یکی از علمای تهران که سال های متمادی در حوزه ی علمیه ی نجف اشرف اشتغال داشته است، از یکی از بزرگان زهد و تقوا نقل می کند، که او وقتی برای خودش دعا می کرد، می گفت: خدایا، این الاغ را آدم کن! ما از این سخن تعجب می کردیم و از ایشان می پرسیدیم: آقا، شما چرا به این عبارت دعا می کنید؟ تبسم می کرد و جواب نمی داد. تا پس از سؤال های مکرر ما فرمود: ما که از محضر استاد بزرگمان، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی (ره) که از اعاظم رجال تربیت و تهذیب نفس بوده است، استفاده می کردیم، حالات عجیبی از او مشاهده می کردیم. از جمله می دیدیم که ایشان وقتی برای زیارت به حرم مطهر امام امیرالمؤمنین (ع) مشرف می شود، موقع رفتن به حال عادی می رود ولی موقع بیرون آمدن از حرم حالش منقلب می شود. عبا را سر می کشد و با شتاب بسیار از صحن و کوچه و بازار رد می شود؛ به طوری که گونه ی تند رفتن مناسب شأنشان نیست.
از ایشان گاهی می پرسیدیم: آقا شما چرا موقع خروج از حرم با عجله و شتاب غیر عادی حرکت می کنید؟ از جواب دادن استنکاف می کرد تا پس از اصرارهای فراوان ما فرمود: واقع مطلب این است که من وقتی به حرم مطهر مشرف می شوم و مورد عنایت و لطف حضرت ولی الله العظم قرار می گیرم، مثل اینکه پرده هایی کنار می رود و حقایق پنهانی را مشاهده می کنم: از جمله اینکه صورت برزخی اشخاص برای من مکشوف می شود (ما یک صورت ظاهر انسانی داریم که همه آن را می بینند و یک صورت باطنی داریم که بر اساس اخلاق و اعمال ما شکل گرفته است. نه خودمان آن را می بینیم و نه دیگران. وقتی که مردیم و این دیوار بدن فرو ریخت، آن صورت باطنی آشکار می شود و ما در عالم برزخ به آن صورت خواهیم بود. تنها کسانی که بر اثر اعمال عبادی نوری در باطن جانشان پیدا شده است، می توانند از پشت دیوار این بدن، آن صورت باطنی اشخاص را، آن هم گهگاهی با پیدا شدن شرایط خاصی مشاهده کنند).
باری، آن مرد بزرگ گفت: من پس از خروج از حرم مطهر، صورت برزخی اشخاص را مشاهده می کنم. بعضی را به صورت خوک و برخی را به صورت خرس و گرگ و روباه و .. می بینم و از طرفی هم با مردم محشورم. مایل نیستم کسی را به صورت منفوری ببینم و آنگاه در معاشرت با او از او احساس نفرت کنم؛ به همین علت از حرم که خارج می شوم، عبا را سر می کشم و حتی المقدور چشم هایم را می بندم تا کسی را نبینم. با عجله خود را به خانه می رسانم و مقداری از غذاهای معمولی می خورم و به حال عادی بر می گردم. بعد آن عالم بزرگواری که ناقل این ماجرا بوده، گفته است: من از استاد عظیم الشأن خود پرسیدم: حالا بفرمایید که این بنده ی حقیر را در عالم مکاشفه ی خود به چه صورت دیده اید؟ تبسمی کرد و جواب نداد. من تقاضا و التماس مکرر کردم. فرمود واقع اینکه تو را به صورت الاغ دیدم. حال از این روست که در دعایم می گویم: خدایا، من الاغ را آدم کن.
روح مکاشفه صورت برزخی ملا حسینقلی همدانی اولیای الهی تزکیه نفس داستان اخلاقی