وقتی که زنبور عسل، محل پر گلی را کشف کند یا ظرفی از شیرینی و مربا را پیدا کند، به کندو مراجعت کرده و یاران را خبر می دهد و آدرس گل ها یا شیرینی ها یا مرباها را به آنها می دهد. زنبوران، بدون کوچکترین اشتباه یکسره به همان نقطه هجوم می آورند. آدرس دهنده خوب آدرس می دهد و هیچ اشتباهی نمی کند و آدرس گیرندگان، خوب به آدرس عمل می کنند، خوب آن را می فهمند و خوب آن را پیدا می کنند. زنبور عسل، زبان دارد، می گوید و می شنود و می فهمد که چه می گوید و چه می فهمد و چه می شنود.
کارل فن فریش، زنبور شناس آلمانی این راز را گشود. یک روز بهاری، دو دختر این مرد دانشور، ظرف عسلی را در باغ بزرگ خانه خود پنهان کردند و از پدر خواستند که به وسیله زنبوران و فهمیدن زبان آنها، پنهانی را پیدا کند. فن فریش، کندوی عسلی را که در باغ بود باز کرد، دو دقیقه در آن نگریست. سپس گفت: عسل را در جایی در شمال غربی کندو و به فاصله 340 متر گذاشته اید! این فاصله را با پا طی کرد، در برابر بوته ای قرار گرفت که زنبور ها بر آن هجوم آورده بودند، ظرف عسل در میان بوته پنهان بود. این دانشمند متفکر دید که زنبورهای پیشاهنگ محل عسل را کشف کرده اند و یاران خود را بدان سوی دعوت می کنند. فن فریش از گفتگوی ایشان به جایگاه عسل پی برد.
زنبور عسل از جهات آگاه است، شمال و جنوب و شرق و غرب را می شناسد. از اندازه گیری مساحت ها آگهی دارد. جغرافیا می داند، مهندس می باشد، زبان دارد، گوش دارد. معلم زنبور عسل کیست؟ و چه کسی به وی درس داده و می دهد؟ همان که زبان زنبور را از آغاز پیدایش زنبور می دانسته، همان که به وی سخنگویی داده، گوش داده، هوش داده، حیات داده است.