هدف اعلای زندگی بدون بارور گشتن ابعاد سازنده حیات در حد امکان نمی تواند حالت پویایی و خلاقیت داشته باشد. زندگی یک فرد و یک جامعه بودن هدف گیری تکاملی هر نمود فرهنگی که به وجود بیاورد از آزادی هدفدار که ضامن بقای فرهنگ اصیل است بی بهره خواهد بود. در این هنگام هر گونه نمود و فعالیت فرهنگی مانند مشتی آثار و رفتار جبری بوده و از اشباع حس آرمان یابی و آشیانه سازی در زندگی ناتوان می باشد. آن آثار هنری بسیار زیبا و جالب در صورت بی هدفی تنها می توانند لحظه ای درون ما را بشورانند ولی وظیفه ی پس از شورش را تعیین نمی کنند. اگر ما عنصر هدفداری را در فرهنگ اصیل بپذیریم تردیدی نیست که زمینه فرهنگ ها از سنت گرایی خشک و میخکوب شدن در آثار بی جان و راکد به فرهنگ اصیل و سازنه مبدل خواهد شد.
فرهنگ در زمینه هدفداری درست مانند روح در حرکت هدفدار است. حقیقت این است که فرهنگ یک جامعه روشنگر روح آن جامعه است و نمودها و فعالیت های فرهنگی به منزله پدیده ها و رفتاری است که روح از خود بروز می دهد. بنابراین برای به وجود امدن یک فرهنگ اصیل و هدفدار راهی جز این نداریم که احساس و اندیشه افراد جامعه را تقویت نموده و آن دو را چنان با یکدیگر هماهنگ بسازیم که خود انسانها با شخصیت آزاد فرهنگ مورد علاقه خود را به وجود آورند.
آزادی واقعی شخصیت بدون هدف گیری عالی قابل تحقق نبوده و جامعه را با غوطه ور کردن در بی بند و باری های آزادی نما به بی فرهنگی و یا به فرهنگ بی رنگ می کشاند که در برخورد با دیگر فرهنگ ها متلاشی شده و در نتیجه راه نیستی را پیش می گیرد. حال که برای به وجود آمدن یک فرهنگ اصیل و هدفدار به تفسیر و توضیح هدف عالی حیات نیاز جدی داریم می بایست ببینیم کدامین جهت بینی و کدامین ایدئولوژی می تواند از عهده توضیح و اثبات عقلانی هدف عالی حیات بر آید؟
از ابتدای تاریخ تا امروز هر نوع جهان بینی و ایدئولوژی که در نشان دادن هدف عالی حیات دست به فعالیت زده آراء و عقاید گوناگونی را در این موضوع ابراز کرده است، ولی تحقیق لازم و کافی در مجموعه آن آراء و عقاید یک حقیقت مورد اتفاق را نشان می دهد که همه صاحب نظران آن را می پذیرند و آن این است که به مقتضای قانون هر هدفی بالاترست از موقعیتی که انسان هدف گیر در آن قرار دارد حتما می بایست هدف حیات والاتر از پدیده و شوون جبری و زودگذر حیات باشد تا بتواند مجموع اصول زیربنایی و پدیده های روبنایی حیات را تفسیر و توجیه و به خود جلب نماید.
مسلم است که این کشش به سوی هدف برتر با رکود مقداری نمودها و تکرار بعضی از فعالیت ها به عنوان فرهنگ سازگار نمی باشد بلکه بنابر قانون علت و معلول فرهنگ را که معلول است در مسیر تکاملی قرار می دهد. صاحب نظران در تعیین و توضیح این هدف والا اختلاف نظر دارند که این مبحث گنجایش تفصیل آن را ندارد.
اگر لذت پرستان (هدونیست ها) و پوچ گرایان (نیهیلیست ها) را کنار بگذاریم، همه ی متفکران در پذیرش این قانون شرکت دارند که هدف می بایست والاتر از موقعیتی باشد که انسان هدف گیر در آن قرار دارد. بنابراین هیچ مکتبی نمی تواند خود شوون و پدیده ها و یا به قول مولانا جلال الدین سایه های حیات را به عنوان هدف حیات معرفی نماید تا فرهنگی اصیل و خلاق به وجود آید. با اهمیت ترین و با ارزش ترین مختص فرهنگ هدفدار که به دنبال حیات هدفدار به تکاپو می افتد تشکل منطقی عناصر فرهنگ است که عالی ترین آرمان انسانی است. این تشکل فرهنگی که از عامل هدفداری نمودار می گردد درست شبیه به تشکل منطقی فعالیت های روانی انسانی است که از عامل هدفداری روح سرچشمه می گیرد.
امروزه که ما شاهد گسیختگی عناصر تشکیل دهنده فرهنگ در اکثر جوامع بشری هستیم نباید دچار شگفتی شویم، زیرا مدتی است که فیلسوفان و متفکران علوم انسانی از نشان دادن هدف واقعی حیات ابراز ناتوانی می کنند. البته طبیعی است که وقتی روح انسانی به دست اقتصاد دانان و حقوق دانان و روان شناسان تخصصی و حرفه ای و جامعه شناسان نمودگرا و تکنولوژیست های سودپرست قطعه قطعه می شود چگونه می توان انتظار فرهنگی با عناصر متشکل عقلانی را داشت؟!
به نظر می رسد که برای جلوگیری از سقوط فرهنگ می بایست فرهنگ سازان ما وضع خود را در برابر هدف عالی حیات روشن بسازند و الا راهی که زندگی ماشینی و تمدن بی محاسبه امروز پیش پای بشر گسترده است مقصدی جز پوچ گرایی نخواهد داشت.