مرد بزرگ، روحش صاحب حماسه است، خواه برای خودش کار کرده باشد یا برای یک ملت و یا برای بشریت و انسانیت کار کرده باشد، و یا حتی بالاتر از انسانیت فکر کند و خودش را خدمتگزار هدفهای کلی خلقت بداند، که اسم آن را رضای خدا می گذارد، بدین معنی که خداوند این خلقت را آفریده و برای آن یک مسیر و هدف کلی قرار داده است، این راه، راه رضای خدا است. مرد بزرگ کسی است که در روحش حماسه وجود داشته باشد، غیر از این نمی تواند باشد.
نادرشاه افشار اگر یک حماسه در روحش وجود نمی داشت، نمی توانست افاغنه را از ایران بیرون کند و نمی توانست هندوستان را فتح بکند، این خودش یک حماسه است. اما اینکه بعد کارش به یک مالیخولیا کشید و خودش دشمن جان ملت خودش شد، مطلب دیگری است. اسکندر، خواه ناخواه در روحش یک حماسه، یک موج وجود داشته است. شاه اسماعیل همین طور، ناپلئون همین طور. اسکندر، نادرشاه و شاه اسماعیل، همه اینها یک اراده بزرگ هستند، یک همت بزرگ هستند، یک حماسه بزرگ هستند ولی حماسه مقدس نیستند. برای اینکه هر یک از اینها می خواهد شخصیت خودش را توسعه بدهد، می خواهد همه چیز را در خودش هضم کند، می خواهد ملتها و مملکتهای دیگر را در مملکت خویش هضم کند، و لذا از نظر یک ملت، یک قهرمان ملی است، ولی از نظر ملت دیگر جنایتکار است.
اسکندر برای یونانیان یک قهرمان است و برای ایرانیان یک جنایتکار. برای یونانی یک قهرمان است چون به یونان عظمت داد، چون قدرتهای دیگر، ثروتهای دیگر، عظمتهای دیگر را خرد کرد و پرچم یونان را در مملکتهای دیگر به اهتزاز در آورد، اما از نظر قوم مغلوب، او نمی تواند یک قهرمان باشد. ناپلئون برای فرانسویها قهرمان است، اما آیا برای روسیه یا برای انگلستان هم قهرمان است؟ البته نه. آنها حماسه هستند، ولی یک حماسه فردی از نوع خودخواهی. یک حماسه بزرگ است یعنی یک خودخواهی بزرگ است، یک خودپرستی بزرگ است، یک جاه طلبی بزرگ است (در مقابل جاه طلبیهای کوچک، جاه طلبیهای بزرگ هم در دنیا پیدا می شود). اما این حماسه ها، حماسه های مقدس شمرده نمی شوند. حماسه مقدس مشخصات دیگری دارد که عرض می کنم، مشخصاتی که به موجب آنها دیگر ناپلئون و اسکندر نمی توانند حماسه مقدس باشند. حماسه مقدس آن کسی است که روحش برای خود موج نمی زند. برای نژاد خود موج نمی زند، برای ملت خود موج نمی زند، برای قاره یا مملکت خود موج نمی زند، او اساسا چیزی را که نمی بیند شخص خود است، او فقط حق و حقیقت را می بیند و اگر خیلی کوچکش بکنیم باید بگوئیم بشریت را می بیند.
این آیه قرآن یک آیه حماسی است: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله؛ ای اهل کتاب بیائید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که بجز خدا هیچکس را نپرستیم و برخی، برخی دیگر را به ربوبیت تعظیم نکنیم» (آل عمران/ 64).
ای اهل کتاب، ای کسانی که ادعای مذهب دارید! بیائید با همدیگر یک سخن داشته باشیم، بیائید خودمان را فراموش کنیم و فقط عقیده را ببینیم، بیائید در راه یک عقیده خود را فراموش کنیم، بیائید یک سخن را ایده خودمان قرار بدهیم، «الا نعبد الا الله» جز خدا هیچ موجودی را قابل پرستش ندانیم «و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله»، بیائید استثمار را ملغی کنیم، استعباد را ملغی کنیم، بشرپرستی را ملغی کنیم، عدل و مساوات را در میان بشریت بیاوریم. نگفت قوم من، قوم تو، با هم همدست شویم و پدر یک قوم دیگر را در بیاوریم، این حرفها نیست. پس یک جهت که این حماسه مقدس می شود این است که هدفش مقدس و پاک و منزه است، مثل خورشید عالمتاب است که بر همه مردم و بر همه جهانیان می تابد.