مولوی با اینکه در مثنوی تغزل ندارد و با زبان دیگری حرف می زند، ولی به این مطلب توجه دارد و می گوید مبادا تو حرفی را که از عارف می شنوی به ظاهرش حمل کنی. تشبیه خوبی می کند، می گوید آنها مرغ حقند. مثل اینکه در کلمه «مرغ حق» اشاره دارد به منطق الطیر عطار و داستان اینکه مرغان همه جمع شدند به رهبری هدهد (و هدهد رمز پیر مرشد است و مرغ های دیگر سالک)، رفتند برای اینکه سیمرغ را به پادشاهی انتخاب کنند. این است که سالکان را تشبیه به مرغان می کنند که حرکت می کنند برای رفتن به خانه سیمرغ، مولوی می گوید:
چون صفیری بشنوی از مرغ حق *** ظاهرش را یادگیری چون سبق
وانگهی از خود قیاساتی کنی *** مرخیال محض را ذاتی کنی
(با این خیالات خودت چیزی بسازی که چنین گفته اند.)
اصطلاحاتی است مر ابدال را *** که نباشد زان خبر غفال را