امروز تکامل علمی بشر بجائی رسیده است که می تواند انرژی خورشید را بگیرد و ذخیره کند و از آن بهره مند گردد. بشر امروز می تواند از مواد نفتی مصنوعاتی بسازد که بشر دیروز آن را باور نمی کرد. کارخانجات پتروشیمی و پلاستیک سازی، نمونه ای از رشد علمی بشر می باشد. امروز بشر می تواند گوشت نباتی بسازد، بشر فردا چیزهای دیگری نیز خواهد ساخت. این تکامل علمی را بشر پس از سالها پژوهش دانشمندان و کاوشهای علمی آنان بدست آورده است.
آن روزی که بشر بتواند از نور خورشید، گلی خوشرنگ و بوی بسازد، کی فرا خواهد رسید؟ آیا تا آن روز چند سال راه هست؟ آیا این گل در کدام بهار شکوفان می گردد؟ آیا این کارخانه گلسازی چگونه کارخانه ای خواهد بود؟ آیا چگونه ماشین آلاتی خواهد داشت؟ آیا چنین کارخانه ای نیاز به چند متخصص در چند رشته دارد؟ آیا چند مهندس می خواهد؟ کارگرهای آن چند نفر هستند؟ به چند مدیر و چند کارمند و چند دفتردار و چند حسابدار نیاز دارد؟ آیا ادوات علمی و آزمایشگاهی آن چگونه است؟ آیا وزن ماشین آلات آن به چند تن خواهد رسید؟ آیا ساحتی که این کارخانه در آن قرار بگیرد چند هکتار است؟ پرسشهائی است که دانشمندان آینده بایستی پاسخ آنها را بدهند. ولی آنچه که به طور تحقیق ثابت است که علم بشر در امروز و در فردا هر چه بالا رود نخواهد توانست چنین کارخانه ای را با این همه متخصص و مهندس و کارگر و کارفرما، با این همه ماشین آلات و ادوات علمی و آزمایشگاهی، در یک میلیمتر مکعب جای دهد. چنین چیزی محال است وقوع پیدا کند.
ولی او، آری او، این امر محال را تحقق بخشیده است و چنین ماشینی ساخته است و هزاران سال است در برابر دیدگان بشر قرار داده است. این کارخانه عظیم با این همه متخصص و مهندس، با این همه ماشین آلات، با این همه کارگر، در این گلی، قرار دارد. گلهائی که اگر بوته های آنها در آفتاب باشند، گل می شکفد و اگر در سایه بمانند گل نمی دهند. ماده خام اولیه این کارخانه، نور خورشید می باشد و بس. ماشینی که در این حجم بسیار کوچک قرار دارد، نه تنها ماشین گلسازی است بلکه این کارخانه ماشین رنگ سازی نیز دارد. نور را تجزیه می کند و رنگ را از آن می گیرد و به گل می دهد. گاه چند رنگ از نور می گیرد و گلهای هفت رنگ می سازد. گل کم رنگ می سازد، گل پر رنگ می سازد. این کارخانه ماشین عطر سازی نیز دارد و نور را به عطر نیز تبدیل می کند و از کیف مبصر، کیف مشموم، می سازد. از دیدنی بوئیدنی می سازد، و از نیرو روئیدنی می پردازد. پس در هر گلی کوچک سه کارخانه موجود است. و در هر کارخانه ای قدرتی نمودار، دانشی نمودار، حکمتی نمودار، قدرتی نامتناهی، دانشی نامتناهی، حکمتی نامتناهی و از همه اینها آشکارتر، مهری نامتناهی.
آیا طبیعتی که فاقد شعور است می تواند، به چنین دقایق علمی پی برد، آنهم علمی که بشر، پس از سالها تکامل، بدان رسیده است. آیا تصادف می تواند چنین کند، هرگز. تصادف دو کار یکجور و یک رنگ ندارد، هر تصادفی جوری است. هزاران گل در هزاران سال، یکجور و یک رنگ تصادف نیست و محال است که از آن سر زند. اگر بشر بخواهد بداند که کار کیست، بزودی خواهد دانست و اگر نخواسته باشد بداند، نخواهد دانست.