باید احتمال دهیم که استعدادی غیر از استعدادهای جسمانی به نام استعداد روحی در انسان هست که از خودش قوانینی دارد غیر از این قوانینی که بدن دارد، دنیای دیگری غیر از این دنیا هست که انسان با اتصال به آن دنیا چیزهایی را کشف می کند غیر از آنچه که از طریق حواس خودش و مطالعه این دنیا کشف می کند و دیگر اینکه انسان با طرزی از عمل، با تعوید، با عادت دادن خود، با ورزش دادن و ریاضت دادن خود، با عمل کردن می تواند مراحلی را طی کند.
البته ما هرگز چنین فکر نمی کنیم که مرحله ای را که علی بن ابیطالب (ع) طی کرده است، طی کنیم ولی هر کسی تا حدودی مرحله ای را می تواند طی کند. آنگاه آنچه که در ادیان آمده است در دستورهای عبادی و غیرعبادی، برای این است که ما یک وقت مثلا راه ریاضت کش های هندی و دیگران را پیش نگیریم.
راهی که اسلام نشان می دهد، راهی است که نه زندگی را مختل می کند و نه معنویت و صفای روح را، بلکه در عین اینکه انسان روی می آورد به زندگی و اجتماع و نظامات اجتماعی، در عین حال صفای روح و معنویت خودش را هم حفظ و نگهداری می کند و از میان نمی برد.
اما در راه های دیگر ممکن است کسی، دیگر آن امور را فراموش کند، فقط رو می آورد به زندگی، می شود مادی در زندگی، یک کسی هم زندگی را به کلی رها می کند، مثل جوکی های هندی می رود یک گوشه ای و فقط می پردازد به اینکه قوای روحی خودش را تقویت کند.
از نظر اسلام این عمل حرام است، نه تنها مستحسن نیست، اصلا عمل حرامی است و تازه غیر از اینکه نوع عمل حرام است هدفش هم حرام است، چون کسی که این کارها را بخواهد بکند برای اینکه چنین قدرتی به دست بیاورد، این رذالت است.
اولیاء خدا خدا را عبادت نمی کنند که خدا در نتیجه آن عبادت یک چنین قدرتی به آنها بدهد که کار خارق العاده بکنند.
این نفس پرستی است، این گول خوردن است. آنها خدا را عبادت می کنند که خدا را عبادت کرده باشند ولی خود به خود چنین چیزهایی هم پیدا می شود و لهذا افراد زیادی در دنیا هستند که از طریق عبادت چنین چیزهایی را به دست آورده اند و ابدا بروز نمی دهند، برای اینکه می ترسند این بروز دادن یک نوع خودنمایی باشد و اگر خودنمایی باشد بسا هست که از آنچه که در نزد خدا دارند یعنی از آن قرب معنوی سقوط می کنند، ولی خود به خود آن به دنبال این برای انسان پیدا می شود.