انسان، گذشته از آن خود ابتدائی حیوانی خودمحوری که فقط در فکر خودش است و از جنبه مثبت یا منفی در فکر دیگران نیست که این یک حالت عادی است حالت آز و حرص دارد که یک بیماری عجیب است و همچنین دچار بیماریهای مخفی و عقده های روحی و روانی می شود. اینها همه در جای خود درست است، حال نتیجه چیست؟
نتیجه این است که نفس را، آنجا که به صورت آز درمی آید و آنجا که به صورت حرص درمی آید و آنجا که آن میلها به صورت سگهای خفته ای در درون انسان مخفی می شوند و آنجا که نفس انسان، حالت آن افعی را پیدا می کند، باید از بین برد و جهاد با نفس کرد، یعنی باید با نفس اماره بالسوء که این تعبیر هم مال قرآن است این نفسی که به شدت فرمان به بدی می دهد، مبارزه کرد. آن حد اول که می خواهد یک لقمه نان بخورد، فرمان به بدی نیست. آن غریزه، طبیعی است و خوب هم هست ولی وقتی به صورت آز و حرص و بخل و حسد و کینه و عقده و خشم و غضب و امثال اینها درمی آید، آن وقت است که این نفس، اماره بالسوء می شود. قرآن هم می گوید با نفس اماره بالسوء باید مبارزه کرد: «فاما من طغی* و اثر الحیوة الدنیا* فان الجحیم هی الماوی* و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی* فان الجنة هی الماوی؛ پس اما آنکه سرکشی کرد* و زندگی دنیا را برگزید* پس حتما دوزخ جایگاه اوست* و اما آنکس که از مقام پروردگارش ترسان بود و خویشتن را از هوس ها بازداشت* پس همانا بهشت جایگاه اوست» (نازعات/ 41-37).
قرآن تصریح می کند که باید جلوی نفس را گرفت و باید آن را از اینکه دنبال هوای خودش برود نهی کرد. در جای دیگر می فرماید: «افرایت من اتخذ الهه هواه؛ آیا دیدی آن کسی را که معبودش همان هوای نفسش است؟» (جاثیه/ 23).
در جای دیگر از زبان یوسف صدیق نقل می کند: «و ما ابری نفسی ان النفس لامارة بالسوء؛ من هرگز نفس خودم را تبرئه نمی کنم. ببینید یوسف چه می گوید، یوسفی که از خودش مطمئن است» (یوسف/ 53)، در عین حال می گوید: «ان النفس لامارة بالسوء» می خواهد بگوید دستگاه نفس انسان آنقدر پیچیده و پیچیده است که گاهی ممکن است در آن لایه دهمش چیزی باشد که انسان خودش نفهمد و لهذا می گوید من هرگز نفس خودم را تبرئه نمی کنم، و خصلت مؤمن این است که هیچگاه به نفس خود از نظر شرارت نکردن اعتماد نمی کند.
بنابراین اسلام هم، جهاد با نفس را تأیید می کند و اصلا کلمه جهاد نفس مال خود اسلام است. کلمه جهاد با نفس آنجا (گفته شد) که گروهی از صحابه از غزوه ای مراجعت کردند و به طور دسته جمعی خدمت حضرت رسیدند. ببینید پیغمبر چقدر فرصت شناس است و می داند در کجا چه سخنی را بگوید. مردمی سرباز و غازی هستند که از جنگ برگشته اند، پیغمبر می خواهد به آنها آفرین بگوید، همینجا بزرگترین درس اخلاق را به آنها می دهد، می فرماید: «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر؛ آفرین! آفرین بر مردمی که از نبرد کوچک بازگشته اند و نبرد بزرگ بر آنها باقی مانده است». عرض کردند: «یا رسول الله و ما الجهاد الاکبر؟؛ یا رسول الله نبرد بزرگ چیست؟»
فرمود: «جهادالنفس؛ مجاهده با نفس اماره از جهاد با انسان دیگر بزرگتر است». پس جهاد با نفس را هم اسلام گفته است.