خداوند درباره استکبار و بهانه جویی کافران در ایمان به خداوند می فرماید: «و قال الذین لا یرجون لقآءنا لو لا´ أنزل علینا الملائکة أو نری ' ربنا لقد استکبروا فی أنفسهم و عتو عتوا کبیرا * یوم یرون الملـ'ئکة لا بشری ' یومئذ للمجرمین و یقولون حجرا محجورا * و قدمنآ إلی ' ما عملوا من عمل فجعلنـ'ه هبآء منثورا * أصحـ'ب الجنة یومئذ خیر مستقرا و أحسن مقیلا»؛ «آن کسانی که امید زیارت و ملاقات ما را ندارند می گویند: چرا ملائکه بر ما نازل نمی شود؟ یا چرا ما خدا را نمی بینیم؟ یعنی به پیغمبر می گویند: اگر تو خدا را به ما نشان دهی یا فرشتگان بر ما فرود آیند که ما آنها را لمس نموده و مشاهده کنیم در آن وقت ایمان می آوریم، و تا آن هنگامی که خدا را ندیده ایم و فرشته ای بر ما نازل نگردیده است ایمان نخواهیم آورد. این سخنی که از آنها صادر می شود بسیار غلط و ناشی از روح متکبرانه و مستکبرانه آنهاست. در آن زمانی که آنان ملائکه را ببینند، کار آنها یکسره و تمام شده است و چنین مردمان معاند و سرکش که به علت استکبار نفسی و بلند منشی زیر بار حق نمی روند، هیچ بشارتی را از ملائکه دریافت نمی دارند و بانگ منع و طرد بر آنها زده می شود و از هر گونه ورود در عوالم مسرت و بهجت محجور و ممنوع خواهند بود. آن اعمالی که در دنیا انجام داده اند چون بر محور رضا و امید تقرب به ما نبوده است، به اراده قاهره خود بر آنها چیره گشتیم و مانند گرد و غبار پراکنده شده در فضای وسیع، متفرق و متشتت و مضمحل نمودیم. اما بهشتیان که امید لقاء ما را داشتند در آن روز در جای بسیار امن و مطمئن و مستقر آرمیده و در مکان راحت استراحت می کنند.» (فرقان/21-24)
تا هنگامی که استکبار باقیست راه وصول به حقایق مسدود است. این آیات که راجع به برزخ است بسیار حاوی نکات عجیب و دقایق غریب است که تمرد و عدم پذیرش آیات الهیه و رسالت رسول را مستند به استکبار نفس نموده است و بنابراین تا هنگامی که استکبار -که به معنای بلند پروازی و خود بزرگ بینی، و خود سترگ ستایی است- باقیست، راه وصول به حقایق مسدود است؛ چون این عتو و سرکشی جلوی تمام منطق های درست را می گیرد و تمام منطق های غلط را توجیه نموده و آن را برای وصول به منویات این نفوس سرکش استخدام می کند و بنابراین إلی الابد صاحب نفس مستکبر را در زندان جهالت محبوس، و در قبرستان دید غلط و رؤیت نارسا و ناروای خود پسندی مقبور و مدفون می نماید.
مستکبرین می گویند: تا ما خدا را نبینیم و ملائکه بر ما نازل نشود، ما ایمان نمی آوریم. چقدر این گفتار در ترازوی واقع و وجدان حقیقت غلط و بی اعتبار است. چون پس از آنکه دانستند پیامبر راست است، از طرف خدا آمده، قلبش به عالم غیب متصل است، بینات و معجزاتی نیز برای صدق مدعای خود آورده و حجت هایی برای گواهی و شهادت بر آن اقامه می نماید، و پس از آنکه دانستند که این رجل روی موازین عادیه و طبیعیه بحث ندارد بلکه به عالم غیب و ملکوت عالم مرتبط است، و در آبشخوار معدن وحی و عظمت قرار گرفته و از آنجا بدین عالم طبع و گفتگو و مقاوله و تکلیف سر و کار دارد؛ دیگر بهانه اینکه ایمان نمی آوریم تا خدا را ببینیم غلط است.
احاله ایمان به دیدن خدا و نزول ملائکه ناشی از استکبار است اصولا پیامبران آنچه برای اقرار و اعتراف بشر امکان دارد از معجزات می آورند و در این حال احاله ایمان آوردن را به رؤیت خدا و نزول فرشته، که برای مردم عادی امری محال است، جز عنوان تمرد و عدم تلقی قول حق و گفتار صدق، محمل دیگری نمی تواند داشته باشد. اینها می خواهند خدا را با چشم ببینند؛ خدا جسم نیست و با چشمی که اجسام و محسوسات را ادراک می کند دیده نمی شود. خدا آن ایمانی را که می خواهید بعد از دیدن خدا را با چشمانتان بیاورید، اصلا آن ایمان را قبول ندارد؛ آن ایمان، ایمان نیست، آن کفر است. آنگاه چگونه، بر فرض محال، خدا خودش را به صورت جسم بر شما مجسم کند، که این حقیقت کفر است، تا با این مقدمه کفریه شما ایمان صحیح بیاورید؛ مگر می شود کفر مقدمه ایمان گردد؟ مگر تمام طرق و راه های ایمان بسته شده است و فقط این مقدمه کفریه باقی مانده است که خدا برای ایمان آوردن شما از آن استمداد جوید؟
می گویند: ما ایمان نمی آوریم تا زمانی که فرشته بر ما فرود آید. فرود آمدن فرشته، ملازم با صفای روح و تزکیه نفس است. پیامبر که فرشته را می دید چون قلبش ملکوتی بود. آن دل صافی و روشن و آن ضمیر آگاه و پاک می تواند ملک را ببیند. شما هم به دستور خدا و این پیامبر، دل خود را پاک و از زنگار شهوت و غضب و خواطر نفس اماره و اضطراب خیالات تمویهیه رها و ساکن و آرام سازید تا بتوانید ملک را مشاهده کنید! ولی هم اکنون که ایمان نیاورده اید و مشرکید و به رذائل اخلاق و قبایح اعمال، آلوده اید چگونه قلب آلوده و مضطرب شما می تواند ملک را ببیند؟ شما به دستور این پیغمبر ایمان به خدا بیاورید، تا با اعمال صالحه و گرایش های ستوده به عالم غیب و انوار الهیه کم کم نور خدا در دل شما متجلی شده، هم بتوانید خدا را ببینید و هم فرشته بر شما نازل گردد.
اما دیدن خدا، دیدار او به چشم سر نیست؛ بلکه با چشم باطن است. لقای او با دل و وجدان و ضمیر است. با عمل به قرآن کریم و دستور پیامبر، رفته رفته زنگ کدورت از دل زدوده می شود و به مقصد انسانیت رهسپار می شوید، ملکات رذیله از بین می رود و جای خود را به ملکات حسنه، که از ایمان و مجاهده و عبودیت پیدا می شود خواهد داد. لقای خدا بر ایمان به خدا و تبعیت از پیغمبر مترتب است چون در این صورت دل پاک شده و قابلیت انعطاف انوار عالم مجرده ملکوتیه را پیدا کرده و ممکن است ملائکه را هم ببینید، اما بعد از ایمان و عمل صالح نه قبل از آن، والا لازم می آید ترتب علت بر معلول و این محال است. عقل شما حکم می کند، فطرت شما نیز حکم می کند بر اینکه در این امر باید به پیغمبر مراجعه کنید و تسلیم اوامر او باشید؛ رجوع جاهل به عالم از احکام فطریه و عقلیه است. اما مستکبران از روی اوهام باطل چنین تصور می کنند که در عالم ملکوت وارد شده اند می گویند: «ما ایمان نمی آوریم مگر آنکه خدا را ببینیم یا فرشتگان بر ما فرود آیند». عینا مانند سخن یکی از جراحان متخصص که می گفت: «من خدا را قبول ندارم چون در زیر چاقوی جراحی خود نیافته ام». بسیاری از انتظارات مردم ناشی از استکبار است «لقد استکبروا فی أنفسهم».
گفتار آنان بر اساس منطق درست و سخن گویا و اصیل نیست بلکه ناشی از استکبار است یعنی بلند منشی. این افراد نمی خواهند تسلیم منطق صحیح و فرمان حق بشوند لذا بدین عذرها خود را معذور و مأجور می دانند، ولیکن در حقیقت علت عدم پذیرش آنان استکبار است؛ یعنی خود را منزه تر و مقدس تر و عالی رتبه تر از آن می پندارند که در تحت اوامر شخصی مانند خود، که به نام رسول و پیامبر از طرف خدا آنان را دعوت می کند در آیند. شاهد بر این مدعا گفتار خود آنانست که می گویند: چگونه خدا وحی را بر مردی از جنس بشر می فرستد و ما را به پیروی از او می خواند.