هر جسمی که دارای الکتریسیته مثبت باشد، اگر در برابر جسمی که دارای الکتریسیته منفی است قرار گیرد، به سوی هم حرکت می کنند تا به یکدیگر بچسبند. این قانون یکی از قوانین ضروری علم می باشد. در اینجا پرسشی پیش می آید: چرا الکترونهای این جهان که دارای الکتریسیته منفی هستند به پروتونهای خود که دارای الکتریسیته مثبت هستند نمی چسبند؟ اگر بچسبند می دانید چه خواهد شد؟ کره زمین، از یک پرتقال بزرگتر نخواهد شد. او، برای جلوگیری از این پیش آمد، در الکترونها قوه ای دیگر نهاده، به نام قوه دافعه تا بتوانند در برابر قوه جاذبه هسته مرکزی، مقاومت کنند. این قوه را، نیروی گریز از مرکز نامند. در هر اتمی از اتمهای این جهان، بایستی قدرت قوه جاذبه هسته مرکزی با قدرت قوه دافعه الکترونها، جوری متعادل باشد که اوضاع جهان محفوظ بماند؛ چرا که اگر قوه جاذبه شدیدتر باشد، الکترونها به مرکز خود می چسبند و اگر قوه دافعه شدیدتر باشد الکترونها از مدار خود پرت شده، جهان متلاشی می گردد. قدرت این دو قوه در اتم ها یکجور نیست، بلکه گوناگون می باشد. پس تعدیل میان این دو قوه را در هر یک از اتمها جز با احتساب دقیق ریاضی، راهی ندارد.
چگونه ماده فاقد شعور، می تواند بدان پی ببرد و آنها را هزاران سال، بدون کوچکترین تغییری در اوضاع و احوال جهان، به طور منظم بکار اندازد؟ و نگاهداری کند؟! آیا ماده بی شعور بر سر هر اتمی یک حسابگر ریاضی قرار داده است تا تعادل میان دو قوه را برقرار کند و نگهدارد؟ هرگز. نه، یک قدرت بزرگ، یک دانش بزرگ، یک حسابگر بزرگ، همه این تعادلها را ایجاد کرده و همه را نگاهداری میکند.
الکترون، جزئی از هسته اتم است که بر گرد هسته مرکزی می گردد. اتمها، از نظر شماره الکترونها، یکجور نیستند و الکترودهای این اتم با آن اتم یک اندازه نیستند چنانچه از نظر سرعت سیر الکترونها نیز یکجور نیستند. سرعت سیر الکترونهای اورانیوم، در هر ثانیه ای 201164 کیلومتر می باشد. کیست که این موجود کوچک را، در میدان کوچک به چنین سرعت وا می دارد؟! بشر که ماده تکامل یافته است با این چشم خویش قادر بر دیدن الکترون نمی باشد پس چگونه می تواند این حرکت همیشگی را برای آن ایجاد کند؟! نیروی دیگری هم در عالم طبیعت نیست که بتواند الکترونی با این سرعت سیر، بسازد پس نیروئی مافوق طبیعت در این جهان حکمفرما است، نیروئی که دانش دارد، قدرت دارد، حکمت دارد.
بسیار دیده شده که اتومبیل ها در خیابان ها در حال رفت و آمد هستند، دو اتومبیل با هم تصادف می کنند و تصادف در همه جا هست در شهرها، در بیابانها، در خیابان ها. متخصصین می گویند علت تصادف دو چیز است: جهل و نادانی راننده، غفلت و خامی او. راننده رهبر اتومبیل است اگر ناشی باشد و اگر غافل، اتومبیلها تصادف می کنند و اگر استاد باشد و اگر هشیار، تصادفی رخ نمی دهد. دانشوران می گویند: سرعت سیر الکترون ها به گرد پروتون بیش از سرعت آخرین سیر اتومبیل می باشد. پس چرا تاکنون یک الکترون با الکترون دیگر، تصادف نکرده است؟! رهبری که بتواند همه الکترونها را کنترل کند، بایستی دارای دانشی بی نهایت، نیروئی بی نهایت، بینشی بی نهایت باشد وگرنه نخواهد توانست میلیاردها الکترونها را کنترل کند. آیا چنین رهبری جز پدید آورنده جهان موجودی دیگر می تواند باشد؟