رسول اکرم (ص) در کودکی یتیم و تا آغاز جوانی فقیر بود، پس از ازدواج با خدیجه ثروتمند به رفاه رسید. قرآن کریم به همین نکته اشاره می کند آنجا که می گوید: «ألم یجدک یتیما فاوی... و وجدک عائلا فأغنی»؛ «مگر نه یتیمت یافت و پناه داد؟ و محتاجت یافت و بی نیاز کرد؟» (ضحی/ 6 و 8)، در دوره رفاه بود که به عبادت و خلوت پرداخت.
بنابر اصول مادیت تاریخی، رسول اکرم در این دوره باید تبدیل شده باشد به فردی محافظه کار و توجیه کننده وضع موجود، اما در همین دوره بود که رسالت انقلابی اش آغاز شد و علیه سرمایه داران و رباخواران و برده داران مکه و علیه نظام بت پرستی که سمبل آن زندگی بود، بر شورید. همچنان که مؤمنان و موحدان و انقلابگران توحید همه از طبقه مستضعفین نبودند و پیامبران فطرت های نا آلوده و یا کم آلوده را از طبقات استضعافگر شکار می کردند و آنها را علیه خودشان (توبه) و یا علیه طبقه شان (انقلاب) بر می شوراندند، طبقه مستضعفین نیز همه در زمره مؤمنان و انقلابگران توحید نبوده اند. قرآن صحنه های مختلفی می آورد که در آن صحنه ها گروه هایی از مستضعفین را محکوم و داخل در تیپ کافران و مشمول عذاب الهی معرفی می کند.
پس نه همه مؤمنان از طبقه مستضعفین اند و نه همه مستضعفین از طبقه مؤمنان و این تطابق ادعایی، پوچ محض است. البته و بدون شک همیشه اکثریت طبقه گروندگان به پیامبران را طبقه مستضعف و لااقل طبقه ای که دستش به استضعافگری آلوده نیست تشکیل داده اند و اکثریت مخالفان پیامبران را استضعافگران تشکیل داده اند. زیرا هر چند فطرت انسانی که زمینه پذیرش پیام الهی را به وجود می آورد مشترک است و در همه وجود دارد، ولی طبقه استضعافگر و مسرف و مترف دچار مانع بزرگی است و آن آلودگی و عادت به وضع موجود است. او باید از زیر خروارها بار آلودگی، خود را آزاد سازد و افراد کمی این موفقیت نصیبشان می شود.
اما طبقه مستضعف چنین مانعی در جلو ندارد، بلکه او علاوه بر اینکه به ندای فطرت خود پاسخ می گوید، به حقوق از دست رفته خود نیز نائل می گردد. برای او پیوستن به گروه اهل ایمان، هم فال است و هم تماشا. این است که اکثر گروندگان به پیامبران از مستضعفان اند و اقلیت از غیر اینها. اما مسئله تطابق، به شکلی که بیان شد، پوچ محض است.