یکی از رفقایمان نقل می کرد که روز اول ماه رمضان بود، روزه گرفتیم و رفتیم اداره و تازه با یک آقایی به اصطلاح هم میز و آشنا شده بودیم. او هم روزه می گرفت. بعد از یکی دو ساعتی رفیقم گفت: فلانی! من می خواهم یک تذکری به شما بدهم. گفتم بفرمایید. گفت: من خیلی از شما معذرت می خواهم که این تذکر را می دهم ولی خوب لازم می دانم که این تذکر را بدهم، از اخلاق بد خودم است، چه عرض کنم به شما. من یک چنین اخلاق بدی دارم که در ماه رمضان که روزه می گیرم، عصبانی می شوم، وقتی هم که عصبانی می شوم دیگر هر چه به دهانم می آید می گویم، حرف بد می گویم، فحش می دهم، توهین می کنم. ممکن است در این ماه رمضان به جنابعالی جسارتی بکنم. خواهش می کنم اگر چنین شد، دیگر روزه است، اخلاق من است، خیلی ببخشید.
این آقای رفیق ما گفت: گفتیم عجب کاری شد! این مرد روز اول ماه رمضان آمد با ما اتمام حجت کرد، حالا یک ماه رمضان تمام باید از او فحش بشنویم، چون روز اول ماه رمضان گفته اخلاق من این است. گفت: من هم گفتم عجب تذکر بجائی دادی، اتفاقا اخلاق من هم همینطور است و بلکه بدتر، در حال روزه عصبانی می شوم، یک وقت می بینی که مثلا این دوات را برداشتم و پراندم به سرت. گفت: عجب! خیلی اخلاق بدی است! پس خوب است هر دومان مواظب باشیم.
برتراند راسل می گوید: مسئله اخلاق در میان بشر همین است و همین، (و حرفهایی از قبیل) احساسات نوعدوستانه، هدف انسانهای دیگر باشند، روح مجرد، عقل مجرد و احساس تکلیف (بی معنی است). یک آدم مادی (غیر از این) فکر نمی کند که دنیا، دنیای مادیت است و انسان هم یک موجود مادی است. انسان جز دنبال منفعت خودش نمی رود. فقط باید هوشیاری اش زیادتر باشد و در این صورت می بیند که اگر بخواهد به حقوق دیگران تجاوز بکند، عکس العملش تجاوز دیگران است. کلوخ انداز را پاداش سنگ است. یک کلوخ که انداختم، صد تا سنگ باید بخورم. بعد می آیم مؤدب مثل بچه آدم سر جای خودم می نشینم.
این است که او اخلاق را از مقوله هوشیاری می داند؛ هر اندازه انسان جاهل باشد، به عکس العمل کارهایش توجه ندارد و دنبال منافع فردی می رود، و هر اندازه انسان عالمتر و هوشیارتر باشد، به عکس العمل ها بیشتر توجه داشته باشد، آن دورها را بیشتر ببیند، تا آخر پیری اش را ببیند، نسل آینده اش را ببیند و به فکر این باشد که بچه های من هم ناراحت نباشند، بیشتر کوشش می کند که منفعت خودش را با منافع دیگران تطبیق دهد.
پس اخلاق، یعنی خودپرستی عاقلانه و هوشیارانه و ریشه اخلاق را باید در هوشیاری و عقل جستجو کرد و لهذا از نظر این آدم، ما برای اینکه اخلاق خوب به جامعه بیاوریم، پیوسته باید جامعه را داناتر و دانشمندتر بکنیم و مردم را به عکس العمل ها و فعلها و کارهایشان آگاهتر نمائیم. در این صورت اخلاق بهتر در میان مردم پیدا می شود. کمااینکه سقراط هم چنین نظریه ای داشت، و در کلمات حضرت امیر نیز این سخن را به شکل دیگری می بینیم: «علموهم و کفی؛ مردم را بیاموزانید و همین کافی است».
سقراط هم می گفت: مردم را دانا کنید، اخلاق خوب پیدا می شود. البته او روی یک مبنا می گفت، کما اینکه «علموهم و کفی» هم روی یک مبنا است، راسل هم که می گوید: مردم را دانا کنید و کافی است، روی مبنای دیگری است. دانشی که او می گوید یعنی توجه دادن به عکس العمل ها، عکس العملهای فعلها را به افراد بشر بیاموزید، همه خوب می شوند.
بنابر نظریه راسل، تربیت بیشتر در مقوله تعلیم وارد می شود و پرورش وارد مقوله آموزش می گردد. گفتیم نظریه راسل بر ضد انساندوستی است و برخلاف شعارهای خود اوست. این نظریه، ریشه اخلاق را زیرکانه زده است. بنابر نظریه راسل، اخلاق فقط در جائی می تواند اخلاق باشد که انسان نگران عکس العمل سوء دیگران بر ضد منافع خودش باشد.
یعنی بنابراین نظریه، یک آدم ضعیف اگر هوشیار باشد، عمل ضداخلاقی انجام نمی دهد. چون می بیند دیگران می آیند چند برابر، منافع او را پایمال می کنند. یک آدم هم که نیروی دیگران را مساوی با نیروی خودش می بیند عمل ضداخلاقی انجام نمی دهد. چون می بیند همان اندازه که او می تواند از دیگران ببرد، دیگران می توانند از او ببرند.
بعد به جناب راسل می گوئیم: اخلاق در درجه اول آن است که بتواند اقویا را کنترل بکند. بنابراین نظریه، ظلم اقویا ضداخلاقی نیست (ایراد بزرگ بر راسل همین است) و آنچه نیکسون در ویتنام یا خاورمیانه انجام می دهد ضداخلاقی نیست، چون همه حسابهایش را کرده، می داند که زورش خیلی زیاد است و هر چه بخواهد ببرد و بدزدد، نیرویی که بتواند منافع او را پایمال بکند وجود ندارد. وقتی که اخلاق عبارت شد از منفعتجوئی هوشیارانه، این منفعتجوئی هوشیارانه، برای ضعیف و برای کسی که نیرویش با دیگران متساوی است یک جور است، ولی برای قوی جور دیگری است. قوی اگر مطمئن شد که ضعیف نمی تواند عکس العملی علیه او انجام بدهد، هر ظلمی که بکند، عملش اخلاقی است و ضد اخلاقی نیست، چون یک منفعت جوئی هوشیارانه و حساب شده است.
بنابراین اینکه اسرائیل هواپیمای میگ را می اندازد، اگر به نیروی خودش و نیروی آمریکا صد در صد اطمینان داشته باشد و بداند که طرف ضعیف است و نمی تواند تلافی کند، از نظر جناب راسل کار اخلاقی انجام نداده. تو که پی جناب راسل با این شعارهای انساندوستی در خیابان ها راه می افتی و علیه جنگ ویتنام و غیره شعار می دهی برای چیست؟ او زور دارد و آن کار را به حکم زورش و به حکم هوشش و به حکم درکش که می داند عکس العملی ندارد انجام می دهد. تو خودت آن را تجویز کردی.