ما افراد بشر، بدنی داریم که همین جسم مادی و طبیعی است و در دنیایی زیست می کند که از جهت آثار و خواص مادی و طبیعی همانند خود اوست. و ذهنی داریم که محل خواطر و افکار ماست؛ و بدن ما و جسم ما با تصورات ذهنیه کار میکند و هر چه را که بخواهد به جا می آورد. مثلاً اگر کاری بخواهیم انجام دهیم، اولاً ذهن ما صورت تصوریه آن عمل را در خود ترسیم می کند، و پس از آن منافع و مضار آن را می سنجد، و پس از تشخیص مصلحت فعل، میل به به جا آوردن پیدا میشود و ذهن بدن را امر به فعل می کند و در این حال بدن که مأمور ذهن است مشغول کار میشود.
بدن ما هر حرکت و سکونی انجام دهد: بخوابد، بیدار شود، نماز بخواند، گناه کند، ثواب کند؛ همه و همه بر طبق آن ترسیم و نقشه قبلی ذهن است. و یک خودیتی هم داریم که نفس ماست. آن ذهن ما در داخل بدن ما نیست؛ خارج از آن هم نیست؛ قبل از بدن ما نیست؛ بعد از آن هم نیست؛ پهلوی بدن ما در کنار آن هم نیست؛ بلکه احاطه بر بدن ما دارد کما اینکه نفس ما احاطه بر آن ذهن و بر بدن ما دارد. و می توانیم بگوییم همه یکی است و می توانیم هم بگوییم آنها از هم جدا هستند، اما هر کدام احاطه بر دیگری دارد؛ نفس بر ذهن، و ذهن بر بدن. و مانند یک عده ای که با هم مجتمع شوند نیستند.
نفس ما پهلوی مثال ما، و مثال ما پهلوی بدن ما نیست. ما می بینیم که نفس ما احاطه بر بدن ما دارد و وقتی نفس اراده میکند، بدن را با خود حرکت میدهد. و عالم مثال و ذهن ما نیز احاطه بر بدن دارد، و وقتی به بدن امر به حرکت میکند مثل اینکه بدن آلتی است در دست او که به این طرف و آن طرف میبرد. و نیز از بدن خارج نیستند بلکه احاطه دارند؛ به خلاف بدن که بر آنها احاطه ندارد. بدن بر ذهن ما احاطه ندارد، و ذهن ما بر نفس ما احاطه ندارد؛ و بالنتیجه ذهن و بدن بر نفس احاطه ندارند.
عالم مثال و قیامت هم نسبت به عالم دنیا به همین مناسبت است. یک دنیایی داریم که همین عالم طبع است؛ عالم مثال و برزخ در این دنیا نیست، خارج از این هم نیست، پنجاه هزار سال بعد، صد هزار سال بعد نیست، در امتداد این عالم نیست؛ هم اکنون عالم برزخ و عالم قیامت موجود است و احاطه بر این عالم دارد. عالم قیامت موجود است، و احاطه بر عالم برزخ و عالم طبع دارد. پس این عالم در شکم عالم برزخ است، و عالم برزخ در شکم عالم قیامت است؛ اما نه مانند طبقات مغز پیاز و پوست های روی آن، زیرا همه آنها از یک سنخ و از یک جنس اند، همه ماده اند؛ بلکه مانند احاطه تجردِ از صورت و ماده بر صورت و ماده، و تجردِ از ماده بر ماده که هیچ یک عَرْضی نیستند. اگر از اینجا به طول و امتداد زمان حرکت کنیم چنین نیست که مثلاً صد سال دیگر به برزخ برسیم، و بعداً نیز مثلاً صد سال دیگر جلو برویم و به قیامت برسیم، این سیر را سیرِ عَرْضی گویند و چنین نیست؛ بلکه طولی است. یعنی در درجات و مراتب عوالم از پائین به بالا و از دانی به عالی و از غیر مجرد به مجرد باید حرکت کنیم؛ حرکت هم حرکتِ عَرْضی نیست بلکه طولی است، و محتاج به پیمودن زمان و مکان نیست بلکه سیر در اطوار و آثار نفس است.
بر طبق آیات قرآن در دنیا صیحه زده میشود، زلزله پدید می آید، خورشید تاریک می گردد و غیر ذلک؛ عقباتی است که در ورود به برزخ باید طی شود، یعنی چون این حوادث پدیدار شود، ورود در برزخ بر انسان منکشف می گردد. انسان در این صورت برزخ را ادراک میکند و می فهمد که در برزخ رفته است، نه اینکه برزخ حالا نیست و بعداً به دنبال این حوادث وجود پیدا میکند. و چون اطلاع بر این امور مترتب بر موت اضطراری و یا اختیاری است، لذا میگویند برزخ در عقب دنیاست. دنباله بودن برزخ برای دنیا، به اعتبار ادراک برزخ و انکشاف آن است بعد از مردن؛ وگرنه برزخ الآن هست، و شرط ادراک آن مردن است.
مثال: جایزه ای که برای طفل معین می کنند که اگر این کلاس را تمام کنی و معدل خوب بیاوری به تو می دهیم، هم اکنون موجود است. به طفل می گویند: زحمت بکش، درس بخوان، جایزه به تو داده خواهد شد. طفل فعلاً بر جایزه دسترسی ندارد، و دسترسی بر آن مترتب بر ارتقاء به رتبه بالاتر است؛ نه آنکه جایزه بعداً موجود می شود، و چون معدل خوب بیاورد پیدا میشود. روایات بسیاری داریم که اعمالی که انسان انجام میدهد از خیر و شر، هم اکنون صورت برزخی به خود می گیرد و لباس مثالی می پوشد و هم اکنون صورت قیامتی به خود می گیرد، و برای انسان ذخیره است در عالم علم خدا که در تعین نشـآت به نام عالم برزخ و قیامت است، تا پس از عبور انسان از عقباتِ مرگ به او برسد. اعمالی که انسان انجام دهد فوراً صورت طبعی و برزخی و قیامتی به خود میگیرد. صورت طبعی برای همه کس مشهود است، و صورت برزخی و قیامتی آن در زیر پرده و حجاب برزخ و قیامت است، که چون هر یک از آن پرده ها و حجاب ها کنار برود مُدرَک و مشهود میشود.
افرادی که گرفتار عالم هوی و هوسند و از آثار و لوازم عالم طبع عبور نکرده اند و مسجون در سجن آرزوها و شهوات هستند، آنرا ادراک نمی کنند. آتش هست ولی ادراک سوخته شدن نمی نمایند، در عین آنکه در میان شعله های آن می سوزند. عیناً مانند شخصی هستند که در زیر چاقوی جراحیِ جراح قرار گرفته، دل و کلیه اش را پاره می کند و از بدن او خون جاری میشود اما چون حس ندارد و بیهوش است ادراک نمی کند؛ وقتی که به حال آمد می فهمد چه کار بر سرش آمده است. آن وقت احساس درد را می کند و شروع به گریه و فغان می نماید. درد در حال به هوش آمدن پدید نیامده است، بلکه در حال جراحی پیدا شده است؛ و اینک احساس درد میکند.
بزرگان گفته اند که مردم شهوت پرست دنیا چون مست آرزوها و تخیلات هستند ادراک جهنم نمی کنند. هر کس در هر غریزه ای مست شود، چشم و گوش او از ادراک غیر، کور و کر میشود و بنابراین، ادراک ضرر و شر و نار و جهنم نمی کند. (حُبکَ الشیْءَ یُعْمِی وَ یُصِم). چون غریزه از دست او رفت و مستی ناشی از آن نیز به دنبالش سپری شد و چشم و گوش واقعش باز شد، می بیند چه زیان هایی نموده و در چه آتش غرور و نخوت و استکباری می سوخته است. و محصل کلام آنکه آیات و روایاتی که در ظاهر، برزخ و قیامت را به دنبالِ زمانیِ دنیا می گیرد، به اعتبار آنست که معرفت و ادراک این عوالم پس از مرگ حاصل میشود؛ و به مقتضای نصوصیت آیات و اخباری که دلالت بر فعلیت تحقق آن عوالم دارند باید ظهور در تعقیب زمانی را به تعقیب در معرفت و انکشاف حمل نمود.
"عِبَادَ اللَهِ الْمُخْلَصِینَ" که طبق آیات مذکوره وجهُ الله هستند و برای آنها بوار و هلاکتی نیست، به وسیله مجاهده با نفس اماره که جهاد اکبر است، و به وسیله اعمال صالحه؛ در دنیا و عالم طبع، برای آنها کشف برزخ و قیامت شده است. یعنی از دنیا بر آمده، وارد در عالم برزخ شده اند و نفخه صور اماته و احیاء در برزخ به آنها زده شده، و از برزخ خارج و به عالم قیامت وارد شده اند و عواقب عوالم قیامت را نیز ادراک کرده اند. آنان به مرگ اختیاری مرده اند و به حیات الهی زنده اند، و در عالمی مافوق عالم نفس که در آنجا زمان و مکان نیست بلکه احاطه تامه و کلیه بر زمان و مکان دارد رفته اند. همه چیز برای آنها حاضر، و زمان ماضی و حال و استقبال و وقایع حادثه در آنها برای آنان مشهود، و علم بَلایا و مَنایا برای آنان امر عادی است. برای مخلَصین چون زمان برداشته شده است، دیگر ماضی و مضارع مطرح نیست؛ و آنان بر علوم اولین و آخرین واقف، و حرکت کوه ها و صیحه ها و به جوش آمدن دریاها و غیرها همه در برابر آنان حاضر و ایشان بر آنها ناظر و شاهدند. و در عالم مافوق زمان و زمانیات، زمین و آسمان، ثوابت و سیارات، وقایع زمین و آسمان همه برای آنها مشهود است؛ همچنان که در نزد پروردگار تبارک و تعالی مشهود است.
بنابراین با آنکه آنها عمری دراز ننموده اند به طوری که نفخه صور را ببینند و بشنوند و زلزله قیامت را مشاهده نمایند، ولیکن به علت ارتقاء آنان به عالم تجرد از ماده و طبع، بر تمام زمانیات مستولی بوده و سیطره دارند و همه در مرأی و مَسمَع آنان است. البته این مقامات اختصاص به افرادی دارد که به حیات خدا زنده شده باشند، و در وجود آنان از بقایای نفس و آثار آن به هیچوجه من الوجوه نباشد، و به طور کلی پاک و مطهر شده باشند. چون اگر از آثار نفس هنوز در ناحیه ای از وجودشان باقی باشد، آنها محیط بر زمان نمی شوند؛ و معلوم است کسی که خود گرفتار زمان و محبوس و مقید در زمان است نمی تواند از افق بالای زمان، زمان و زمانی را بنگرد.