موجودات بر اساس صورت، تقسیم بندی می گردند؛ ما می گوئیم، زید، بکر، حسن، حسین، تقی، نقی، انسان، حیوان، شجر، حجر، مدر؛ این ها همه مال صورت است، و این صورت ها همه در عالم دهر و ظرف عالم کون باقی است.
بیان ذلک: این تخم مرغ در شکم مرغ، تخم مرغی بیش نبود؛ وقتی که مرغ این تخم مرغ را بر زمین گذارد تخم مرغ بود؛ ماده ای است زرد رنگ و سفید رنگ. چون آن را در زیر مرغ می گذارند حالاتی را عوض می کند؛ در هر روز و در هر ساعت و در هر لحظه آن صورت اولیه را از دست می دهد و یک صورت نوینی به خود می گیرد. در روز اول و دوم و سوم و چهارم و... تا تبدیل به علقه می شود و می آید جلو تا تبدیل به مضغه می گردد، و می آید جلو تا تبدیل به استخوان می شود و روی آن استخوان را خداوند گوشت می رویاند و بعد از بیست و یک روز تبدیل به جوجه می شود و پوست را می شکند و بیرون می آید؛ و ملاحظه می شود که در مدت طول این زمان دائما کارش تبدیل و تعویض صورت بوده، و متعاقبا با سرعتی هرچه تمامتر یکی پس از دیگری صورت هائی را عوض می نموده است. مثل انسان که در دنیا دائما لباس عوض می کند؛ ایامی خردسال است و ایامی جوان و ایامی پیر، بعضی از اوقات چاق است و برخی لاغر، هنگامی سالم است و گاهی مریض. این حالات مختلف، لباس های متفاوت انسان است.
این ماده هم مرتبا صورت هائی به خود گرفت و یکی را پس از دیگری خلع و لبس نمود، تا روح پیدا کرد و جان گرفت و جوجه ای تمام شد، پوست را ترکانید و خارج شد. آیا در تمام این دوران یک لحظه پیدا می کنیم که دو صورت مختلف در آن واحد در این تخم مرغ بوده باشد؟ آن وقتی که نطفه است علقه نیست، آن وقتی که علقه است مراتب بعدی را ندارد، آن وقتی که مضغه است مراتب قبلی را ندارد، نطفه نیست؛ مراتب بعدی را ندارد، جان ندارد؛ آن وقتی که جان گرفته و تمام عیار شده است، دیگر علقه و مضغه نیست، نطفه نیست. وقتی که این تخم مرغ در نزد ما تخم مرغ است، آن را تخم مرغ می بینیم؛ روز بعد و روز بعد که آن را سر می زنیم دیگر تخم مرغ نیست، داخلش تبدیل به خون شده است. ما چنین می پنداریم که آن حالت سابقه این تخم مرغ بکلی از بین رفت، و در عالم خارج اثری از آن نماند و اینک صورت دیگری به خود گرفته است، می پنداریم آن حالت سراسر معدوم شده است؛ در حالیکه معدوم نشده است در ظرف سابق تخم مرغ، تخم مرغ هست و باقی است. دیروز تخم مرغ بود، از دیروز به امروز آمدیم، این تخم هم از دیروز به امروز آمد؛ و همین طوریکه ما از دیروز به امروز حرکت کردیم تخم مرغ هم با ما حرکت کرد، آن صورت وجودی ما در دیروز از نزد ما مخفی شد، آن صورتی هم که تخم مرغ دیروز داشت از نزد ما امروز مختفی است؛ و چون ما امروز حرکت نموده و به فردا برسیم، وجود امروز ما نسبت به فردای ما مختفی است، حالتی هم که تخم مرغ امروز دارد نسبت به فردا مخفی است.
همچنین برویم تا زمانی که این تخم مرغ تبدیل به جوجه می شود و میخواهد از این صورت بیرون بیاید، تمام سلسله مراتبی را که این تخم طی کرده و صورت های متبدله ای را که به خود گرفته الان در نزد ما مشهود و حاضر نیست، چون فعلا در مقابل ما فقط یک جوجه است و غیر از آن چیزی نیست. آیا تخم مرغ هست؟ زرده و سفیده اش هست؟ آن حالات مختلفی را که در مدت بیست و اندی روز طی کرده الان هست؟ نه.
خود ما هم الان موجودیت فعلیه خود را حس می کنیم، که الان هستیم؛ ولی دیروز ما الان با ما هست؟ پریروز ما؟ پس پریروز ما؟ تمام کارهائی را که انجام داده ایم تا بیست روز پیش، این تشخص هائی را که داشتیم و این صورت های مختلفی را که عوض کردیم آیا فعلا با ما هست؟ هیچکدام با ما نیست. الان موجودیت فعلیه ما همان موجودیتی است که فعلا ادراک می کنیم و بس. ولیکن در عالم واقع و در عالم کون و واقعیت همه هست؛ و از نزد ما مخفی است.
یک وقت می گوئیم: تخم مرغ از بین رفت و به کلی معدوم شد و ضایع گشت و در عالم کون گم شد، و الان جوجه ای است؛ و یک وقت می گوئیم: آن زرده و سپیده الان نیست ولی در بیست روز پیش هست؛ این تخم مرغی که جوجه شده، الان زرده نیست؛ ولی این تخمی که جوجه است، شما جوجه بودنش که صورت است از او کنار بگذارید و این ماده را ببرید بیست روز به عقب؛ در ظرف بیست روز قبل، تخم مرغ موجود است.