اگر غبار طبیعت زدوده گردد، حق برای همه انسانها ظهور می کند و علم حصولی آنان به علم حضوری تبدیل می شود. به این ترتیب، برداشت های متفاوت که ریشه در اختلاف های قومی و نژادی و... دارند، رخت برمی بندند. آنگاه آدمی جهان را با عین الیقین می بیند و حقایق را آشکارا درک می کند.
در قرآن مجید قیامت حاقه نامیده شده است. این نامگذاری به همین اعتبار است که در روز قیامت حق آشکار می شود و درون جهان هویدا می گردد. هر عملی که از انسان سر می زند، دارای درون و بیرون است. بیرون هر عمل، سرشار از علم حصولی و اعتبارات است و درون آن، لبریز از علم شهودی و واقعیات. حاق هر چیز یعنی درون آن، هنگامی که خداوند از قیامت سخن می گوید، می فرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون؛ آنان ظاهر زندگی دنیا را در می یابند و از آخرت غفلت می ورزند» (روم/ 7).
به این ترتیب، باطن این دنیا و حاق آن، قیامت است و دنیا صرفا چهره ظاهری آن است. یعنی قیامت درون همان دنیاست، نه اینکه جهان جدایی همردیف دنیا و بیگانه از آن باشد. وقتی دنیا که چهره ظاهری جهان است رخت بربست، قیامت که چهره باطنی آن است آشکار می گردد. آنگاه که قیامت رخ می نمایاند، آن را حاقه می نامند، زیرا در آن حال ظاهر رخت بر می بندد و باطن جلوه می کند.
البته برای انجام چنین امری، یک سرکوب سراسری لازم است. از اینرو قرآن قیامت را یک زلزله بزرگ می شمارد: «ان زلزله الساعه شیء عظیم؛ چرا که زلزله رستاخیز امری هولناک است» (حج/ 1) در اینجا تنها از زمین لرزه سخن نمی رود، بلکه سخن از لرزش مجموعه نظام هستی است. به همین دلیل، گاهی نیز در قرآن کریم، به قیامت قارعه (کوبنده) گفته شده است.
به کار گرفتن تزویر و سلاح برای رویارویی با حق
باطل مداران همواره در پی رویارویی با حق اند و در این مسیر از شیوه های گوناگون بهره می گیرند. آنان نخست می کوشند که با تزویر و نیرنگ، حق را باطل جلوه دهند و مردم را از آن متنفر سازند. اما اگر این شیوه سودمند نیفتد، به روش های زورمدارانه دست می آویزند. در اینجا زور هماهنگ با تزویر در خدمت باطل مداران قرار می گیرد.
قرآن کریم این مطلب را چنین تصویر می کند: «یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس؛ آنها پیامبران و مردمی را که به قسط و داد امر می کنند، به ناحق می کشند» (آل عمران / 21).
این سخن هم درباره پیامبر اکرم (ص) صدق می کند و هم راجع به دیگر انبیای الهی؛ زیرا همه این پیامبران به حق بوده اند. از همین جا پیداست که علما و شاگردان انبیاء، در انجام وظیفه تبلیغ حق، جانشین پیامبرانند و همانند آنها در راه رسالت خود به شهادت می رسند.
حق را باید پذیرفت
حق پایدار است. از آنجا که نمی توان در برابر یک امر پایدار مقاومت کرد، پس باید حق را پذیرفت. پذیرش حق در بردارنده هر دو جنبه عملی و نظری است. باطل در این هر دو جنبه لرزان است و اگر رویاروی حق بایستد، سقوط می کند. از اینرو امام علی (ع) فرموده است: «من ابدی صفحته للحق هلک؛ هر کس که در برابر حق چهره گشاید -در برابر آن ایستادگی نشان دهد- نابود می شود».
خمیر مایه توحید ناب، حق شناسی است
کسی که حق را بشناسد و بداند که همه نعمت ها از آن خدایند، بی تردید هر کس و هر چیز جز خدا را کوچک و فرودست می شمارد. امام علی (ع) می فرماید: «ان من حق من عظم جلال الله سبحانه فی نفسه و جل موضعه من قبله ان یصغر عنده لعظم ذلک کل ماسواه...؛ به درستی، آن کس که جلال خدای سبحان در نفس او عظیم است و جایگاه بلند مرتبه ای در قلب او دارد، باید هر چه را جز خدا، نزد خویش کوچک انگارد».
همین نکته سترگ در خلال سخنان آن حضرت در وصف متقیان نیز ذکر شده است: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینیهم؛ آفریدگار جهان در جان آنان بزرگ است و هرچه جز او در چشم آنها کوچک است».
بازگشت این سخن به همان سخن پیشین است و معنایش این نیست که موحدان و متقیان جهان را تحقیر می کنند، بلکه بدین معناست که آن را در برابر خدا کوچک می شمارند. هر نعمتی نسبت به ولی آن نعمت کوچک است، همانگونه که هر اثری در مقایسه با موثرش چنین است.
در حقیقت، این یک دستور است که به جایی برسیم که جز خدا را کوچک بدانیم و اگر به این دستور عمل کنیم، آنگاه در شمار متقیان قرار می گیریم. آنان که چنین کرده اند و از این مرحله در گذشته به توحید ناب رسیده اند. جلوه بلند این حقیقت در امام علی (ع) آشکار است؛ همو که خداوند را به عنوان حق صرف می ستاید و خویش را عبد محض او می داند: «اللهم و هذا مقام من افردک بالتوحید الذی هولک و لم یر مستحقا لهذه المحامد و الممادح غیرک؛ پروردگارا! این جایگاه من در پیشگاه تو جایگاه کسی است که تو را، تنها تو را، یگانه می داند؛ که این یکتایی حق توست و هیچکس جز تو را شایسته این ستایش ها و ثناها نمی شمارد».
در این دیدگاه، همه هستی نشانه خداست، آن هم نه نشانه ای که از نشان یابنده جدا باشد، زیرا شخص یابنده، خود هم نشانه خداست. آنگاه که انسان حق شناس گردد، می تواند به چنین مرتبه ای از توحید ناب دست یابد.