محمدبن مسلم (ابن شهاب) زهری (م-124) از فقها و قضات و در نزد خلفای اموی، یزیدبن عبدالملک و عمربن عبدالعزیز، منزلتی ارجمند داشت.
هنگامی امام زین العابدین آگاه شد که وی به ظلمهایی روی نشان داده است، در آن هنگام بود که بدو نامه ای نوشت. اینک ترجمه ی بخشی از آن نامه:
- خداوند، ما را و تو را بسنده ی آشوبها باشد. و تو را از آتش دوزخ نگاه دارد. تو به روزی افتادی که باید کسانی که می شناسندت بر تو ترحم آوردند. خداوند نعمتهای گرانقدر خویش بر تو ارزانی داشت.
تندرستی و عمر درازت بخشید و حجتهای خدا تو را فرا گرفتند. چه او تو را توفیق داد تا عالم قرآن و فقیه دین و آشنای سنت پیامبر باشی. اکنون یکی بنگر که فردای قیامت چون در پیشگاه خدای بایستی چگونه مردی باشی.
و چون از نعمتهای خویش پرسد حق آنها چون گزارده باشی.
ای محمدبن مسلم زهری! گمان مدار که خدای از چونان تو کسی عذر پذیرد و از تقصیر تو چشم پوشد. هیهات، هیهات، ابدا چنین نیست. خدا در کتاب خود، از علما پیمان ستانده است و گفته: «باید که حق را برای مردم آشکارا کنید و پوشیده مدارید.»
بدان که تو اکنون ساده ترین امری را که پوشیده داشته ای و سبک ترین روزی را که بر گردن گرفته ای، این است که با ستمگر انس گرفته ای و راه ظلم و تجاوز را برای او هموار ساخته ای، به این علت که به او نزدیک شده ای و چون دعوتت می کند می پذیری. خدا می داند که من چقدر هراسناکم از اینکه خدای در قیامت تو را گناه خائنان بگیرد و از آنچه به خاطر معاونت ظالم گرفته ای بازخواست کند.
تو چیزی را گرفته ای که حق تو نیست و به کسی نزدیک شده ای که نه حقی را به حق دار رسانده است و نه باطلی را از میان برده است. تو با کسی دوست شده ای که با خدا دشمنی می کند.
آیا اینطور نیست که وقتی دعوتت می کنند برای آن است که تو را محوری بسازند برای آسیای ستم خود، و تو را پلی قرار دهند برای بدبخت کردن مردم و تو را نردبانی کنند برای دست یافتن به گمراهی خویش، و تو را وسیله ای سازند برای ستمگری و تجاوز؟ و چنان وانمود کنند که همراه آنانی. و بدین طریق علمای دیگر را به شک اندازند و دل مردم نادان را به وسیله ی تو با خود مهربان سازند. اکنون بنگر که آنچه را به تو می دهند، در برابر آنچه از تو می ستانند، چقدر اندک است؟
و آنچه را که برای تو آباد می کنند، در مقایسه با آنچه به دست تو خراب می کنند، چقدر ناچیز است؟
یکی به حال خود نظر کن، و به فکر خویش باش، که کس دیگر به فکر تو نباشد. و از خویشتن چونان مردی متعهد حساب پس بگیر!