روش تجربی، در تاریخ علم مسلمانان یک رویداد ناگهانی نبوده، بلکه امری است که به متون اصلی اسلامی مستند است. پیشوای بزرگ اسلام امیرالمؤمنین (ع) در موارد فروانی، لزوم تکیه علم بر تجربه را گوشزد فرموده است، از آن جمله:
«أ حیلک من ذلک علی معاینه، لا کمن یحیل علی ضعیف إسناده؛ من در این بیان، تو را مشاهده عینی حواله می کنم (مستند من در این توصیف، خود مشاهده است)، نه مانند کسی که به سند ضعیف ارجاع می دهد.»
علی (ع) در این جمله، اسناد به «مشاهده عینی» را اصل اساسی معرفت معرفی می کند و غیر آن را اسناد ضعیف می نامد. با این وصف، کدامین وجدان علمی است که بگوید: وصول علمی به واقعیات از راه مشاهده و حس و تجربه، از رنسانس به این طرف (آن هم در مغرب زمین) شروع شده است؟ به اضافه جمله مذکور، به دلایل زیر هم باید توجه نماییم:
1- «وفی التجارب علم مستأنف؛ علم جدید در تجربه هاست ( تجربه ها موجب بروز علم جدید می شود.)»
2- «العقل عقلان: عقل الطبع و عقل التجربه؛ عقل بر دو نوع است: عقل طبیعی (استعدادی)، و تعقل ناشی از تجربه.»
جمله دوم از این حدیث چنین است:
«و کلاهما یودیان المنفعه؛ و هر دو نوع عقل ورزی، سودبخش است.»
3- «رای الرجل علی قدر تجربته؛ رأی و نظر انسان به مقدار تجربه اوست، ارزش رأی یک انسان، وابسته به کمیت و کیفیت تجربه اوست.»
4- «الظفر بالحزم والحزم بالتجارب؛ پیروزی با حسابگری دقیق است و حسابگری دقیق به وسیله تجربه هاست.»
5- «و العقل حفظ التجارب؛ و تعقل، عبارت است از نگهداری و بهره برداری از تجربه ها.»
6- «فإن الشقی من حرم نفع ماأوتی العقل، و التجربه؛ به درستی شقی کسی است که از منفعت تعقل و تجربه ای که به او داده شده است، محروم شود.»
7- علی (ع) در آغاز وصیت معروف خویش به فرزندش امام حسن مجتبی (ع)، چنین فرموده است: «أی بنی، إنی و إن لم أکن عمرت عمــر من کان قبلی، فقد نظرت فی أعمالهم، و فکرت فی أخبارهم، و سرت فی حتی عدت کدحدهم. بل کأنی بما انتهی إلی من قد عمرت مع أولهم إلی آخرهم، فعرفت صفو ذلک من کدره، و نفعه من ضرره، فاستخلصت لک من کل أمر نخیله (جلیه)، و تو خیت لک جمیله، و صرفت عنک مجهوله؛ فرزندم، من اگر چه به اندازه همه گذشتگان عمر نکردم، با این حال در کارهای آنان نگریستم و در اخبار آنان اندیشیدم و در آثارشان سیر نمودم. به طوری که اکنون مانند یکی از آنان گشته ام. بلکه از آن نظر که از عمرم سرگذشتشان اطلاع پیدا کردم. گویی با همه آن مردم از اولین تا آخرین افراد آنان زندگی کرده ام و صاف آن را از تیره اش و نفع آن را از ضررش شناختم و برای تو از هر امری صاف و خالصش را و از هر چیزی زیبایش را برگزیدم و مجهولش را از تو برگرداندم.»
همانطور که ملاحظه می کنید علی (ع) نمی فرماید: «قوانین پیش ساخته درباره انسان ها چنین اقتضا می کند که من می خواهم برای تو بگویم.» بلکه می فرماید: «فرزندم، من در کردار و رفتار آنان نگریسته و آثار آنان را پیگیری کردم و درباره اخبار سرگذشت آنان اندیشیدم. در این استقراء و پیگیری، چنان دقیق کار کردم که گویی من یکی از همان مردم بوده ام و با آنان زندگی کرده ام. لذا، اصول و قوانین ناب را که از حوادث و رفتارهای زندگی و نتایج کارهای آنان به دست آورده ام، برای تو انتخاب نموده و بیان می کنم.»
در قرآن مجید، حتی یک مورد نمی توان پیدا کرد که خداوند بگوید: «شما باید حقایق عالم هستی را تا آن جا که مقدور است، بنشینید و بفهمید و با ذوق و شطرنج بازی های مغزی روی مهره های تخیلی، درباره آن حقایق بیندیشید»، بلکه خداوند همواره بندگان خود را به نظر و مشاهده در واقعیات عالم هستی (از وجود خود گرفته تا همه کرات فضایی و واقعیات زمینی) دستور اکیده فرموده است.
نوسازی تجربه، برای استمرار فعالیت تربیت، یک امر ضروری است. این نوسازی تجربه، همان است که در مکتب اسلام «دوام تکاپو در معنی بخشیدن به حیات» خوانده می شود و در کلام مولوی بازتابی بنیادین یافته است:
جــان فــشان، ای آفـتاب معنوی *** مـر جـهان کـهنه را بــنما نــوی
تــازه می گــیر و کهن را می سپار *** که هر امسالت فزون است از سه پار
تـو از آن روزی که در هست آمدی *** آتـــشی یـا خـاک یا بـادی بـدی
گـر بد آن حـالت تو را بــودی بـقا *** کـی رسیـدی مـر تو را ایـن ارتـقا؟
اصل ضرورت و ارزش تجربه منحصرا باید در فراگیری و سازندگی حیات مادی و معنوی نسان استخدام شود، نه در پدیده های ضد حیات و عوامل پوچ کننده آن. بنابراین ،«مشاهد» و «تجربه» اساسی ترین وسیله معرفت برای ارتباط با واقعیات است.