت شدن علم سیانتیسم و با بت شدن عقل مخالف است، نه با بهره وری از علم و عقل. اسلام مخالف جهل است و فضل و شرف علم و عالمان در کلمات دینی تصدیق شده است، کسانی که بیان می کنند که دین با علم جدید سر ناسازگاری دارد، قطعا دین را نشناخته اند و موضوع دین و، درباره دنیا، طبیعت و نیازهای انسان را نشناخته اند و از سر عدم معرفت، چنین نسبتی را به دین داده اند.
نسبت میان علم و دین
براى ارایه ى بیانى شایسته از نسبت میان علم و دین باید یک تقسیم بندى در علوم انجام داده، آنگاه رابطه هر قسم از علوم با دین را بررسى کنیم.
تقسیم بندى علوم
برخى عقیده دارند که همه علوم انسانى اند؛ زیرا به هر حال هر علمى را انسان باید به دست آورد، پس ره آورد دست بشر است. بنابراین انسانى است. اما از این نظر که بگذریم در یک تقسیم بندى کلى مى توان علوم را به دو دسته انسانى و طبیعى تقسیم کرد و عنوان «علوم انسانى » بر دانش هایى اطلاق مى شود که به نحوى با انسان سر و کار دارد. با شانى از شئون و جنبه اى از جنبه ها و بعدى از ابعاد حیات فردى یا اجتماعى انسان سر و کار دارد و «علوم طبیعى» عبارتند از دانش هایى که موضوع آنها جنبه اى از جنبه هاى طبیعت است. بنابراین، علوم انسانى شامل رشته هاى روانشناسى، جامعه شناسى، فلسفه، الهیات، تاریخ، اقتصاد، مدیریت، اخلاق، علوم تربیتى، تربیت بدنى، جغرافیاى انسانى، ادبیات، حقوق، علوم سیاسى و امثال اینها خواهد بود. و البته با یک توسعى علومى نظیر تفسیر، اصول فقه، و درایة الحدیث و رجال و مانند آن را نیز مى توان جزو علوم انسانى به حساب آورد، مگر اینکه اینها را مشمول الهیات که یکى از علوم انسانى ست بگنجانیم که در آن صورت از آن بابت جزو علوم انسانى محسوب مى شوند و دانش هایى از قبیل: فیزیک، شیمى، زیست شناسى، زمین شناسى، معدن، هیات و نجوم و رشته هاى فنى و مهندسى و امثال آنها را در شمار علوم طبیعى مى آوریم. البته این را مى پذیریم که ممکن است تعیین یک حد دقیق میان این دو دسته از علوم کارى دشوار باشد و اندراج هر یک از علوم تحت یکى از این دو عنوان از دقت لازم برخوردار نباشد، لکن با اندکى تسامح مى توان این تقسیم را پذیرفت. در اینجا ناگزیر از بیان دو نکته ایم:
نکته اول:
هدف خداوند از ارسال رسل و انزال کتب و تشریع دین و شریعت چه بوده است؟ به نظر مى رسد که هدف، ارایه یک دستور العمل و برنامه زندگى براى انسان ها بوده است تا با استفاده از آن انسان ها به سعادت برسند و آن هدفى که از آفرینش آنها در نظر بوده است تحقق یابد. و با توجه به این که هدف از آفرینش جن و انس عبادت و پرستش ذات اقدس پروردگار بوده است. «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون؛ و جن و انس را نیافریدم مگر برای آنکه مرا پرستش کنند.» (ذاریات/ 56) و از آنجا که حقیقت عبودیت پروردگار توحید در ربوبیت اوست. و توحید در ربوبیت عبارت است از این که، بنده فقط خدا را حاکم و مدبر جهان بداند و تنها او را شایسته اطاعت ببیند و تنها از او اطاعت کند. بنابر این هدف ادیان جز این نیست که انسان ها را به سوى اطاعت انحصارى از حضرت پروردگار بکشانند، تا آنها به کمال قرب الهى نایل شوند و این، همان سعادت و تکامل معنوى انسان است.
قلمرو مباحث دینى
حوزه و قلمرو دین و متون دینى مسائل و قضایایى است که به نحوى در سعادت و وصول به مقام قرب الهى او مؤثرند. به عبارتى، هر چیزى که در این سیر استکمالى و صعودى انسان براى او سودمند باشد و سیر او را سرعت بخشد، مورد توصیه و بحث دین است. بنابر این، دین باید در عرصه حیات فردى و اجتماعى، در زمینه هاى اخلاق و سیاست، مسایل حقوقى و مانند آن، سخن بگوید و رهنمود ارایه کند. از لحظه اى که انسان متولد مى شود و حتى پیش از تولد او تا لحظه وفات، از لحظه اى که از خواب بیدار مى شود تا آنگاه که مى خوابد، در خلوت، اجتماع، خانه، خیابان، دانشگاه، کارخانه، بازار، در روابط انسان با خود، خدا، پیامبر، اولیاى دین، پدر و مادر و محیط خانواده، دوستان، نحوه ارتباط او با جمادات، نباتات، حیوانات، طبیعت، محیط زیست و... در همه این موارد باید راهنمایى کند و کرده است. اینها همه، عرصه فعالیت و دخالت دین است.
نکته دوم
نکته دیگر این است که موضوع تربیت دینى، انسان است. موضوع علوم انسانى نیز انسان است. علوم طبیعى را نیز انسان کشف کرده و در نهایت در خدمت انسان قرار مى دهد. با توجه به موضوعیت انسان، باید در نظر داشت که اختلاف احتمالى آراى برخى عالمان با آراى و عقاید ارایه شده از سوى ادیان در خصوص مسایل مربوط به انسان، ناشى از دیدگاه انسان شناختى آنهاست.
تلقى دین از انسان
البته بررسى انسان شناسى دین، خود بحث مفصلى مى طلبد که بیش از یک کتاب درباره آن مى توان نوشت، لکن مى توان با استفاده از برخى آیات و روایات اشاره اى به روح دیدگاه انسان شناختى اسلام کرد. آنچه مسلم به نظر مى رسد این است که: انسان اسلام از میان موجوداتى که مى شناسیم تنها موجودى است که مى توان خلیفه خدا بشود. «و إذ قال ربک للملائکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة قالوا أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال إنی أعلم ما لا تعلمون؛ و (به یاد آر) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد، گفتند: آیا در آن کسی را (جانشین) قرار می دهی که فساد می انگیزد و خون ها می ریزد؟! در حالی که ما تو را با توصیف به کمالات تسبیح می گوییم و (از هر عیب و نقصی) تقدیس می کنیم. خدا گفت: بی تردید من چیزی می دانم که شما نمی دانید.» (بقره/ 30) و تنها موجودى است که در مورد آفرینش او خداوند به خود تبریک گفته است. «ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک الله أحسن الخالقین؛ آن گاه نطفه را علقه (به شکل خون بسته) کردیم، سپس علقه را (به صورت) مضغه (نظیر گوشت جویده شده) ساختیم، آن گاه مضغه را (تبدیل به) استخوان ها (ی نرم) نمودیم، پس بر استخوان ها (لباس) گوشت پوشاندیم، سپس آن را (که جسمی نمو کننده بود به واسطه دمیدن روح حیوانی به صورت) خلقی دیگر (و جانداری زنده و صالح برای عقل و علم) ایجاد کردیم، پس آفرین بر خدا و پر خیر و برکت است او که نیکوترین آفرینندگان است.» (مؤمنون/ 14) انسان مى تواند در سایه اطاعت حضرت حق نمونه اى بر مثال او بشود. در حدیث قدسى آمده «عبدی اطعنی حتى اجعلک مثلی» هدف و غایت آفرینش، فرد برجسته اى از میان همین انسان ها است. در حدیث قدسی آمده: «لولاک لما خلقت الافلاک» و از مردمان خواسته شده است که از او الگو گرفته و بر مثال او عمل کننند. «لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا؛ قطعا برای شما در رفتار رسول خدا مایه اقتدا و سرمشق زندگی است برای کسی که به خدا و روز واپسین امید (قلبی و عملی) دارد و خدا را بسیار یاد می کند.» (احزاب/ 21) در این دیدگاه شرط سرورى انسان و نشان آزادى او، بندگى شایسته ذات اقدس پروردگار است. و بندگى ذات حق براى انسان شایسته، مایه فخر و مباهات است و ربوبیت حضرتش براى او مایه عزت وشرف. و خلاصه انسان اسلام، انسانى است که مى تواند در پایان عمر خود، مورد خطاب حضرت دوست واقع شود و به او گفته شود که: «یا أیتها النفس المطمئنة، ارجعی إلی ربک راضیة مرضیة، فادخلی فی عبادی، و ادخلی جنتی؛ اى نفس آرام و مطمئن به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که تو از او خوشنودى و او از تو، پس از زمره بندگان خاص و در بهشت اختصاصى من وارد شو» (فجر/ 27-29)
این، تصویرى اجمالى از انسان اسلام بود، اسلام آمده است تا انسان را آن گونه بسازد که در پایان، بتواند مورد چنان خطابى واقع شود آمده است تا از انسان بالقوه، انسان بالفعل بسازد، آمده است تا انسان رابه مقام خلافت الهى برساند و به طور طبیعى هر چیزى که در این خصوص راهگشا باشد و لازم، اسلام درباره ى آن سخن گفته است. و اصولا هر آنچه که ربط وثیقى با این مهم داشته باشد، مى توان انتظار بیان آن را از اسلام و قرآن داشت. و از این رو است که پیش از این اشارت رفت به این که اسلام در خصوص «بایدها» و «نبایدها» ى فردى و اجتماعى انسان از لحظه تولد تا وفات، و از لحظه بیدارى از خواب شبانگاهى تا لحظه فرو رفتن به خواب، براى انسان ها برنامه دارد و دستورالعمل آورده است. انسان در هیچ لحظه اى خالى از حکم الهى نیست و سر هر دو راهى مى تواند سخنى راهگشا و تعیین کننده از اسلام دریافت کند.
نتیجه:
دین براى پرورش انسان آمده است. دین براى این آمده است که راه رسیدن به خلافت الهى را به او بنمایاندو به همین جهت درخصوص مسایل علوم انسانى، در قرآن مجید و روایات معصومین (ع) مطالبى موجود است که بعضا استخراج شده و بعضا باید استخراج شود و در عرصه حیات فردى و اجتماعى انسان، راهکارها و دستورهاى دینى تبیین و پیاده شود. اما در خصوص علومى که به معنى خاص کلمه، انسانى محسوب نمى شود و تحت عنوان علوم طبیعى از آنها یاد مى شود ممکن است در قرآن و روایات در مورد بسیارى از مسایل آنها صریحا مطلبى به چشم نخورد و مشاهده نشود. زیرا موضوع این علوم، عالم طبیعت است که در دسترسى بشر است و بشر مسئول است که خود، به کشف قوانین حاکم بر عالم طبیعت در ابعاد مختلف آن که تشکیل دهنده انواع علوم طبیعى است، بپردازد و البته مسایلى از این قبیل مستقیما نقشى در انسان سازى ندارد، مگر در یک صورت که اشاره خواهد شد و آن زمانى است که از منظر توحید به آن نظر شود. که در این صورت نیز آنچه که مربوط به چنین منظر است البته در متون دینى مورد بحث واقع شده ولى آنچه محتواى دانش هاى طبیعى را تشکیل مى دهد مربوط به خود بشر است که باید بکاود و بیابد. بنابر این آنچه تحت عنوان علوم انسانى نامیده مى شود که در گذشته به آنها اشاره کردیم از قبیل: اخلاق، سیاست، روان شناسى، اقتصاد، جامعه شناسى... باید آنها را از متون دینى خواست، از آنجا که اینها مستقیما موضوعش انسان است در حوزه دین و متون دینى است که از آنها سخن بگویند. اما این که راهکارهاى تبیین (مثلا): جامعه شناسى اسلامى، روان شناسى اسلامى و... چیست و کدام است و چه تفاوت هایى با علوم انسانى غیر اسلامى خواهد یافت، پرداختى تفصیلى به آن مقاله اى جداگانه مى طلبد. اما آنچه اجمالا در اینجا مى توان گفت این است که در تدوین چنین دانش هایى از روش تطبیق مسئله به مسئله میان یافته هاى سایر اندیشمندان و متون دینى، نباید سود جست، به دلیل اختلاقى که در فرهنگ ها و روش ها و زمینه هاى تدوین و رویش آن نظریات با فرهنگ اسلامى و زمینه هاى موجود در آن براى پدید آمدن دانش هاى انسانى وجود دارد. اگر چه ممکن است مسئله هاى مشترک فراوانى میان مردمان در فرهنگ هاى مختلف بتوان یافت ولى نحوه ى ورود به بحث و خروج از آن و روش هاى پذیرفته شده براى پاسخ گویى و حل آن مسایل متفاوت است. باید بر اساس مبانى کلى انسان شناختى برخاسته از متون دینى مسایل قابل طرح در فرهنگ خودمان را در نظر گرفته و به دنبال راه حل براى آنها باشیم. البته این، بدان معنى نیست که ما هیچ نگاهى به یافته هاى دیگران نداشته باشیم. بلکه بر عکس مى توان و مى باید از یافته ها و تجربه هاى دیگران نیز استفاده کنیم اما در چارچوب اندیشه و روش خود و با حفظ اصالت اندیشه خود. با توضیحاتى که گذشت روشن شد که مى توان سخن از علوم انسانى اسلامى و غیر اسلامى گفت و معناى آن ابتناى این علوم بر متون دینى و عدم ابتناى آنها است.
و اما در مورد علوم طبیعى نیز هر چند دست یافتن به قوانین حاکم بر طبیعت را نمى توان و نمى باید از دین و متون دینى درخواست کرد و دین متکفل بحث از آنها نبوده و آن را به خود بشر واگذار کرده است. لکن در آنجا نیز دیدگاه پژوهشگر به طبیعت و به طور کلى به عالم هستى در جواب هایى که به مسایل خواهد داد و بعضا در نوع مسایلى که دنبال خواهد کرد تأثیر مى گذارد. و چنان که گذشت در صورتى که پژوهشگر، ایمان به خدا داشته باشد نتایج پژوهش هاى او براى بشر سودمند خواهد بود، البته همواره این امکان وجود دارد که بهره برندگان ناصالحى از یافته هاى سودمند یک پژوهشگر سوء استفاده کنند. که این بحث، ما را به مبحث رابطه دین با تکنولوژى سوق مى دهد که خود بحثى است مستقل و نیازمند یک پژوهش تاریخى و همه جانبه که امید است در فرصتى دیگر به آن بپردازم. حاصل آن که اگر انسان در مطالعه در مورد انسان و طبیعت اصالت را به خدا ندهد و اعتقادى به او نداشته باشد، ناگزیر محورى براى خود مى جوید که جاى خدا بنشاند و وقتى که خدا محور نباشد، خود انسان، محور خواهد شد، و اگر انسان، مدار و محور باشد هم علوم انسانى انسان مدارانه خواهد شد و هم نگاه ما به طبیعت و نحوه و میزان بهره بردارى ما از مواهب طبیعت. بر اساس اصالت لذت یا اصالت سود و یا هر مکتبى از این نوع و اگر چنین باشد هر کارى مباح خواهد بود.
در حالى که اگر اصالت با خدا باشد، انسان، در علوم انسانى معیار و منبعش وحى و متون دینى خواهد بود و در علوم طبیعى نیز، هر چه بر دانش او افزوده مى شود اعتقادات دینى او مستحکم تر شده به خداوند قرب بیشترى مى یابد و هرگز خود را در برابر خدا یا به تعبیرى حاکم بر جهان نمى داند بلکه در تصرفاتش در طبیعت خود را مسئول در برابر خداوند مى داند. مى داند آنچه از قوانین که مى یابد وکشف مى کند تأثیر و تأثرها به اذن خداست، همه آویخته به اراده اوست واگر نازى کند فرو ریزد قالب ها. طبیعت را که مى بینید خدا را مى بینید، در ماده هم خدا را مى بینید و... او معتقد است که معلومات فراوانى وجود دارد که تنها از طریق وحى مى توان به آن دست یافت و اگر وحى نمى بود بشر هرگز نمى توانست با عقل خود به آن معلومات دست بیابد. بنابراین منظر و چشم انداز دینى مى تواند در رویکرد انسان و حاصل نگاه او به طبیعت و خود انسان تأثیر اساسى نهاده و رابطه میان علم و دین را دگرگون سازد.