اسلام دینی است که یکی از دستورهای اصیل آن جهاد است. جهاد یعنی سربازی، یعنی جنگ. غیر مسلمانها مخصوصا مسیحی ها، چه آنها که پیرو مذهبی از مذاهب قدیم هستند و چه آنها که مرامشان اسما مذهب است و در واقع یک باند سیاسی هستند گاهی به اسلام عیب می گیرند که اسلام دستور جهاد داده است، در دین نباید جهاد باشد، دین فقط باید مردم را دعوت کند، هر کس پذیرفت، پذیرفت و هر کس نپذیرفت، نپذیرفت. این اشکال یک جواب بسیار روشن و واضحی دارد. اگر دینی مثل دین مسیح باشد مطلب از همین قرار است که می گویند، مثل یک فیلسوفی که کارش فقط این است که یک مکتبی آورده می خواهد به مردم یاد بدهد، یا مثل یک نصیحت کننده که فقط می خواهد به مردم اندرز بدهد. یک ناصح مثل سعدی، اندرزگو است و اندرزگو از آن جهت که اندرزگو است فقط کارش اندرز دادن است. گفت: ما نصیحت به جای خود کردیم یا به جای خود گفتیم و رفتیم، هر که می خواهد، بشنود، هر که می خواهد نشنود. در مورد یک نصیحت کننده کسی که تعهدش از حد نصیحت و اندرز و پند تجاوز نمی کند مطلب همین است، اما آن دینی که به پند و اندرز قناعت نکرده است بلکه بر سراسر زندگی بشر چنگ انداخته و آمده اجتماع بسازد، دینی که تشکیل دولت دادن جزء دستوراتش است، آیا می تواند دستور جهاد نداشته باشد؟ یک دینی در دنیا اعلام کند که من می خواهم دولت تشکیل بدهم و تعلیمات من مکتبی است که یکی از شؤون آن این است که زندگی اجتماعی در جمیع شؤونش باید بر اساس این مکتب باشد و می خواهد مسلمین را به صورت یک واحد اجتماعی مستقل در بیاورد؛ آیا این دین می تواند دولت داشته باشد ولی ارتش و سرباز نداشته باشد، دستور جهاد و دفاع نداشته باشد؟! اگر شما هم در همه دنیا یک دولت پیدا کردید که ارتش نداشته باشد، آن وقت بگویید چرا اسلام دستور تشکیل ارتش می دهد. اسلام را نباید با ادیانی که همه محتواشان چهار تا کلمه اندرز است مقایسه کرد. اسلام خودش را در مقابل همه بدبختی های اجتماع مسؤول می داند اما فلان اندرزگو خودش را مسؤول نمی داند. منتها هدف تشکیل دولت اسلامی چیست؟ هدف تشکیل ارتش در اسلام چیست؟ هدف جهاد در اسلام چیست؟ یکی هدفش زورگویی است که همه باید مطیع من باشید و یکی هدفش مبارزه با زورگویی است. همیشه در دنیا زور وجود دارد. یا باید در مقابل زور تسلیم بود، یا باید در مقابلش ایستاد. آن کس که می گوید من جهاد ندارم معنایش این است که در مقابل زورهای دنیا تسلیمم. البته حضرت مسیح (ع) برتر مقامش از این است که بعد از قول ایشان افزوده اند که کار خدا را به خدا واگذار و کار قیصر را به قیصر. تقسیم کار کرده اند، یک منطقه را به قیصر اختصاص داده اند و یک منطقه را به خدا. آن منطقه که مال قیصر است به خدا مربوط نیست و آن منطقه که مال خداست به قیصر مربوط نیست. تا آنجا که قیصر کار دارد به خدا مربوط نیست. از آنجا که به قیصر مربوط نیست مال خدا. معلوم است که کارهای اساسی دست قیصر است، فقط چهار کلمه نماز خواندن و دعا کردن و شفا خواستن و غیره برای خدا باقی می ماند.
اما در اسلام چنین حرفی نیست، بلکه اسلام می گوید: هر چه کار بشر است، کار خدا و دین است. بنابراین چون همیشه در دنیا زور وجود دارد، یکی از دو راه را باید انتخاب کرد؛ یا باید گفت در مقابل زور باید تسلیم بود و یا باید گفت در مقابل زور باید ایستادگی کرد. بله، اگر یک جهادی خودش بخواهد زوری باشد در مقابل بی زورها آن نباید باشد، اما زور در مقابل زور یکی از سنن خلقت است. مبلغان مسیحی جنگهای صدر اسلام را دستاویز قرار داده، عامل نشر و توسعه اسلام را زور و جبر معرفی می کنند. اگر در جوهر یک دعوت دینی قدرت اقناع وجدانها وجود نداشته باشد محال است که زور و جبر بتواند در مردم ایمان و علاقه و شور و احساسات به وجود آورد.
آری در صدر اسلام جنگهایی صورت گرفت و اسلام به حکم اینکه دینی است اجتماعی و تنها مسؤولیت سعادت فردی بشر را بر عهده نگرفته است، بلکه مسئولیت سعادت جمعی بشر را نیز تعهد کرده است، بعلاوه تفکیک سعادت فردی از سعادت جمعی، و اصل: کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا وا بگذار را نادرست می داند، قانون جهاد را جزء دین قرار داد و عملی کرد، اما باید دید هدف اسلام از جهاد چیست و مسلمین صدر اول با چه طبقه ای جنگیدند؟ آن جنگها قدرت را از چه طبقه ای گرفت؟ و چه طبقه ای را آزاد کرد؟ گذشته از همه اینها، مجاهدین اسلام به چه مناطقی رفتند؟ و چه مناطق مسلمان نشین امروز هست که جنگ و جهادی در آنجا صورت نگرفته، و اکثر سرزمینهای اسلامی و همچنین سرزمینهایی که مسلمین به صورت اقلیت در آنجا زندگی می کنند، پای سربازان اسلامی به آنجا نرسیده است. نشر و توسعه اسلام به طور طبیعی و عادی صورت گرفته است. ایرانیان تدریجا خصوصا در دوره افول سیادت سیاسی اعراب اسلام را پذیرفتند و زردشتی گری در قرونی از اسلام شکست قطعی خورد که ایران استقلال سیاسی خویش را بازیافته بود و هیچ نیرویی نمی توانست ایران را مجبور به ترک دین خود کند. مسئله مهم در نشر دعوت اسلامی که اسلام را از مسیحیت و مانویت و سایر دعوت هایی که انتشار وسیع یا سریع داشته اند ممتاز می کند، این است که عوامل تبلیغ اسلام توده مردم بوده اند نه یک دستگاه طویل و عریض تبلیغاتی. توده های مردم صرفا تحت تأثیر انگیزه های وجدانی، بدون آنکه بخواهند وظیفه ای را که از طرف یک سازمان روحانی یا غیر روحانی به آنها محول شده انجام دهند به نشر و تبلیغ اسلام پرداخته اند. و این جهت است که ارزش فوق العاده ای به انتشار اسلام می دهد در این جهت اسلام بی رقیب است. مبلغان مسیحی می گویند: اسلام به زور شمشیر پس از رحلت حضرت محمد (ص) رشد بسیار سریعى داشته است.
اما در عصر طلایى تمدن اسلامى عناصر بسیارى غیر از جنگ نظامى وجود دارد. قدرت فرهنگى اسلام در شعر، معمارى، علم و ریاضیات به نحو شگفت انگیزى ظهور یافت و کشورهاى حوزه مدیترانه، آفریقاى شمالى، خاورمیانه و... را به کنترل در آورد. بدین ترتیب، در زمان هاى گذشته رفتارى را که خدا الزام کرده بود مجال بسیارى براى خلاقیت و رشد فراهم نمود. به طور مثال مونتگمری وات نویسنده کتاب «تاریخ اسلام کمبریج» جهاد پیامبر اکرم (ص) را همان غارت های جاهلی می داند و با زیرکی تمام، جهاد اسلامی را که خداوند آن را وسیله ای برای گسترش توحید و صلح واقعی تصویر می کند، با سنت قتل و غارت های جاهلی پیوند داده و یکی می داند.
وی می نویسد: «غزوه و جمع آن مغازی، عادتی ترین پیشه مرد عرب چادر نشین، و در واقع نوعی ورزش محسوب می شد. در گذشته قبل از اسلام معمول ترین هدف این جنگ و گریزها، ربودن گوسفند و شتر گروه های معارض بود» وی سپس با اشاره به شماری از جنگهای صدر اسلام می نویسد: «بسیاری از صحرا گردان و شهر نشینان به دلایل سیاسی یا غیر دینی، همچون میل به جمع آوری غنایم به این دولت پیوستند» و ادامه می دهد: «او (محمد) طبیعتا خواهان آن بود که پیروانش با هم در صلح و صفا زندگی کنند، اما از آنجا که توان اعراب بیشتر در جنگ های ضد دیگر قبایل به راه می انداختند صرف می شد، در نتیجه جایگزینی باید پیدا می شد تا این انرژی صرف آن گردد. این جایگزین از پیش در مفهوم جهاد یا جنگ مقدس نهفته بود، امری که اساسا شامل یک غزوه بود و شامل کسب غنایم نیز می شد». و در جای دیگر به عنوان دستاورد محمد (ص) می نویسد: «به منظور جلوگیری از متلاشی شدن جامعه آن هم به سبب قدرت جنگ افروزانه آنها، پیامبر تفکر جهاد را مطرح کرد». بدین ترتیب مؤلف، غزوات اسلامی را یکسره ادامه قتل و غارت های جاهلی قبایل بر ضد یکدیگر تصویر می کند که تنها نامی از جهاد مقدس روی آن آمده است.
مى گویند: شمشیر، آرى شمشیر، اما شمشیر اسلام چه کرد؟ شمشیر اسلام قدرت هاى اهریمنى را در هم شکست، سایه شوم موبدها را کوتاه کرد، زنجیرها را از دست و پاى قریب صد و چهل میلیون انسان باز کرد و به توده محروم حریت و آزادى داد. شمشیر اسلام همواره بر فرق ستمگران به سود ستمکشان فرود آمده و دست تطاول زورگویان را قطع کرده است. شمشیر اسلام همواره به نفع مظلومان و مستضعفان کشیده شده است: «ومالکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان» (نساء/ 75)؛ «چرا در راه خدا، و در راه مردان و زنان و کودکانى که به دست ستمگران تضعیف شده اند، پیکار نمى کنید؟! همان افراد ستمدیده اى که مى گویند: «پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده! و از جانب خود، یار و یاورى براى ما تعیین فرما». نشر و توسعه اسلام به طور طبیعى و عادى صورت گرفت. مساله مهم در نشر دعوت اسلامى، که اسلام را از مسیحیت و مانویت و سایر دعوت هایى که انتشار وسیع یا سریع داشته اند، ممتاز مى کند، این است که عوامل تبلیغ اسلام توده مردم بوده اند، نه یک دستگاه عریض و طویل تبلیغاتى. توده هاى مردم صرفا تحت تاثیر انگیزه هاى وجدانى، بدون آنکه بخواهند وظیفه اى را که از طرف یک سازمان روحانى یا غیر روحانى به آنها محول شده، انجام دهند، به نشر و تبلیغ اسلام پرداخته اند و این جهت است که ارزش فوق العاده اى به انتشار اسلام مى دهد. در این جهت، اسلام بى رقیب است.
پاسخ قرآن
قرآن در مورد سؤالات و اشکالاتی که مسیحی ها می کنند که ای قرآن تو کتاب آسمانی هستی، تو یک کتاب دینی ای، تو چگونه اجازه جنگ می دهی؟ جنگ بد چیزیست، تو همه اش بگو صلح، بگو صفا، بگو عبادت. قرآن می گوید: نه، اگر در مواقعی که تهاجم از نقطه مقابل شروع میشود این طرف دفاع نکند سنگ روی سنگ بند نمی شود، تمام مراکز عبادت هم از میان می رود: «ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله ». (حج/ 40)؛ «اگر خدا بوسیله بعضی جلو تهاجم بعضی دیگر را نگیرد تمام این صومعه ها، مراکز عبادت، خراب میشود، مراکز یهودیها از بین می رود، مراکز صوفی ها، مساجد عبادت مسلمانها از بین می رود یعنی طرف تهاجم می کند و هیچکس آزادی پیدا نمی کند خدا را به این شکل عبادت کند».
قرآن بعد هم وعده نصرت می دهد «و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز». خدا هر کسی که او را یاری کند یعنی حقیقت را یاری کند، یاری می کند، خداوند نیرومند و غالب است. بعد ببینید چه جور توصیف می کند مردمی را که خدا آنها را یاری می کند. خدا مردمی را یاری می کند که از خودشان دفاع کنند، مردمی که وقتی حکومت تشکیل بدهند این شکل هستند: «الذین ان مکناهم فی الارض» مردمی که وقتی ما آنها را در زمین جای می دهیم و حکومت آنها را مستقر می سازیم، مردمی که وقتی به آنها قدرت می دهیم و تسلط می بخشیم باین شکل درمی ایند، به چه شکلی؟ عبادت خدا را بپا می دارند، «و آتوا الزکوه» زکات را ادا می کنند. نماز رمز پیوند صحیح با خداست و زکات رمز تعاون و پیوند صحیح افراد انسان با یکدیگر است، آنها که خدا را از روی خلوص می پرستند و به یکدیگر کمک می کنند: «و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر». خودشان را متعهد می دانند که خوبی ها را ترویج کنند و با بدی ها و زشتی ها مبارزه کنند: «و لله عاقبة الامور». «عاقبت کارها بدست خداست».
بنابراین قرآن کریم اساسا جهاد را که تشریح کرده است نه به عنوان تهاجم و تغلب و تسلط است بلکه به عنوان مبارزه با تهاجم است. ولی این تهاجم هایی که باید با آنها مبارزه بشود همه به این شکل نیست که طرف به سرزمین شما حمله کند. ممکن است تهاجم به این شکل باشد که طرف در سرزمین خودش، گروهی ضعیف و ناتوان را و به اصطلاح قرآن "مستضعفین" را، تحت شکنجه قرار دهد، شما در چنین شرائطی نمی توانید بی تفاوت بمانید. شما رسالت دارید که آنها را آزاد کنید، یا دیگری فضای خفقانی ایجاد کرده که نمی گذارد دعوت حق در آنجا نشو کند، سدی ایجاد کرده، دیواری ایجاد کرده دیوار را باید خراب کرد، همه اینها تهاجم است. مردم را از قید اسارت های فکری و غیر فکری باید آزاد بکنی. در همه این موارد جهاد ضرورت دارد و چنین جهادی دفاع است و مقاومت است در برابر ظلم یعنی تهاجم. دفاع بمعنی اعم، یعنی مبارزه با یک ظلم موجود. بسیاری از جنگ هائیکه در صدر اسلام واقع شد تحت همین عنوان بود، مسلمین که میامدند بجنگند می گفتند ما با توده های مردم جنگی نداریم با حکومت ها می جنگیم برای اینکه توده ها را از ذلت و بردگی این حکومتها نجات بدهیم. و رستم فرخ زاد از آن عرب مسلمان پرسید که هدفتان چیست؟ او گفت: «لنخرج العباد من عباده العباد الی عبادة الله» .هدفمان این است که بندگان خدا را، این مردمیکه شما با حیله های رنگارنگ و بزور در زیر یوغ بار بردگی و بندگی خودتان کشیده اید، از بندگی و بردگی شما خارج کنیم و بیرون بیاوریم و آزادشان کنیم و بنده خدای متعال و بنده خالقشان بکنیم نه بنده بشری مثل خودشان.
پیغمبر اکرم (ص) در نامه ای که به اهل کتاب نوشت مخصوصا این آیه قرآن را گنجاند: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله» (آل عمران/ 64)؛ «بگو به این اهل کتاب (همین اهل کتابی که دستور جهاد با آنها آمده است) بیائید بسوی یک سخن که این سخن نسبتش میان ما و شما بالسویه است». یعنی نمی گویم سخنی که به سود ما و مربوط بما است بپذیرید، میگوئیم یک چیزیکه به سود همه مربوط بهمه است بپذیرید. این آیه تصریح میکند که من اگر می جنگم، برای چیزی می جنگم که آن چیز نسبتش با همه افراد بشر علی السویه است.
جنگ در اسلام هیچگاه به عنوان یک ارزش تلقى نمى شود، بلکه از این نظر که مایه ویرانى و اتلاف نفوس و نیروها و امکانات است یک ضد ارزش محسوب می شود، به همین جهت در بعضى از آیات قرآن در ردیف عذابهاى الهى قرار گرفته، در سوره انعام آیه 65 مى خوانیم «قل هو القادر على ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم و من تحت ارجلکم او یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم باس بعض»: (انعام/ 64)؛ «بگو خداوند قادر است عذابى از طرف بالا همچون صاعقه یا از زیر پاى شما همچون زلزله بر شما بفرستد، یا شما را به صورت دسته هاى پراکنده قرار دهد، و طعم جنگ و خونریزى را به گروهى از شما وسیله گروه دیگر بچشاند!». در اینجا جنگ چیزى در ردیف صاعقه و زلزله و بلاهاى زمینى و آسمانى شمرده شده است. و به همین دلیل در اسلام تا آنجا که امکان دارد از جنگ پرهیز مى شود. ولى آنجا که موجودیت امتى به خطر مى افتد، یا اهداف والاى مقدسش در معرض سقوط قرار مى گیرد، در اینجا جنگ یک ارزش مى شود و عنوان جهاد فى سبیل الله به خود مى گیرد. به همین دلیل در اسلام انواعى از جهاد وجود دارد: جهاد ابتدائى آزادى بخش، جهاد دفاعى، جهاد براى خاموش کردن آتش فتنه و شرک و بت پرستى. جهاد اسلامى نه به خاطر فرمانروائى در زمین و کشور گشایى، و نه به منظور به چنگ آوردن غنائم و نه تهیه بازارهاى فروش یا تملک منابع حیاتى کشورهاى دیگر، یا برترى بخشیدن نژادى بر نژاد دیگر است. هدف یکى از سه چیز است: خاموش کردن آتش فتنه ها و آشوبها که سلب آزادى و امنیت از مردم مى کند و همچنین محو آثار شرک و بت پرستى، و نیز مقابله با متجاوزان و ظالمان و دفاع در برابر آنان است. بعضى از غرب زده ها اصرار دارند جهاد اسلامى را منحصرا در جهاد دفاعى خلاصه کنند، و با هر زحمتى که هست تمام غزوات پیغمبر اکرم (ص) و یا جنگهاى بعد از آن حضرت را، در این راستا توجیه کنند، در حالى که نه دلیلى بر این مساله داریم و نه تمام غزوات رسول الله در این معنى خلاصه مى شود. دشمنان اسلام، مخصوصا ارباب کلیسا و مستشرقان مغرض با تحریف حقایق، سخنان زیادى بر ضد مساله جهاد اسلامى ایراد کرده اند و اسلام را متهم به خشونت و توسل به زور و شمشیر براى تحمیل عقیده ساخته اند. و به این قانون اسلامى سخت هجوم برده اند. به نظر مى رسد وحشت آنها از پیشرفت اسلام در جهان، به خاطر معارف قوى، و برنامه هاى حساب شده، سبب شده است که از اسلام چهره دروغین وحشتناکى بسازند، تا جلو پیشرفت اسلام را در جهان بگیرند. در میان جوامع انسانى و اقوام و ملل عالم، آنانى که همیشه در حال جهاد و مراقبت به سر مى برند، همواره زنده و پیروزند، و دیگرانى که به فکر خوش گذرانى و ادامه زندگى فردى هستند، دیر یا زود از بین رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آنها را خواهند گرفت. و همین است که رسول گرامى اسلام (ص) مى فرماید: «من ترک الجهاد البسه الله ذلا و فقرا فى معیشته و محقا فى دینه ان الله اعز امتى بسنابک خیلها و مراکز رماحها». آن کس که جهاد را ترک گوید، خدا بر اندام او لباس ذلت مى پوشاند، و فقر و احتیاج بر زندگى، و تاریکى بر دین او سایه شوم مى افکند، خداوند پیروان مرا به وسیله سم ستورانى که به میدان جهاد پیش مى روند و به وسیله پیکانهاى نیزه ها، عزت مى بخشد. و به مناسبت دیگرى مى فرماید: «اغزوا تورثوا ابنائکم مجدا»، «جهاد کنید تا مجد و عظمت را براى فرزندانتان به میراث بگذارید».
اسلام جهاد تاریخ مجاهد احکام فقهی قرآن دستورات الهی تربیت حدیث