در تعریف فرهنگ در برهان قاطع چنین آمده است:
فرهنگ با کاف فارسی، بر وزن و معنی فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگی و سنجیدگی و کتاب لغات فارسی و نام مادر کیکاوس باشد و شاخ درختی را نیز گویند که در زمین خوابانیده از جای دیگر سرآورد و کاریز آب را نیز گفته اند، چه "دهن فرهنگ" جایی را می گویند از کاریز که آب بر روی زمین آید.
حسین بن فخرالدین حسن انجو شیرازی می گوید: فرهنج و فرهنگ شش معنی دارد: اول دانش باشد. کمال اسماعیل گفته:
فلک ز قدر تو اندوخته بسی رفعت *** خرد ز رای تو آموخته بسی فرهنگ
دوم، ادب بود. حکیم سنایی فرماید:
مرد را ور هنر به فرهنجد *** توسنی از سرش بیاهنجد
سوم، عقل را نامند. شیخ نظامی فرماید:
نه دانش باشد آنکس را نه فرهنگ *** که وقت آشتی پیش آورد جنگ
چهارم، کتابی را خوانند که مشتمل باشد بر لغات پارسی، حکیم سوزنی گوید:
نوشتست بخت از پی کام خویش *** بر اوراق فرهنگ او نام خویش
پنجم، نام مادر کیکاووس است؛ ششم؛ شاخ درختی را گویند که آن را بخوابانند و خاک بر زیر آن بریزند تا بیخ بگیرد و بعد از آن، آن را کنده به جای دیگر نهال کنند.
مرحوم دهخدا نیز در لغت نامه در ذیل ماده فرهنگ، ابیاتی را از پیشتازان ادبیات فارسی آورده است که دلالت بر گسترش و عمق زیاد معنای فرهنگ در ادبیات فارسی دارد.
در دایرة المعارف فارسی ذیل ماده فرهنگ چنین آمده: فرهنگ در مردم شناسی، راه و رسم زندگی یک جامعه است. به کارگیری علمی کلمه انگلیسی معادل فرهنگ در اواخر قرن نوزده توسط سرا.ب.تایلر صورت گرفت. مفهوم فرهنگ چندان سودمند بوده است که آن را توسعه داده و در سایر علوم اجتماعی، ادبیات و علوم زیستی نیز به کار می برند. از آغاز پیدایش نوع بشر، فرهنگ مایه تمایز انسان از گروه های حیوانی بوده است. آداب و عادات و اندیشه ها و اوضاعی که گروهی در آن شرکت دارند از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می کند و این انتقال پیش از آن که از راه وراثت باشد از راه آموختن است. پیروی از این آداب و عادات با نظام پاداش و کیفر مخصوص به هر فرهنگ انتظام پیدا می کند. زبان و وسیله های نمادی دیگر عوامل اصلی انتقال فرهنگ اند ولی بسیاری از رفتارها تنها از طریق تجربه حاصل می شود. هر جامعه برای خود الگوی خاصی از کلیات فرهنگی دارد که سازمان های ضروری بشری مانند سازمان اجتماعی، دین، سازمان سیاسی، سازمان اقتصادی، و فرهنگ مادی (افزارها، سلاح ها، البسه)، را شامل می شود. درجه پیچیدگی سازمان فرهنگی وسیله ای برای تشخیص دادن جامعه های متمدن از جامعه های ابتدایی است. ولی در این دو اصطلاح همیشه جنبه نسبیت را باید در نظر گرفت. اساسا هر گروه انسانی فرهنگ مشخص خود را دارد ولی جامعه ی مفصل و پیچیده ممکن است فرهنگ های فرعی نیز داشته باشد که از منشاء ملی و دین و اوضاع اجتماعی حاصل می شود. برعکس، از طریق تماس های صلح آمیز یا قهری فرهنگی، ممکن است یک فرهنگ مشترک مورد قبول چند جامعه مختلف قرار گیرد. این عمل متضمن هم فرهنگی است و آن فرایندی است که به وسیله آن، اعضای یک گروه، آداب و عادات گروه دیگر را می پذیرند. گسترش خصوصیات یک فرهنگ از طریق مستقیم یا غیرمستقیم، میان گروه های مختلف را، انتشار آن می نامند.
سرزمینی که در داخل آن بتوان بعضی از خصوصیات یک فرهنگ را یافت، پهنه فرهنگی نامیده می شود. در مردم شناسی برای توجیه طرز عمل درونی فرهنگ ها و گسترش و تکامل خصوصیات آنها مکتب های گوناگون پیدا شده است، ولی همه مردم شناسان به یک تسلسل تکاملی وسیع در تاریخ فرهنگی بشر، خاصه در زمینه های فنی و اقتصادی اعتقاد دارند. این مراحل تکامل در همه جا هم زمان صورت نگرفته است. و همه فرهنگ ها هم همه ی این مراحل را طی نکرده اند بلکه گاه از طریق هم فرهنگی جهشی از یک یا چند مرحله صورت می گیرد.
مرحله نخستین مرحله خوراک جویی است که در آن دسته های کوچک مهاجر، ماند شکارچیان و ماهی گیران و میوه چینان برای یافتن خوراک از نقطه ای به نقطه دیگر کوچ می کنند و در غارها یا پناهگاه ها موقتا سکنا می گزینند؛ چنان که در عصر حجر قدیم و عصر حجر متوسط چنین بوده است.
مرحله بعد مرحله خوراک سازی است که در آن انسان اهلی کردن جانوران و گیاهان را آموخته و در آبادی های کوچک مسکن می کرده است، نمونه ای از آن فرهنگ عصر حجر جدید است.
پس از این مرحله نوبت شهرنشینی رسیده است، بدان گونه که در تمدن های بزرگ تاریخی اثر آن مشهود است.
در طبقه بندی یک فرهنگ معاصر بر حسب مرحله ای که در آن است تنها نباید سطح فنی و صنعتی آن را در نظر گرفت. مثلا خوراک جویان امروز، مانند بومیان اصلی استرالیا را نباید با شکارچیان 25000 سال قبل در عصر حجر قدیم یکسان شمرد، زیرا مثلا نظام خویشاوندی و دین در عصر حجر قدیم به احتمال قوی به صورت دیگری بوده است.
مطالبی در ارتباط با مفهوم فرهنگ در دایرة المعارف فارسی
فرهنگ در دایرة المعارف فارسی به عنوان راه و رسم زندگی یک جامعه معرفی شده است، و مطالبی پیرامون آن آمده است، از بیان این مطالب می توان نکات زیر را مورد تحقیق قرار داد:
1) هیچ یک از دایرة المعارف ها و کتاب های لغت تعریف خاص و مشخصی درباره ماهیت فرهنگی نکرده اند. این سکوت نه از آن جهت است که صاحب نظران برای شناخت ماهیت فرهنگ، اهمیتی قائل نبوده اند، بلکه عمدتا ناشی از تنوع شدید عناصر و پدیده های فرهنگ است که پیدا کردن جامع مشترک ثابت میان آنها دشوار است. ممکن است مسامحه درباره پیدا کردن یک تعریف جامع، معلول بی اعتنایی بعضی از بررسی کنندگان مفهوم فرهنگ، به معانی ماورای طبیعی و روحی آن باشد که متاسفانه، دامن گیر بعضی از اشخاص شده است.
2) از آغاز پیدایش نوع بشر فرهنگ مایه ی تمایز انسان از گروه های حیوانی بوده است.
اگر ما در تعریف مفهوم فرهنگ فعالیت ها و پدیده های ارزشی را منظور بداریم، بر مبنای آن دسته از محققان که در زندگی باستانی انسان ها پدیده ها و فعالیت های ارزشی را بعد از امور جبری زندگی انسانی می دانند باید وجه تمایزهای انسان از گروه های حیوانی را پیش از بروز هویت فرهنگ در حیات جبری انسان ها جستجو نماییم. تمایزاتی مانند اندیشه های جبری آماده ساختن محیط برای زندگی؛ رواج ارتباطات قانونی افراد یک جامعه؛ مدیریت های اجتماعی و غیرذلک.
3) ولی همه مردم شناسان به یک تسلسل تکاملی وسیع در تاریخ فرهنگی بشر خاصه در زمینه های فنی و اقتصادی اعتقاد دارند.
در این مطلب جند نکته را باید مورد تأمل و دقت قرار داد:
الف) از آن جهت که در مفهوم تکامل مخصوصا تکامل ارزشی، آزادی اراده به معنای اختیار اخذ شده است. لذا آن قسمت از زمینه های فنی و اقتصادی را که جبر زندگی پیش می آورد نمی توان در مفهوم فرهنگ قرار داد، همان گونه که آماده کردن جبری برای محیط زیست را نمی توان فرهنگ نامید.
ب) این مراحل تکامل وسیع در تاریخ فرهنگی بشر در همه جا هم زمان صورت نگرفته و تمامی فرهنگ هم همه این مراحل را طی نکرده اند.
این مطلب کاملا صحیح است و در موارد پیشرفت علم و تکنولوژی تمدن ها نیز صدق می کند یعنی هیچ نظریه و مکتبی نمی تواند پیشرفت پدیده های مزبور را به طور منظم و مستقیم و تعاقب مرتب اثبات کند.
اگر هر کس پیرامون بروز و اعتلا علوم و تمدن ها تحقیقات لازم و کافی داشته باشد به این حقیقت اعتراف می کند که عوامل بروز تمدن ها و اکتشاف واقعیات علمی نه تنها به طور منظم و تعاقب مرتب نبوده است، بلکه حتی پیش از به وجود آمدن آن ها پیش بینی قطعی و یا حتی هیچ گونه پیش بینی نیز صورت نگرفته است.
ج) بلکه گاه از طریق هم فرهنگی، جهشی از یک یا چند مرحله صورت می گیرد. مرحله نخستین، مرحله خوراک جویی است که در آن دسته های کوچک مهاجر مانند شکارچیان و ماهی گیران و میوه چینان برای یافتن خوراک از نقطه ای به نقطه ی دیگر کوچ می کنند. در این عبارت پدیده هایی برای بروز فرهنگ و جهش آن ذکر شده است که به جهت جبری بودن آنها برای زیست نمی توان آنها را در مفهوم نوع تکاملی فرهنگ محسوب نمود.