در باب طلاق، قوانین دنیا بین افراط و تفریط است. در بعضی از قوانین اساسا طلاق را به هیچ شرطی و با هیچ قیدی و در هیچ وضعی مجاز نمی دانند، همان چیزی که مسیحیت کاتولیکی روی آن پافشاری می کند که ازدواج همین قدر که منعقد شد دیگر قابل انفساخ نیست و طلاق نباید وجود داشته باشد.
واضح است که این یک امر غیر طبیعی است، برای اینکه ازدواج هایی صورت می گیرد که بعد به هیچ شکل قابل ادامه واقعی نیست. ما دو گونه ادامه داریم. یک وقت ازدواج می خواهد به این صورت ادامه پیدا کند که این دو فرد یعنی زن و شوهر عملا و واقعا با یکدیگر زندگی خانوادگی داشته باشند. زندگی خانوادگی بالاخره یک نوع زندگی اشتراکی است و شرکتی است آن هم شرکتی که سرمایه اصلی اش عواطف طرفین است، غیر از یک شرکت تجاری است که سرمایه اصلی اش مال و پول و ثروت است.
و یک وقت می گوییم فقط اسم زن و شوهر رویشان باشد ولو اینکه همیشه مانند دو دشمن بخواهند با یکدیگر زندگی کنند. این که روح و حقیقت ازدواج نیست و از همین جهت است که این تز کاتولیک ها در همه کشورهای اروپایی شکست خورده و تنها جایی که باقی مانده بود خود رم بود که گویا در آنجا هم بالاخره شکست خورد. چون قانون اجازه نمی داد، آمار نشان می داد و روزنامه ها طبق آمارهایی که خود آنها داده بودند می نوشتند که چندین ده هزار ازدواج هایی وجود دارد که عملا متارکه است، یعنی زن برای خودش می چرخد مرد برای خودش و چندین سال می گذرد و همدیگر را نمی بینند. با همه این احوال باز کلیسا اجازه نمی دهد که رابطه ازدواج منفسخ بشود. واضح است که این یک امر غیر طبیعی و غیر عادی است.