بعضی از معتزله درباره نسبت خداوند با مخلوقات چنین نظر داده اند که:
باید برای مخلوقات از نظر تاثیر، استقلال و تفویض قائل بشویم و چنین بیندیشیم که نسبت خداوند به جهان، نسبت صنعتگر است به صنعت (مثلا سازنده اتومبیل و اتومبیل) که صنعت در پیدایش خود نیازمند به صنعتگر است ولی پس از آنکه ساخته شد کار خود را طبق مکانیسم خود ادامه می دهد. صنعتگر در ساختن صنعت نقش دارد نه در کارکرد مصنوع پس از ساخته شدن و اگر سازنده اتومبیل هم بمیرد، اتومبیل به کار خود ادامه می دهد.
اما اگر مانند معتزله چنین بیندیشیم که عوامل جهان -آب، باران، برق، حرارت، خاک، گیاه، حیوان، انسان و غیره- نسبتشان با خداوند چنین نسبتی است، قطعا شرک است.
مخلوق در حدوث و بقا نیازمند به خالق است. در بقا و در تاثیر همان اندازه نیازمند است که در حدوث. جهان عین فیض، عین تعلق، عین ارتباط، عین وابستگی، و عین از اویی است، از این رو تاثیر و سببیت اشیاء عین تاثیر و سببیت خداوند است. خلاقیت قوه ها و نیروهای جهان -اعم از انسان و غیر انسان- عین خلاقیت خداوند و بسط فاعلیت اوست؛ و بلکه اعتقاد به نقش داشتن اشیاء در کار عالم، شرک است، زیرا این اعتقاد ناشی از این نظر است که ناآگاهانه برای ذات موجودات، استقلالی در مقابل ذات حق قائل شده ایم، و از این رو اگر موجودات نقشی در تاثیر داشته باشند تاثیرات به قطبهای دیگر نسبت داده شده است.