حیات معقول به عنوان یک هدف مقدس دارای حقایقی است. نمونه حقایقی که می تواند مبانی حیات معقول باشد، به قرار زیر است:
1- همچنان که جهان هستی و ابعاد مادی انسان، دارای قوانینی است که علوم در صدد فهم و کشف آن هاست، جان و روان و روح آدمی نیز دارای قوانینی است که بی اعتنایی به آن ها، یا ایجاد دگرگونی های مخل در آن ها، موجب اختلال جان و روان و روح آدمی می شود. این، یک حقیقت است و معلمان و مربیان، اگر این حقیقت و لزوم مراعات آن را برای انسان های مورد تعلیم و تربیت شان قابل پذیرش نسازند، کار مهمی برای آنان انجام نداده اند.
2- هر عملی، عکس العملی را به دنبال دارد. باید بپذیریم که اگر با کمال اخلاص دسته گلی را به فرد یا اجتماعی تقدیم کردیم بی تردید، دسته گلی محسوس یا نامحسوس به ما تقدیم خواهد شد. از آن هنگام که این حقیقت در تعلیم و تربیت بشری جدی تلقی شود، انقلاب معنوی بشری آغاز خواهد شد و از آن لحظه، ما می توانیم ادعا کنیم که از تاریخ طبیعی، به تاریخ انسانی گام گذاشته ایم.
3- تعلیم و تربیت، به هر نحو ممکن باید هدف اعلای زندگی را برای انسان های مورد تعلیم و تربیت قابل فهم و پذیرش سازد. انسانی که بدون هدف اعلا در دنیا زندگی می کند، همه موجودیت خود را می بازد و ارزش قابل طرحی برای او وجود نخواهد داشت.
4- این حقیقت، بسیار حیاتی است: اگر بتوان همه چیز و همه ارزش ها را در مقابل هر هدفی که به عنوان هدف انتخاب می شود، قربانی کرد، دیگر نمی توان ارزشی را ثابت و غیر قابل دست اندازی و شوخی ناپذیر تلقی کرد، حتی اگر حیات همه انسان های روی زمین باشد. یعنی: هنگامی که هدف من به دست آوردن مقام مالکیت مطلق بر همه عوالم طبیعت باشد و این هدف، تنها به وسیله کشتن همه انسان های روی زمین صورت بگیرد، چون ارزش مطلق از آن هدف من است (مالکیت مطلق بر همه عوالم طبیعت)، اگر همه انسان ها را نکشم، یقینا موجودی سست عنصر بیش نیستم. حقیقت در این مورد، این است: موضوع یا موضوعاتی که به عنوان هدف تلقی شده و وصول به آن نیازمند قربانی کردن موضوع یا موضوعاتی به عنوان وسیله است، باید دارای همه ارزش یا ارزش های وسیله قربانی شده باشد، به اضافه ارزش والایی که از بین رفتن وسیله را جبران نماید.
5- نه ظلم باید کرد و نه باید تن به ظلم داد. اگر این حقیقت در تعلیم و تربیت ها جدی گرفته شود، «ظالم پرستی»ها و «مظلوم کشی»ها از بین خواهد رفت.
6- ارزش حیات انسانی را باید در ارتباط با فراتر و برتر از عوامل و تلقین های متداول در میان اقوام و ملل اثبات کنیم. حقیقت درباره حیات انسانی این است که یک انسان، تا زمانی که با زیر پا گذاشتن اصول و قواعد حیات دیگر انسان ها، وضع ضد انسانی به خود نگیرد، حیات او وابسته به شعاع خورشید عظمت الهی است و خدمت به او عبادت و آسیب رساندن به او، انحراف از صراط مستقیم به شمار می رود.
7- حقیقت این است که: توقع دستمزد بدون کار و کوشش، مانند انتظار داشتن روییدن میوه دادن درختان بدون آبیاری و سیراب کردن است.
8- حقیقت این است که: هر انسان و هر جامعه ای که وجدان کار در نزد آن ها از کار افتاده باشد، سقوط آن ها با عوامل درونی یا به دست دیگر کسانی که وجدان کار در آنان بیدار و در فعالیت می باشد، قطعی است.
9- پدیده ها و جریاناتی که عارضی هستند و وجودشان اصالتا مطلوب نیست یا وابسته به علل رو به زوال هستند، مانند گرد پاشیده شده در هوا، در دامان بادهای مختلف از بین خواهند رفت و آن چه که سودمند به حال مردم است، پایدار خواهد ماند.
10- اصل صیانت ذات، در کم تر اشخاصی با قانون حقیقی خود حرکت می کند و به ثمر می رسد. از این رو، در اکثریت بسیار چشمگیر انسان ها، صیانت ذات مبدل به خودخواهی و خودمحوری می گردد. .. تفکرات مخالف این حقایق که به عنوان نمونه ای از حقایق بر پا دارنده «حیات معقول» انسان هاست، یا به بی اطلاعی مستند است، یا به خطا در درک مفاهیم اصلی آن ها، و یا از غوطه ور شدن در لذات حیوانی و خود محوری ها ناشی می شود که حقیقی جز لذایذ حیوانی و لذت خارش ورم های «خود طبیعی» را نمی شناسد، و یا مقلد و ابراز کار خودکامگان روزگار است.
حال که بنابراین اینگونه وجود حقیقت، یا حقایق ثابت شده و فهماندن و قابل پذیرش ساختن آن به وسیله تعلیم و تربیت صحیح انجام می گیرد.