روحانیت مدیریت فکری جامعه را بر عهده خویش می داند. بنابراین باید مرزهای فکری را به خوبی بشناسد. چنانکه در مدیریت سیاسی و نظامی مرزها را می شناسند، و برای هر مرزی مرزبانی لایق می گمارند. در مدیریت فکری و اعتقادی و اخلاقی نیز باید چنین باشد، وگرنه وظایف لازم درست انجام نمی یابد، و از حمله ها و رخنه ها جلوگیری نمی شود. باید مرزهای فکری و استعدادی جامعه به خوبی معلوم گردد. نمی توان با یک حرکت ساده تصور کرد به وظیفه عظیم «حراست دینی» و «مرزبانی» عمل کرده ایم. پروردگان حوزه ها در برابر گروههای گوناگون فکری و سنی و معلوماتی و... وظایف گوناگونی بر عهده دارند. باید این گروهها را از هم بازشناسند، و برای هر کدام آنچه لازم است آماده سازند، و با آنان بدانگونه که درخور است سلوک کنند. جوانی که (در گوشه شهری مذهبی)، بیسواد، یا با چند کلاس سواد ابتدایی، در یک دکان نانوایی خمیرگیری می کند یک مرز فکری دارد، و جوانی که پا به دانشگاه نهاده و دهها کتاب خوانده، و به خارج رفته، و با استادان و مکتبها و زبانهایی و طرز فکرهایی آشنایی یافته است مرز فکری دیگری دارد. آن جوان کارگر، به همان شب جمعه تا شب جمعه، و آمدن در تکیه و مسجد محل و گوش دادن به حرفهای آخوند محل قانع است، و دینش با همان حفظ می شود، لیکن نسلهای سرگردان در آفاق فکرها و برخوردها چه؟ برای آنان باید چه کرد؟
همچنین امروز که جهان به «اقتصاد جدید» مجهز شده است، و روابط و پدیده های آن (در مسائل بازرگانی و روابط صنعتی و....) سالهاست که به کشور ما نیز وارد شده و استقرار یافته است، و اردوی سرمایه داری، در همه جا، از جمله خود ما، چونان لشکر مغول بیداد می کند، امروز که ملت ما در جهنم سوزان تکاثر طلبی تکاثر طلبان می سوزد و خاکستر می شود آیا می توان این اقتصاد جهنمی را نشناخت، و به عناوینی ظاهر الصلاح، این جنایت عظمی و خیانت گری را نادیده گرفت، یا توجیه کرد، و مشروع پنداشت؟
اینهاست مرزهای آگاهی و عدم آگاهی، مرزهای شناخت و عدم شناخت. اگر دشمن بتواند ثابت کند که اسلام قادر بر اجرای «عدالت اجتماعی» نیست، یا اصلا در اسلام -معاذالله- عدالت اجتماعی مطرح نیست، و بابی در فقه ندارد، برای ما و دین ما و این اقدام و قیام و انقلاب چه خواهد ماند؟ ما در برابر جهان سوم چه خواهیم گفت؟ ما به روی مستضعفان چگونه نگاه خواهیم کرد؟ ما بر سر تربت خونین شهیدان چگونه خواهیم رفت؟ و سرانجام، ما از دین علی بن ابیطالب (ع) مستضعف بزرگ تاریخ انسان چگونه دم خواهیم زد؟ باری، اگر روحانیت، مدعی مرزبانی فکری و شعوری است، باید نخست این مرزها را بشناسد، مسائل جهان نو را بفهمد، و سپس نقاط کور مرزهای فکری و اجتماعی را، به وسیله کتابهای قوی و غنی مذهبی، با سبکی متین و نثر جذاب روشن کند. همچنین باید به تشکیل مجامع و ایجاد ارتباطات سودمند مبادرت ورزد، و برای این دو کار مهم، همواره دهها تربیت یافته آگاه و زبده داشته باشد.
ما مسئله را خیلی ساده گرفته ایم! آنچه الان در حوزه های روحانیت مطرح است و کیفیتی که اکنون حکفرماست و مدیریتهایی که اکنون ارائه می گردد، نه با روش و سابقه سلف بزرگ و بیدار خود ما هماهنگ است، و نه با وضع موجود جهان امروز. اگر به پیشینیان و اسلاف برگردیم می بینیم آنان فرهنگ زمان خویش را می شناخته اند و این شناخت را در مورد وظایف مرزبانی خویش به کار می گرفته اند.
جالب توجه است که می نگریم مدرسان هیئت و نجوم و ریاضیات و طب (از جمله قانون ابن سینا) خود روحانی بوده اند. و این امر به این معنی است که در فرهنگ بشری معاصر آنان هیچ مسئله ای نبوده است که برای آنان مطرح نباشد. منظور از این بیان این نیست که طلبه باید علامه دهر باشد، نه، بلکه منظور این است که حوزه باید همه چیز داشته باشد، جامع و جامع پرور باشد. حوزه باید با برنامه ریزی غنی و دقیق و آگاهانه، و با ایجاد طرحهایی جامع، و رعایت اصول تقسیم کار و تخصص، به چنان جامعیتی برسد که بتواند در همه مرزهای فکری معاصر حاضر باشد، و هر جا حضوری و دفاعی، یا توجیهی و روشنگریی لازم است انجام وظیفه نماید؛ نظیر آنچه شهید مطهری، در ابعادی چند، ارائه داد. ما اگر بخواهیم دین را در این نسل نگاه داریم و به نسل دیگر برسانیم، ناگزیریم که در مسائل با چشم تأمل و تعهد بنگریم.