مواد قرار داد را به این شکل نوشته اند:
1- حکومت به معاویه واگذار می شود؛ بدین شرط که به قرآن کریم و سنت پیغمبر (ص) و سیره خلفای شایسته عمل کند. (در اینجا لازم است مطلبی را عرض کنم)، امیرالمؤمنین (ع) یک منطقی دارد و آن منطق این است که می گوید من به خاطر اینکه خودم خلیفه باشم یا دیگری، با اینکه خلافت حق من است قیام نمی کنم، آن وظیفه مردم است، من آن وقت قیام می کنم که آن کسی که خلافت را بر عهده گرفته است کارها را از مجرا خارج کرده باشد، در نهج البلاغه است: «و الله لاسلمن ماسلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصة» (نهج البلاغه، خطبه 74)؛ یعنی مادامی که ظلم فقط بر شخص من است که حق مرا از من گرفته اند، و منهای این سایر کارها در مجرای خودش است، من تسلیمم، من آن وقت قیام می کنم که کارهای مسلمین از مجرا خارج شده باشد. این ماده قرار داد این است (و در واقع) امام حسن (ع) این چنین قرارداد می بندد: مادامی که ظلم فقط به من است و مرا از حق خودم محروم کرده اند ولی آن غاصب متعهد است که امور مسلمین را در مجرای صحیح اداره کند من به این شرط حاضرم کنار بروم.
2- "پس از معاویه حکومت متعلق به حسن است و اگر برای او حادثه ای پیش آمد متعلق به حسین". این جمله مفهومش این است که این صلح یک مدت موقتی دارد، نه اینکه (امام حسن) گفت دیگر ما گذشتیم و رفتیم، این تو و این خلافت، تا هر وقت هر کار می خواهی بکن، نه، "تا معاویه هست"، این صلح تا زمان معاویه است، شامل بعد از زمان معاویه نمی شود، پس معاویه حق ندارد برای بعد از زمان خودش توطئه ای بچیند: "و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند".
3- معاویه در شام لعن و ناسزای به امیرالمؤمنین (ع) را رسم کرده بود. این را در متن صلح نامه قید کردند که باید این عمل زشت موقوف باشد: "معاویه باید ناسزا به امیرالمؤمنین (ع) و لعنت بر او را در نمازها ترک کند و علی را جز به نیکی یاد ننماید"، که این را هم معاویه تعهد و امضاء کرد. اینها روی علی تبلیغ می کردند، می گفتند علی را ما به این دلیل لعنت می کنیم که العیاذ بالله او از دین اسلام خارج شده بود. آدمی که اینجا امضا می دهد، لااقل این مقدار اتمام حجت بر او شده که تو اگر علی را یک آدمی می خوانی که واقعا مستحق لعن است پس چرا متعهد می شوی که او را جز به نیکی یاد نکنی، و اگر مستحق لعن نیست و آنطور که متعهد شده ای درست است پس چرا اینطور عمل می کنی؟! که بعد، این را هم زیر پا گذاشت و تا نود سال این کار ادامه پیدا کرد.
4- "بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است مستثنی است و "تسلیم حکومت" شامل آن نمی شود و معاویه باید هر سالی دو میلیون درهم برای حسن بفرستد" این قید را کرده بودند برای همین که می خواستند نیاز شیعیان را از دستگاه حکومت معاویه رفع کنند که اینها مجبور نباشند، و بدانند اگر نیازی داشته باشند می شود خود امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مرتفع کنند. "و بنی هاشم را از بخشش ها و هدیه ها بر بنی امیه امتیاز دهد و یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایی که در کنار امیرالمؤمنین در جنگهای جنگ جمل و صفین کشته شده اند تقسیم کند و اینها همه باید از محل خراج "دارابجرد" تأدیه شود ". دارابجرد در اطراف شیراز است که خراج و مالیات این نقطه را به بنی هاشم اختصاص دادند.
5- "مردم در هر گوشه از زمین های خدا، شام یا عراق یا یمن و یا حجاز، باید در امن و امن باشند و سیاهپوست و سرخپوست از امنیت برخوردار باشند و معاویه باید لغزشهای آنان را نادیده بگیرد "مقصود کینه توزی هایی است که به گذشته مربوط می شود، چون اینها اغلب کسانی بودند که در گذشته با معاویه در صفین جنگیده اند" و هیچکس را بر خطاهای گذشته اش مؤاخذه نکند و مردم عراق را به کینه های گذشته نگیرد. اصحاب علی در هر نقطه ای که هستند در امن و امان باشند و کسی از شیعیان علی مورد آزاد واقع نشود و یاران علی بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بیمناک نباشند و کسی ایشان را تعقیب نکند و صدمه ای بر آنان وارد نسازد، و حق هر حقداری بدو برسد و هر آنچه در دست اصحاب علی است از آنان باز گرفته نشود. به قصد جان حسن بن علی و برادرش حسین و هیچیک از اهل بیت رسول خدا توطئه ای در نهان و آشکار چیده نشود.
این مواد، مخصوصا ماده 5 و ماده 3 که مسئله لعن امیرالمؤمنین است اگر چه از همان شرط اول تأمین شده زیرا وقتی که او متعهد می شود که به کتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) و سیره خلفای راشدین عمل کند، طبعا اینها در آن مستتر است، ولی معذلک اینها را که می دانستند مورد توجه خاص معاویه است و بر خلاف عمل می کند، برای اینکه بعدها هیچگونه تأویل و توجیهی در خصوص این کارها به کار نبرد، به طور خصوصی در مواد قرارداد گنجاندند "و در هیچیک از آفاق عالم اسلام ارعاب و تهدیدی نسبت به آنان انجام نگیرد". خواستند نشان بدهند که ما از حالا به روش تو بدبین هستیم. اینها بود مجموع مواد این قرارداد. معاویه نماینده ای داشت به نام عبدالله بن عامر. او را با نامه ای که زیر آن را امضا کرده بود فرستاد نزد امام حسن (ع) و گفت شرایط همه همان است که تو می گویی، هر چه تو در آن صلحنامه بگنجانی من آن را قبول دارم. امام حسن (ع) هم این شرایط را در صلح نامه گنجانید. بعد هم معاویه با قسمتهای خیلی زیادی که من خدا و پیغمبر را ضامن قرار می دهم، اگر چنین نکنم چنان، اگر چنین نکنم چنان، همه این شرایط را گفت و این قرارداد را امضا کردند. در آن نامه سفید امضاء، معاویه می توانست نیرنگ دیگری به کار ببرد و آن این است که ببیند شرایطی که امام حسن (ع) می نویسد یک شرایط اسلامی است یا شرایط غیر اسلامی؟ چون معاویه از نظر وضع و موقعیت خودش از نظر واقعیت هم همینطور می خواست روشن شود که امام حسن (ع) چه می خواهد؟ (هم امام حسن (ع) می خواست این کار بشود و هم معاویه) آیا شرایط او به نفع خودش است یا به نفع مسلمین؟ ما دیدیم همه شرایط به نفع مسلمین بود، و غیر از این، امام حسن (ع) نه می توانست بکند و نه می کرد. شما می گویید که مردم این را نیرنگ تلقی می کردند. اتفاقا مردم می گفتند چه آدم خوبی است! (و به امام حسن می گفتند) حرفهایت را بزن، ببینیم آخر تو چه می خواهی؟ آیا حرفت فقط این است که من باید خلیفه باشم یا حرف دیگری داری؟ اگر حرف دیگری داری، این که حاضر است که واقعا مسلمین را به سعادت برساند.
شخصیت معاویه
شما بعد می فرمایید که معاویه را مردم در زمان حضرت امیر شناخته بودند. اتفاقا قضیه اینطور است که مردم معاویه را بد آدمی شناخته بودند و خوب حاکمی، و این که مردم کوفه سست شدند یکی به همین خاطر بود، می گفتند درست است که معاویه آدم بدی است ولی با رعیت خیلی خوب است، ببین با شامی ها چگونه رفتار می کند! چقدر شامی ها از او راضی هستند! آنهایی که معاویه را شناخته بودند به این صورت شناخته بودند که درست است که آدم بدی است اما حاکم خوبی است، اگر او حاکم شود هیچ فرقی میان مردم کوفه و غیر کوفه نخواهد گذاشت. مخصوصا معروف شده بود به حلم و بردباری.
معاویه یک حلم سیاسی داشت و مورخین به او عیب گرفته اند که نتوانست حلم سیاسی خود را در مورد کوفه عملی کند، و اگر می کرد از نظر معنوی هم پیروز می شد. معاویه معروف بود به حلم سیاسی. مردم می رفتند به او فحش می دادند، می خندید و در آخر پول می داد و آنها را جلب می کرد. می گفتند برای حکومت بهتر از این دیگر نمی شود پیدا کرد، حالا آدم بدی است آدم بدی باشد. امام حسن هم بر همین اساس (تصمیم به صلح گرفت، و گویی به مردم می گفت) بسیار خوب، ما این آدم بد را آوردیم که کارها را خوب انجام دهد، حال ببینید آنطور که شما انتظار دارید که این آدم بد کارها را خوب انجام دهد انجام خواهد داد یا انجام نخواهد داد. هرگز معاویه به عنوان یک حاکم جائر شناخته نشده بود، به عنوان یک مرد جاه طلب شناخته شده بود نه بیش از آن. معاویه را واقعا دوران صلح امام حسن شناساند، از نظر اینکه چگونه حاکمی است. بنابراین به نظر نمی رسد که در صلح امام حسن (ع)، در آن شرایطی که امام حسن (ع) می زیست ایرادی باشد، و مقایسه کردن میان صلح امام حسن (ع) در مسند خلافت با قیام امام حسین (ع) به عنوان یک معترض، با این همه اختلافات دیگری که ذکر می شود مقایسه صحیحی نیست، یعنی به نظر این جور می رسد که اگر امام حسن (ع) در آن وقت نبود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین امام حسین (ع) خلیفه شده بود، قرارداد صلح امضا می کرد، و اگر امام حسن (ع) تا بعد از معاویه زنده بود، مثل امام حسین (ع) قیام می کرد، چون شرایط مختلف بوده است.