عوامل و انگیزه های عالی که می توانند انسان ها را به احساس یکانگی در حیات معقول نایل بسازند، عبارتند از:
1-عامل عقلی وصول به وحدت انسان ها و احساس آن
اگر بخواهیم از عقل در این مورد، عقل نظری جزئی را منظور نماییم که آلت دست مدیریت من در درون آدمی است، باید بینیم آن «من» در چه موقعیتی است؟ اگر درموقعیت حیوانی «من هدف و دیگران وسیله» قرار دارد، تردیدی نیست در این که چنین عقلی نه وحدتی مستقل و با ارزش خاص می فهماند نه تحریکی برای احساس آن می نماید. لذا، حتما مقصود، عقل سلیم وارسته از سود جویی و جزئی نگری و خود محوری است که اگر هم فرض کنیم این عقل هم تابع مدیریت من درونی است، حتمی است که آن من درونی اگر در مسیر کمال والا حرکت نکند، نمی تواند عقلی را که تابع اوست، از سود جویی و جزئی نگری و خود محوری بالاتر ببرد. مسلم است عقلی که توانسته است به مقام وارستگی برسد، در مسیر کمال به پیروی از من حرکت می کند معنای وحدت ارزشی و برادری و برابری انسان ها را از دیدگاه والاتر درک و دریافت نماید.
2-عامل اخلاقی وصول به وحدت انسان ها و احساس آن
همه مکتب ها و متفکرانی که درباره اخلاق به قدر لازم و کافی اندیشیده اند، به وحدت مزبور و لزوم احساس آن معتقد شده اند. حتی آن مکتب ها و متفکرانی که معتقد به مبدأ و معاد نبوده اند، دم از وحدت مورد بحث و لزوم احساس آن زده اند و عمده دلیل آن را اخلاق فاضله انسانی معرفی کرده اند. زیرا همه آنان که به مبدأ و معاد نیستند، انسانیت و ارزش های آنان را نادیده نمی گیرند، اگرچه استدلالی که برای اثبات وحدت ارزشی و لزوم احساس آن می نمایند، به قدرت و استحکام استدلال الهیون نمی باشد.
گرت ز دست بر آید به خلق نافع باش*** چو آفتاب به هر کوه و دشت طالع باش
قمر مباش که از شمس نور وام کنی*** چو نور شمس به اجرام خویش ساطع باش
به جای آن که بلایی به جان خلق شوی *** هر آن بلا که توانی ز خلق دافع باش (محسن شمس ملک آرا)
توجه به این نکته بسیار با اهمیت ضرورت دارد که حتی آن نوع حرکت ها و تحولات اجتماعی که سران آنان تکیه بر وحدت ارزشی انسان ها نداشتند، (زیرا منکر مبدأ و معادی بودند که معتقدان حرفه ای مانند برخی از ارباب کلیسا و دیگر معابد برای مردم دیکته می کردند) با این حال، بر داد و فریاد وحدت و برابری و برادری انسان ها تکیه نموده و کار خود را از پیش بردند، و اگر وحدت گرایی اخلاقی در نهاد مردم جوامع بشری اصالت نداشت. آنان با مطالب خودشان در همان روزگار خود فراموش می شدند. مثل این که همه داد می زنند.
چون قبله نما خضر ره اهل جهان باش*** سرگشته خود راهنمای دگران باش (غنی کشمیری)
3-احساس ظریف مافوق وظیفه اخلاقی
یک احساس بسیار ظریف و لطیف مافوق عوامل اخلاقی، در درون انسان های آگاه و مهذب از ماده گرایی و خود خواهی ها وجود دارد که با دریافت ارزش و عظمت جان، منطقه آن را محترم ترین منطقه می داند و تعدی به آن را بی شرمانه ترین تعدی و احترام به آن را ضروری ترین و با ارزش ترین احترام در می یابد. جان گرایان این احساس را شریف ترین احساس و فاقد آن را هر کس که باشد، ساقط ترین موجود تلقی می کنند. این احساس در ادبیات جوامع اسلامی -با نظر به منابع این دین مقدس که ارزش و احترام جان راه به جهت وابستگی به خدا گوشزد می نماید- تجلی فراوانی دارد، تا آن جا که همه عالم وجود را در برابر آزردن یک دل بی ارزش تلقی می کند.
به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود*** نیارزد آن که دلی را ز خود بیازاری (سعدی)
4-عامل وحدت اختیاری و احساس اختیاری فقط از طریق دین قابل وصول می باشد
در آغاز این مبحث بسیار با اهمیت، این جمله را به طور حتم باید جدی تلقی کرده و به خاطر بسپاریم:
هماهنگی و وحدت حقیقی انسان ها از گردیدن تکاملی الهی به وجود می آید و احساس جدی این وحدت از نتایج اعتلای مغز و روان آدمی می باشد. این عامل از یک جهان بینی عالی به وجود می آید که اعتقاد به معنی دار بودن جهان هستی را نتیجه بدهد. این معنی عبارت است از وابستگی هستی به خداوند فیاض مطلق-حدوثا و بقاء- و نیز اعتقاد به این که انسان در این جهان معنی دار از آن کمال مطلق و به سوی همان کمال مطلق رهسپار است: «انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خداییم و ما به سوی او بر می گردیم»
اگر چه بذرهای اولیه این معنی در درون همه انسان ها با دست مشیت بالغه خداوندی کاشته شده است، ولی روییدن و به فضیلت رسیدن آن، مربوط به معرفت و تکاپوی خالصانه و اختیاری آدمی است که به وسیله آن با دیگر انسان های معنی دار، به وحدت عالی خود برسد. به عبارت مختصر تر، که ضمنا دلیل مدعای فوق را هم در برداشته باشد، باید گفت: انسانی که با معرفت و تکاپوی عملی به مقام معنی رسیده، می تواند با انسانی دیکر که به همان معنی رسیده است، به وحدت عالی نایل گردند و فقط این دو انسان معنی دار هستند که می توانند حقیقت وحدت عالی و ضرورت و ارزش آن را احساس کنند.