قرآن کریم عذاب کفار و منافقین را از سوی خداوند دانسته و بر همین اساس راجع به منافقین در سوره منافقون آیه 3 می فرماید: «ذالک بأنهم ءامنوا ثم کفروا فطبـع علی قلوبهم فهم لا یفقهون؛ ای پیامبر! این چنین است که آن ها ایمان آوردند و سپس کافر شدند. بنابراین بر دل های آنان مهر خورده شد، و بنابراین ایشان نمی فهمند و ادراک نمی کنند.» و درباره کفار که در کفرشان شرح صدر دارند، و غضب خدا و عذاب درد آور خدا برای آنهاست، و تمام این جهات را مسبب و معلول اختیار و انتخاب زندگی و حیات دنیا بر حیات جاودان آخرت می داند؛ بالاخره همه این اسباب و مسببات را معلول و مسبب از مهر خوردگی دل های آن ها و گوش ها و چشم های آنان دانسته و آنان را به غفلت نسبت می دهد؛ آنجا که در سوره نحل می فرماید: «و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم* ذالک بأنهم استحبوا الحیوة الدنیا علی الاخرة و أن الله لا یهدی القوم الکافرین* أولئک الذین طبع الله علی قلوبهم و سمعهم و أبصارهم و أولئک هم الغافلون* لا جرم أنهم فی ا لا خرة هم الخاسرون؛ ولی کسی که شرح صدر درباره کفر پیدا کند و سینه خود را به کفر باز کند، بر ایشان غضبی است از جانب خدا، و عذابی است بزرگ. و این به جهت آن است که آنان زندگی و حیات دنیوی را بر زندگی و حیات اخروی ترجیح دادند، و آن را در هنگام اختیار، دوست داشته و پسندیدند؛ و البته خداوند گروه کافران را هدایت نمی فرماید. آنانند آن کسانی که خداوند بر دلهایشان و بر گوش و چشم هایشان مهر زده است، و ایشانند البته غافلان.» (نحل/ 106 تا 109)
محصل گفتار آن است که این آیات و بر همین زمینه آیات بسیاری دیگر که در قرآن کریم داریم، به یک نهج و با یک لحن و یک سخن کفر کفار و اعتدا و تجاوز معتدین را مستند به مهر زدگی و طبع قلوب آنان یکسره از جانب خدا می کند؛ و بدون شک ما هم که اختیار داریم، این اختیار خداست، و منفک از اراده و اختیار خدا نیست، و در عالم حکومت مستقلی در قبال حکومت خدا نداریم، و به اندازه سر مویی اگر در این اختیار، خود را مستقل بدانیم این فرضیه عین ظلم و عین شرک است. و جمله زیبای: «و ما تشآءون إلآ أن یشآء الله؛ و شما هیچ چیز را نمی خواهید، مگر آن که خدا بخواهد.» در دو جای قرآن اول: در آیه 30 از سوره انسان، و دوم: در آیه 29 از سوره تکویر آمده است. پس چون خداوند بر دل ها مهر زده است، مردم نمی فهمند و نمی دانند و ایمان نمی آورند. چون در آیاتی که ذکر شد در جملات: «و طبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون و طبع الله علی قلوبهم فهم لا یعلمون، کذالک نطبع علی قلوب المعتدین؛ بر دل هایشان مهر زده شده است از این رو نمی فهمند.» (توبه/ 87) و خدا بر دل هایشان مهر زده است، پس آنها نمی فهمند، (توبه/ 93) ما بدین سان بر دل های متجاوزان مهر غفلت می نهیم، (یونس/ 74) و امثال این آیات می بینیم که جملات «فهم لا یفقهون، فهم لا یعلمون، فلا یؤمنون إلا قلیلا» جمله تفریعیه است، یعنی این مطلب متفرع بر مطلب سابق و مسبب از آن سبب است، و هر شخص وارد به ادبیات عرب می داند که این جملات تفریع است.
چون بعضی از ترجمه نویسان قرآن های دستی چنین گمان کرده اند که این معنی مستلزم جبر است، این آیات را این طور ترجمه کرده اند که: «چون خداوند می دانسته است که آنها اختیار کفر و تجاوز را می کنند، لذا دل آنان را مهر زده است.» و یا در ترجمه آیه 155 از سوره نساء چنین ترجمه کرده اند که: «بلکه خدا پس از کفر آنها، مهر بر دلشان زد که به جز قلیلی ایمان نیاوردند.» ولی بهتر است که بدون این دخالت های شخصی آیه را به همان عنوان که هست ترجمه نماییم. گرچه از بعضی آیات قرآن به دست می آید که چون انحرافی در آنها بود، خداوند آنان را گمراه کرد؛ همچون آیه 10 از سوره بقره که درباره منافقان می فرماید: «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا؛ در دل های آنها مرض بود، و بنابراین خداوند مرضی را بر روی آن مرض زیاد فرمود.» و همچون آیه 5 از سوره صف که درباره قوم حضرت موسی (ع) که آن پیغمبر را اذیت می کردند می فرماید: «فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم والله لا یهدی القوم الفاسقین؛ چون آنها خودشان میل به انحراف از حق نمودند، خداوند دل های آنان را از حق منحرف کرد؛ و خدا طایفه فاسقان را هدایت نمی کند.» و همچون آیه 26 از سوره بقره که درباره مثالهایی که در قرآن زده می شود، و کافران اعتراض می کنند که این مثال ها برای چیست؟ می فرماید: «یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به إلا الفاسقین؛ خداوند به واسطه این مثال ها جماعت بسیاری را گمراه می کند، و نیز به واسطه آن ها جماعت بسیاری را هدایت می کند؛ و گمراه نمی کند به آنها مگر فاسقان را.»
ولیکن کلام در همان مرض اولیه، و گرایش به باطل، و فسق اولی است که آنها از کجا پیدا شد؟ اگر از اختیار آنان مستقلا پیدا شد که این عین تفویض است، و تفویض شرک محض است؛ و اگر از ناحیه اراده خدا و بر اساس اختیار خدا: «و ما تشآؤون إلآ أن یشآء الله» بوده است، بنابراین مفاد این آیات هم هیچ تفاوتی با مفاد آیات دیگر ندارد. باری باید بسیار متوجه و دقیق بود که خدای ناکرده برای فرار و گریز از مذهب جبریون، در مذهب اهل تفویض نیفتیم، زیرا هر دو مسأله غلط است. جبر خلاف وجدان و حس است، و تفویض موجب کنار گذاردن خدا از دخالت در بسیاری از امور، و دخالت دادن غیر است. باید در معارف الهیه با دقت نظر کار کرد، و در مسائل عمیق فلسفی و عقلی، مطالب را برهانی نمود، وگرنه اصول عقاید تقلیدی می شود؛ و نتیجه تابع اخس مقدمتین است، و بنابراین ایمان و اعتقاد به خدا و صفات و اسمای حسنای او نیز تقلیدی می گردد. و این بلایی است که امروزه غالب مردم بدان مبتلا هستند؛ نه تنها عوام بلکه خواص نیز در مسأله جبر و اختیار، بالاخره خواهی نخواهی گرایش به تفویض پیدا می کنند، و من حیث إنهم لا یشعرون در دام و تله این مذهب می افتند، و چنین می پندارند که مسأله را حل کرده و امر بین الامرین را خوب فهمیده اند.
قیامت دوزخیان باورها در قرآن عذاب الهی غفلت گمراهی اراده الهی جبر اختیار