سوم شعبان روز ولادت امام حسین است. اهل ایمان به چنین ولادتی خوشحال و مسرور می شوند، چون می دانیم که گذشته از هر امر دیگر پیغمبر اکرم با این ولادت فوق العاده خوشحال و مسرور شد. «شیعتنا منا خلقوا من فاضل طینتنا یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا»؛ خلاصه اش این است که شیعیان ما در حزن ما محزون و در سرور ما خوشحال و مسرور هستند. بنابراین روزی است که امیرالمؤمنین علی (ع) و صدیقه طاهره (س) همه در مثل چنین روزی خوشحال و مسرورند. ما شیعیان که ادعای تشیع می کنیم، در این اعیاد بیش از اینها «باید اظهار سرور کنیم» اگرچه شیعیان در ولادت حضرت سیدالشهداء به نسبت اعیاد دیگر نه به نسبت شایستگی وقت و زمان بیشتر اظهار سرور و شادمانی می کنند. ولی بیش از اینها لازم است که علائم و آثار و نشانه های این شادمانی در چهره همه ما پیدا باشد و در زندگی ما این علائم و نشانه ها ظاهر و بارز باشد.
در آن حدیث فرمود: «ان للحسین محبه مکنونه فی قلوب المؤمنین»؛ یک محبت پوشیده ای نسبت به حسین (ع) در دلهای مؤمنین هست» (مکنون یعنی در آن سر ضمیر، در آن ضمیر باطن و ناآشکار)، در آن ضمیر ناآشکار هر مؤمنی محبت حسین بن علی (ع) هست. البته در ضمیر ناآشکار و آشکار هر مؤمنی محبت پیغمبر خدا هم هست و باید باشد، همین طور محبت امیرالمؤمنین، حضرت زهرا و سایر ائمه هدی، ولی قضیه این است که برای بعضی از ائمه جریانهایی پیش آمده است که آن جریانها توانسته لااقل قسمتی از واقعیت آنها را نشان دهد و بارز و ظاهر کند. و الا فرق نمی کند، همه آنها نور واحد هستند. امام حسین (ع) در قضایا و مسائل عاشورا از وجود مقدسش آنقدر فضائل ظهور و بروز کرد که امکان ندارد کسی واقعا مؤمن باشد و در عمق دل و روحش امام حسین (ع) را دوست نداشته باشد.
اطلاع یافتن پیامبر (ص) از آینده فرزندان خود
روزی پیغمبر اکرم به خانه علی (ع) و فاطمه (س) آمدند. در آن وقت امام حسن و امام حسین دو طفل کوچک بودند. قدر مسلم این است که امام حسین از هفت یا هشت سال کوچکتر بوده است؛ زیرا در وفات پیغمبر ایشان در این سن بوده اند. حضرت رسول در آن روز مدتی نشستند و جلسه خیلی خوب و خوشی بود و غذایی تناول فرمودند و خیلی مسرور و خوشحال بودند و همه چنین بودند. بعد رفتند در کنار آن اتاق، ایستادند به نماز خواندن و مقداری نماز خواندند. بعد از نماز حالت دگرگونی برای ایشان پیدا شد که بعد شروع کردند به گریه کردن و گریه زیادی کردند. این امر قهرا سبب بهت و تعجب همه شد که چه شد، جلسه ای که اینهمه توأم با سرور و خوشحالی بود، پیغمبر اکرم بعد از نماز یکمرتبه به گریه افتادند، علت قضیه چیست؟ ظاهرا ناقل حضرت امیر هستند. تعبیر عجیبی است. آن طور که یادم می آید، فرمود: هیچ کدام از ما به خود جرأت نداد که از پیغمبر اکرم علت گریه را سؤال کند. فهمیدیم یک امر تازه ای است، پیغمبر است و خبر از آسمان و وحی و این گونه مسائل. روایت می گوید یک وقت امام حسین، همین طفل کوچک، از جا حرکت کرد (تدبیر و کار را ببینید)، رفت مقابل جدش که نشسته بود، اول دو پای کوچکش را یکی روی این زانوی جدش و یکی روی آن زانوی دیگر گذاشت (نه اینکه همین طور که نشسته است سؤال کند) بعد سر جدش را محکم به سینه اش گرفت و چسباند. (چون پاهایش را روی زانوی جدش گذاشته بود سر جدش را زیر چانه خودش چسباند و محکم گرفت). سر پیغمبر به سینه امام حسین محکم چسبیده بود. می دانید در این حال، وقتی که بدنها با یکدیگر تماس می گیرد، یک بچه کوچک، طفل بسیار بسیار عزیز پیغمبر و آن علائقی که پیغمبر دارد، چگونه آن محبتهای پیامبر به جوش می آید. دستهایش را هم به سر پیامبر قلاب کرد و چسباند. همینکه خوب پیامبر را محکم در بغل گرفت و مطمئن شد که تمام عواطف او را به جوش آورده است، یکمرتبه گفت: «یا جداه! ما یبکیک؛ پدر جانم چرا گریه می کنی؟ علتش را به ما بگو.»
آنگاه پیغمبر اکرم شرح داد، فرمود: جبرائیل بر من نازل شد و در این حال آینده فرزندان مرا برای من شرح داد و از آن جمله اینکه بر حسین من چه خواهد گذشت و در کجا دفن خواهد شد و بعد قبرش چگونه مطاف زوار خواهد بود؟ آنگاه سؤال و جواب هایی در این زمینه ها رد و بدل می شود. اینها نشانه های زیادی است از محبت پیغمبر اکرم نسبت به حسین بن علی (ع)، لهذا فرمود: «حسین منی و انا من حسین احب الله من احب حسینا؛ حسین از من است و من از حسینم، خدا دوست می دارد هر کسی را که حسین من را دوست بدارد.»