در طرز تفکر مولانا نمونه هایی از اصول جهان بینی رواقیون که سر دسته آنان زینون رواقی قبرسی و خریسیپ است، دیده می شود. از آن جمله:
«انسان که عالم صغیر است جسما و روحا پاره ای از عالم کبیر می باشد، ناچار باید از قوانین عالم طبیعت پیروی نماید، و چون در عالم کبیر طبیعت محکوم کل است که داخل وجود اوست، انسان هم باید عقل را حاکم بر اعمال خود بداند. پس باید نفسانیات را که از حکم عقل منحرف می شوند، از خود دور کند و سکون خاطر را رها ننموده وتأثر به خود به راه ندهد و اگر چنین کرد و نفس را مغلوب عقل نمود، فاعل مختار خواهد بود، زیرا جز آن چه عقل حکم می کند، آرزو نخواهد نمود و هر چه آرزو کند به آن خواهد رسید. پس امور خارجی در آزادی و اختیار و خوشی و سعادت انسان تأثیری ندارد.»
در مسائلی که در عبارات فوق وجود دارد، چند مطلب را می توان با جهان بینی مولانا مقایسه نمود:
1. این که موجودیت انسان، قابل مقایسه با جهان هستی است، در جهان بینی رواقیون انسان نمونه جهان هستی است، یعنی انسان عالم صغیر و جهان عالم کبیر است. ولی در جهان جهان بینی مولانا با این مقایسه بسیار عالی تر از جهان بینی رواقیون مطرح شده است. مولانا انسان را به صورت و معنی تقسیم می کند و می گوید: با نظر به صورت انسان، او عالم صغیر و جهان هستی عالم کبیر است و با نظر به معنی واقعی انسان، او عالم کبیر و جهان هستی عالم صغیر است:
ظــاهـر آن اخــتـران قـــوام مــا *** بـــاطن مـــا گشته قــوام سما
پس به صورت عالم صغری تویی *** پس به معنی عالم کبری تویی
پس به صورت آدمی فرع جهان *** در صفت اصل جهان این را بدان
ظاهرش را پشته ای آرد به چرخ *** باطنش باشد محیط هفت چرخ
2. موضوع عقل کل در جهان بینی رواقیون، به طور اجمالی مطرح شده است، به همین مقدار کفایت شده است که طبیعت محکوم عقل کلی است که داخل در وجود او است. اما این ارتباط چگونه است و آیا مسأله ای به نام تکامل عقول جزئی بشری به سوی عقل کل وجود دارد یا نه؟ رواقیون توضیحی درباره این دو مسأله نداده اند. در صورتی که مولانا و کل مباحث مشروح تری درباره عقل کل آورده و دو مسأله فوق را نیز مطرح نموده اند.
3. قرار دادن عقل در فوق نفسانیات و لزوم حاکمیت آن بر همه خواسته های نفسانی در هر دو جهان بینی رواقیون و مولانا وجود دارد، با این تفاوت که عظمت مباحث مولانا در این مسأله در برابر رواقیون مانند عظمت درک و اندیشه یک استاد عالی مقام در برابر یک طفل تازه وارد به مسائل علمی است.
4. مطلب بسیار جالبی که از رواقیون به یادگار مانده است، این است که وصول انسان را به مقام عالی اختیار، وابسته به رشد و کمال و عقل می دانند. با نظر به تعریفی که درباره اختیار به نظر رسیده است
(نظارت و سلطه شخصیت به دو قطب مثبت و منفی کار) بدیهی است که هر اندازه شخصیت آدمی با فعالیت های عقلی تقویت شود، اختیار او زیادتر و عالی ترخواهد بود.
مولانا می گوید:
اخـــتیـار آن را نــکو بــاشـد کــه او *** مــالــک خود بــاشد اندر اتــقوا
چون نـــباشد حــفظ و تــقوی زیـنهار *** دور کن آلت رهــا کــن اخــتیار
گــر بــدی صــبر و حــفاظم راهــبر *** بــرفــزودی اختیارم کـــر و فــر