شکر کلمه ای است که در قرآن زیاد به آن برخورد کرده ایم. معنی شکر این است که انسان در مقابل فردی که از او خیری به وی رسیده است اظهار قدردانی کند و مثلاً بگوید: من ممنون هستم. آیا معنی شکر خدا همین است که بگوییم «الهی شکر»؟ نه، اشتباه است. «الهی شکر» صیغه شکر است نه خود شکر. خود شکر چیز دیگری است. مثل اینکه کلمه استغفرالله صیغه توبه است نه خود توبه. توبه پشیمانی از گناه و تصمیم به عدم تکرار است. اظهار «الهی استغفرت و اتوب الیک» اظهار صیغه توبه است نه خود توبه. پس شکر یک معنی دقیقی دارد و آن عبارت است از قدردانی، اندازه شناسی و حق شناسی. لذا شکر هم درباره بنده نسبت به خدا و هم درباره خدا نسبت به بنده به کار می رود: «والله شکور حلیم؛ خدا سپاسپذير بردبار است.» (تغابن/ 17)؛ خدا شکور است یعنی از عمل بنده قدردانی می کند، آن را از بین نمی برد. بنده اگر بخواهد قدرشناس و شاکر باشد باید قدر نعمتهای خدا را بداند، یعنی هر نعمتی را بداند برای چه هدف و منظوری است و در همان مورد مصرف کند.
در تعریف شکر چنین گفته اند: «استعمال الشیء فبما خلق الله لاجله؛ به کار بردن شیء در راهی که بخاطر آن آفریده شده». آیا شکر مثلاً چشم که خدا به ما داده این است که بگوییم: خدایا شکر که به من چشم دادی؟ نه. عقل، فکر، عاطفه، احساسات، فرزند، مال، سلامت، و هر نعمتی که داری، اگر این نعمت را از مسیر خودش منحرف نکنی و در مسیر دیگر استفاده نکنی، شاکری. مثلاً زبان را خداوند عبث نیافریده است، با این زبان می شود حقایق را قلب کرد، دروغ گفت، به مردم آزار رسانید، دشنام داد، بدیهای مردم را پخش کرد، اشاعه فحشا کرد، جعل کرد، ولی واقعاً باید حساب کنیم آیا دست خلقت زبان را برای همین به ما داده: تهمت، غیبت، دشنام؟ یا اینکه مقاصد خود را به دیگران بفهمانیم. فهماندن مقاصد خود به دیگران، تعلیم، ارشاد و نصیحت، شکر زبان است، پس باید همیشه نعمتها را در راه خودش مصرف کرد، مثلاً فکر و اندیشه هشتاد درصد مردم در راه شیطنتها صرف می شود در حالی که می توان در راه علم و دانش و خیر و صلاح مردم بکار برد.