مرحوم علامه تهرانی میگوید: عجیب است از شفاعت ائمه معصومین در دنیا تا چه برسد به آخرت، و چه بسیار از گرفتاریها و معضلاتی که به شفاعت آنها حل شده است؛ ما در اینجا داستانی از شفاعت امام کاظم (ع) و توسل به قبر مبارک آن حضرت بیان می کنیم، تا بر همین اساس نیز شفاعت آن سروران در آخرت روشن شود. داستان راجع به خود این حقیر است؛ و توضیح آنکه در ماه مبارک رمضان سال یکهزار و سیصد و هفتاد و شش هجری قمری، برای زیارت امام حسین (ع) و اقامت در کربلای معلی، از نجف اشرف که محل اقامت دائمی بود، با عیالات به کربلا مشرف شدیم، و اطاقی تهیه نموده و از برکات حضرت سید الشهداء (ع) بهرمند می شدیم.
در آن سال، ماه مبارک رمضان در فصل گرما بود، و عادت من چنین بود که شبها چون کوتاه بود نمی خوابیدم و صبحها تا دو ساعت به ظهر مانده می خوابیدم، و سپس وضو می گرفتم و عازم حرم مطهر می شدم. در حرم تا ظهر می ماندم و نماز را بجای آورده به منزل مراجعت می کردم. دوستی داشتم به نام حاج عبدالزهرا گرعاوی که عرب بود و مردی متدین و روشن ضمیر و ساکن کاظمین و گهگاهی به کربلا بخصوص در شبهای جمعه برای زیارت مشرف می شد، و برای آنکه روزه اش نشکند همان شب پس از زیارت مراجعت می کرد؛ خدایش رحمت کند، یک سال است که فوت کرده است. یکی از روزها که من بر حسب عادت از خواب بیدار شدم و وضو ساختم که به حرم مطهر مشرف گردم، دیدم حالم سنگین است و قبض عجیبی مرا گرفته است، با مشقت و فشار زیاد تا صحن مطهر آمدم ولی هیچ میل به تشرف نداشتم، مدتی در گوشه صحن نشستم، هیچ میل به تشرف پیدا نشد، تا نزدیک ظهر شد.
در این حال، ناگهان یک حال نشاط و سرور زائد الوصفی در خود مشاهده کردم، برخاستم و با کمال رغبت مشرف شدم و کماکان به توسلات و زیارت و نماز مشغول شدم. همان شب مرحوم حاج عبدالزهراء از کاظمین به کربلا مشرف شد، و گفت: سید محمد حسین! این چه حالی بود که امروز داشتی ؟! قریب ظهر بود که من در حجره خود در بغداد بودم، و دیدم که حال تو بسیار سخت است و در قبض شدید بسر می بری! فورا سیاره خود را سوار شدم و به کاظمین آمدم و برای رفع این حال تو حضرت موسی بن جعفر را شفیع در نزد خدا قرار دادم، حضرت شفاعت فرمودند و حال تو خوب شد.
اخلاق شفاعت داستان اخلاقی امام کاظم (ع) علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی