از آیه 31 سوره مدثر معلوم می شود که این حقیقت که نگهبانان جهنم نوزده تا هستند در بعضی کتب آسمانی پیشین هم آمده بوده است. علمای اهل کتاب معمولا آنچه را که در کتب آسمانی شان هست مخفی می کردند. عوامشان که خبری از این قضایا نداشتند. مردم قریش از این موضوعات بی خبر بودند، اهل کتاب هم عوامشان بی خبر بودند. قرآن می فرماید که اولا ما قرار نداده ایم این نگهبانان را مگر فرشتگان؛ یعنی این ها از سنخ فرشتگانند نه از سنخ انسان که کسی بتواند حساب کم و زیادش را بکند و بگوید اگر عددشان کم باشد ما بر آنها غلبه می کنیم، زیاد باشد آن ها بر ما غلبه می کنند. اما از جهت این که چرا خود عدد، نوزده تا شد و هجده تا یا بیست تا نشد؟ می فرماید: «و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذین کفروا؛ و ما قرار ندادیم (یعنی اطلاع آن را در قرآن قرار ندادیم، یعنی آن را در قرآن ذکر نکردیم) و ما آن را بیان نکردیم و در قرآن عدد را ثبت نکردیم مگر اینکه برای کافران سبب یک نوع فتنه است. (فتنه یعنی هر چیزی که انسان را در یک نوع آزمایش قرار بدهد)» سبب یقین اهل کتاب می شود.
این امر برای اهل کتاب یک قرینه است بر صدق سخن پیغمبر، یعنی این ها وقتی که با خودشان می اندیشند، می گویند یک پیغمبر امی از مردم مکه و بی خبر از آن چه که در کتب آسمانی هست و از آن راه چنین اطلاعی ندارد در کتاب او عین آن عدد آمده است؛ برای آنها یقین حاصل می شود که این کتاب از همان مبدأ آمده است که آن کتاب ها آمده است. «لیستیقن الذین اوتوا الکتاب و یزداد الذین آمنوا ایمانا؛ به دلیل اینکه برای اهل کتاب موجب یقین و برای اهل ایمان موجب ازدیاد ایمانشان می شود.» وقتی که این مطلب در میان اهل کتاب می پیچد که این دیگر این را از کجا کشف کرد و دانست پس حتما با همان مبادی ارتباط دارد که آن کتاب های دیگر از آنجا نازل شده است، سبب ازدیاد ایمان اهل ایمان می شود. «و لایرتاب الذین اوتوا الکتاب والمؤمنون؛ نه اهل کتاب و نه اهل ایمان، دیگر نمی توانند ریبی در این جهت به خود راه بدهند»، «و لیقول الذین فی قلوبهم مرض والکافرون ماذا ارادالله بهذا مثلا؛ کسانی که در دلشان مرض است و کافرین بگویند خدا از این چه چیزی را اراده کرده است.»
مفسرین، اینجا یک کلمه ادبی گفته اند که باید آن را عرض کنم. کلمه «ل» که به معنی «برای» است، می گویند گاهی برای غایت استعمال می شود و گاهی برای عاقبت. فرق غایت و عاقبت این است که یک چیزی که ساخته می شود، یک وقت از اول که این را می سازند برای فلان نتیجه می سازند یعنی آن نتیجه را برای آن در نظر گرفته اند و این شیء را می سازند، آن را غایت این شیء می گویند. عاقبت آن است که این شیء در نهایت امر به آن منتهی می شود ولی از اول این را برای آن نساخته اند. مثال: این خانه را برای چه ساخته اند؟ می گوییم: برای آنکه در آن بنشینند. در اینجا لام غایت (برای) به کار می رود. یک وقت از کسی که در مقام موعظه است می پرسند این خانه ها را برای چه می سازند؟ می گوید برای خراب شدن، یعنی عاقبتش خراب شدن است.
در حدیث است: «له ملک ینادی کل یوم: لدوا للموت وابنوا للخراب؛ فرشته ای هر روز ندا می کند که برای مردن بزایید و برای خراب شدن بسازید.» فرشته می خواهد عاقبت را بگوید که بدانید زاییدن برای مردن نیست، ساختن هم برای خراب شدن نیست ولی عاقبت زاییدن مردن و عاقبت ساختن خراب شدن است. این را «لام عاقبت» می گویند که زیاد استعمال می شود. اینجا ما سه مطلب داشتیم: این عدد را در قرآن بیان نکردیم مگر برای اینکه موجب یقین اهل کتاب بشود (این غایت است) و برای اینکه بر ایمان مؤمنین افزوده بشود (این هم غایت است) «و لیقول الذین فی قلوبهم مرض» و برای اینکه بیماردلان بگویند که حالا مقصود چیست؟ عدد نوزده دیگر برای چه؟ چه منظوری هست؟ این همان عاقبت است؛ یعنی این، منظور اصلی نیست ولی منتهی به چنین جایی می شود. این چیزی است که در پایان خودش چنین حرفی را هم به دنبال خود دارد.
اضلال و هدایت الهی
آن وقت معنی اضلال و هدایت الهی هم در یک قسمت هایی همین است. خدا چیزی را برای هدایت مردم می فرستد ولی چون هدایت یک امر اجباری نیست (و اگر اجباری باشد هدایت نیست) بلکه امری اختیاری است، قهرا بعضی هم آن را اختیار نمی کنند و گمراه می شوند، اینجا می شود گفت که این برای هدایت مردم و برای گمراهی مردم فرستاده شد، یعنی هدایت عده ای از مردم غایت است و گمراهی عده دیگر عاقبت، که به آن منتهی می شود؛ و لهذا می فرماید: «کذلک یضل الله من یشاء و یهدی من یشاء؛ اینچنین خدا گمراه می کند هر که را بخواهد و هدایت می کند هر که را بخواهد.» (مدثر/ 31) یعنی نظام هدایت و ضلالت به این شکل پیدا می شود که یک مطلبی مطرح می شود، عده ای از آن حسن استفاده می کنند، این می شود هدایت الهی، و عده ای از آن سوء استفاده می کنند، این می شود ضلالت الهی.
چون اینجا صحبت عدد 19 به میان آمده قرآن می گوید شما خیال نکنید که اگر ما گفتیم «19» یعنی مأمورین الهی همین نوزده هستند. این نوزده که ما گفتیم (قرآن توضیح نمی دهد نوزده شعبه است، نوزده شأن است، چیست) این قدر بدانید که جنود و سپاه پروردگار را غیر از خودش کسی نمی داند. معنایش این است که تمام ذرات زمین و آسمان جنود او هستند. پس اینکه ما می گوییم نوزده تا، نه خیال کنید ما فقط نوزده مأمور و نگهبان داریم، بلکه تمام ذرات عالم وجود جنود و سپاهیان و مأمورین ما هستند: «و مایعلم جنود ربک الا هو؛ اطلاع ندارد بر سپاهیان پروردگار تو مگر خود او.» چون آن سپاهیان محدود به حدی نیست، غیرمتناهی است و جز ذات او هیچ ذاتی نمی تواند بر جنود او احاطه پیدا کند. بنابراین اگر کسی هم احاطه پیدا کند باز به احاطه دادن پروردگار است. «و ما هی الا ذکری للبشر؛ نیست این (یا اینها، این آیات) مگر مایه بیداری و تنبهی برای بشر.» از این ها که ما بیان کردیم شما باید استفاده تذکر و تنبه بکنید.