کتاب «تحف العقول» روایتی به این شرح آورده است:
عبدالعزیز فرزند مسلم که از اصحاب امام ابوالحسن الرضا (ع) محسوب است می گوید: در مسجد جامع مرو جمعی سخن از امر «امامت» به میان آورده و آراء مختلفه ای را که در این باب آمده است، یادآور شدند. بعد از آن، من به حضور مولای خودم امام رضا (ع) مشرف شده و از آنچه که در آن مجلس به میان آمده بود سخن گفتم. امام (ع) تبسمی کرد و سپس فرمود: «یا عبدالعزیز! جهل القوم و خدعوا عن ادیانهم؛ ای عبدالعزیز! مردم به حال جهالت درمانده و در امر دینشان به خطا رفته و گول دیگران را خورده اند.»
در اینجا امام (ع) بیاناتی راجع به جامعیت قرآن نسبت به معارف و احکام و اکمال دین در حیات رسول خدا (ص) و شأن عظیم «امامت» در باب هدایت و رمز لزوم «نصب» امام از جانب خدا و عدم صلاحیت مردم برای انتخاب امام ایراد فرموده اند چند جمله ای کوتاه از کلام نورانی آن حضرت اکتفا نموده و آن را در زیر می آوریم.
«إن الامام زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عز المومنین؛ حقیقت آنکه امام مایه ی استواری دین و نظام بخش به جمعیت مسلمین است، موجب صلاح دنیا و عزت اهل ایمان است.»
«الامام اس الاسلام النامی و فرعه السامی؛ امام، هم ریشه ای اسلامی است که زنده و دارای قدرت رشد و نمو است و هم شاخه ی بالا کشیده ی از درخت با طراوت دین است». یعنی شجره ی طیبه اسلام هم از «امام» مدد گرفته و زنده می ماند و هم آثار حیاتی خود را در وجود مبارک «امام» ظاهر ساخته و محصولات صوری و معنوی خود را از دست «امام» به مردم دنیا نشان می دهد.
«الامام یحلل حلال الله و یحرم حرامه و یقیم حدود الله و یذب عن دین الله و یــــدعوا الی سبیل الله بـــا لحکمه و الموعظه الحسنه و الحجه البالغه؛ امام است که حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام و خلاصه آنکه تمام احکام خدا را در حد و مرز مقرر خود تثبیت می نماید و در مقام دفاع از حریم دین حق قیام کرده و از راه اقامه ی برهان و موعظه ی بجا و حجت های رسا با در نظر گرفتن افکار گوناگون آدمیان در شرایط مختلف، به راه خدا می خواند.»
«الامام کـــالشمس الطالعه المجلله بنورها للعالم و هو بالافق حیث لا تناله الابصار و لا الایدی؛ امام، مانند آفتابی است که با طلوع و پخش نور عالمگیر خود بر همه جا پرتو افکنده و همه چیز از اشعه ی تابان آن برخوردار می شود. ولی معهذا خود در مقامی از افق قرار گرفته است که نه دست های زمینیان می تواند آن را لمس نماید و نه چشم های آنان توانایی این را دارد که مستقیما آنگاه به چشمه ی فیاض آن نموده و آن را چنان که هست در ظرف حس خود بگنجاند.
«.....یکاد سنابرقه بالأبصار؛ نزدیک است درخشندگی برق آن چشم ها را ببرد». (نور/ 43)
«مخصوص بالفضل کله من غیر طلب منه و لا اکتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب؛ آنچه فضل و کمال انسانی است یکجا در وجود اقدس او جمع آمده است، اما نه از طریق تحصیل و اکتساب و طلب، بلکه بر سبیل اعطاء و موهبت حضرت فضل آفرین بخشایشگر وهاب.
«فمن ذا یبلغ معرفه الامام او کنه و صفه؛ بنابراین، چه کسی قدرت بر رسیدن به عمق حقیقت امام و درک ذات و صف او خواهد داشت؟»
«هیهات هیهات ضلت العقول و تاهت الحلوم و حارت الالباب و حصرت الخطباء و کلت الشعراء و عجزت الادباء و عییت البلغاء و فحمت العلماء عن وصف شأن من او فضیله من فضائله فأ قرت بالعجز و التقصیر؛ هیهات هیهات! (چه به غایت دور و بسیار بعید است آنچه که در طلبش می گردند، نیل به شناسایی ذات و وصف امام!) عقل ها در این وادی حیران گشته است و فکرها سرگردان، سخنوران به تنگنای سخن افتاده و شاعران به کندی شمشیر فکر و بیان مبتلا شده اند. ادیبان، زانوی عجز از سخن پروری بر زمین زده اند و زبان آوران به نارسایی در گفتار اعتراف نموده اند و بالاخره جمله ی دانشمندان و صاحبنظران کاوشگر در تمام علوم و فنون، از وصف واقع نمای یکی از شئون «امام» و ارائه ی کامل فضلی از فضایل وی عاجز و ناتوان آمده اند.
«ایظنون انه یوجد ذلک فی غیر آل الرسول (ص) کذبتهم و الله انفسهم و منتهم الاباطیل اذا ارتقوا مرتقی صعبا و منزلا دحضا زلت بهم الی الحضیض اقدامهم اذ رامو ا اقامه امام بآرائهم و کیف لهم باختیار امام؛ آیا (گم گشتگان) چنین می پندارند که این (اوصاف امامت) در غیر خاندان رسول (ص) ممکن است پیدا شود؟ به خدا سوگند اینان به خودشان دروغ گفته اند (دانسته و فهمیده، پا روی حق نهاده اند) سخنان باطل و بی اساس در قوه ی حق شناسی آنان تولید ضعف و سستی نموده است و لذا (با نداشتن اهلیت، به دنبال آرزوهای فریبنده و شیطانی) از حد خود تجاوز کرده و رو به بالا رفته اند و پا به جایگاهی بس رفیع و دور از دسترس نهاده و در مکانی لغزنده و پرتگاهی خطرناک ایستاده اند. ولی (طبعا چون اهل آن مقام نبوده و قدرت ایستادن در آن را نداشته اند) قدم هایشان لغزنده و از بلندی به پستی غلتیده اند! چگونه چنین چیزی ممکن است (با اینکه خود می دانسته اند که این کار، از عهده ی آنان خارج است.)
«فمن این یختار هذه الجهال الامامه بآرائهم؛ پس این مردم نادان، از کجا می توانند با آراء ناقص پر اشتباه خود در موضوع انتخاب امام اقدام نمایند.»
«ان الانبیاء و الاوصیاء صلوات الله علیهم یوفقهم و یسددهم و یوتیهم من محزون علمه و حکمته ما لایؤتیه غیرهم؛ حقیقت آنکه پیغمبران و جانشینان آنان به توفیق و تسدید مخصوص خدا ممتازند و آنچه را که خدا از حکم و علوم مخزونه اش به آنان داده است و به دیگران نداده است.»
و لذا فرموده است: «افمن یهدی إلی الحق أن یتبع أمن لا یهدی إلا أن یهدی فما لکم کیف تحکمون؛ (یونس/ 35) پس آیا آن کسی که خود (به الهام و اعطای خدا) هادی به سوی حق است (در راهیابی خود، نیازمند به بشر نیست) شایسته ی اتباع و پیروی می باشد یا کسی که تا (به وسیله فردی از بشر) راهنمایی نشود؟ راه به سوی حق نمی یابد؟ پس شما چه درکی دارید و چگونه به داوری و قضاوت می نشینید؟»
«و ان العبد اذا اختاره الله لامور عباده شرح صدره لذلک و اودع قلبه ینابیع الحکمه و اطلق علی لسانه، فلم یعی بعده بجواب و لم یجد فیه غیر صواب فهو موفق مسدد مؤید قد امن من الخطاء و الزلل خصه بذلک لیکون ذلک حجه علی خلیقع شاهدا علی عباده فهل یقدرون علی مثل هذا فیختارونه فیکون مختارهم بهذه الصفه؛ و به طور مسلم، مقتی خدا را برای (تدبیر) امور بندگانش برگزید، سینه اش را برای این امر عظیم می گشاید (با حوصله و پر تحملش می سازد) و چشمه های حکمت را در قلب او جاری ساخته و بر زبانش روان می گرداند و نتیجتا (چنین بنده ی مشمول عنایات خاصه ی حق) در جواب هیچ سؤالی در نمی ماند و جز سخن حق و گفتار صواب از او شنیده نمی شود. پس او (بنده ای است که) به توفیق و تسدید خدا، مؤید و از هرگونه خطا و لغزش در امان است. خدایش او را به چنین موهبتی تخصیص داده و ممتازش ساخته است تا وی حجت بر خلق خدا و شاهد بر بندگانش گردد. حال آیا خود مردم می توانند این چنین فرد ممتاز الهی را بشناسند و سپس او را به «امامت» امت برگزینند. بنابراین، عقلا و نقلا وجود اقدس «امام» در عالم اسلام، یک رکن اصیل حتمی اللزوم است که بقای روح قرآن و حیات دینی امت اسلام از جهات گوناگون، مرهون نعمت وجود مبارک او می باشد.»