دحیه با فتح و کسر دال هر دو صحیح است، دحیه مؤنث دحی به معنی انبساط و گستردگی است و با فتح دال، نام میمون ماده است و با کسر دال رئیس لشگر و سردار را گویند. دحیه چون قبل از اسلام تاجر و از سران معروف بود، لذا با کسر دال بهتر است. دحیه را انصاری گویند، چون جمعی از مردم مدینه که به یاری پیامبر شتافتند، به انصار معروف شدند و چون دحیه یکی از آن افراد بود به دحیه کلبی انصاری معروف شد. دحیه از طایفه بنی کلب است. موطن آنها بین حجاز و سوریه است و قبیله بنی کلب در دوران جاهلیت در دومة الجندل (تبوک) در اطراف شام اقامت داشته اند. دحیه دارای تباری اصیل است و از اولاد عدنان است که جد بیستم رسول الله می باشد.
دحیه یکی از فرمانروایان عرب بود که 700 نفر تحت فرمان داشت و از نفوذ اجتماعی خاصی برخوردار بود که پیامبر در حق او دعا کرد و او اسلام آورد. دحیه چهره ای زیبا و چشمانی نافذ داشت، وقتی که جبرئیل به صورت بشر بر پیامبر وارد می شد، به شکل دحیه کلبی بر رسول خدا جلوه گر می شد. ابن عباس: دحیه وقتی داخل شهر می شد، کسی نمی ماند مگر آنکه گردن بکشد تا چهره زیبای او را تماشا کند (نقل از اسدالغابه ج2). او را جزء 6 نفری برشمرده اند که از ابتدا اسلام آورد. او در همه جنگها به جز جنگ بدر همراه پیامبر بود. در بازگشت از جنگ حنین، جبرئیل به صورت دحیه کلبی دیده شد.
از علی (ع) نقل شده که بر رسول خدا وارد شدم، دیدم حضرت خوابیده و سر مبارکش روی زانوی دحیه کلبی است. به دحیه سلام نمودم، جواب مرا چنین گفت: «و علیکم السلام یا امیرالمؤمنین و امام المتقین و فارس المسلمین و قائد العز المحجلین و قاتل الناکثین والمارقین والقاسطین؛ سلام بر تو ای امیر مؤمنان، و مقتدای پروا پیشگان و یکه سوار مسلمانان و پیشرو سفیدرویان و جهاد کننده با پیمان شکنان (اصحاب جمل)، مارقین (خوارج نهروان)، و قاسطین (معاویه و یارانش)». سپس پیامبر از خواب بیدار شد و فرمود با چه کسی صحبت می کردی که علی (ع) ماجرا را گفت، پیامبر فرمود او جبرئیل بود و خواست که به تو بفهماند که خداوند تو را به این اسم ها نامگذاری کرده است. (بحار ج18 ص267)
حذیفة بن یمان می گوید: «رسول خدا به اصحاب فرمود هرگاه دیدید که دحیه کلبی در نزد من است، هیچ کس در این حال به نزد من نیاید. این مطلب که جبرئیل به صورت دحیه نازل می شد، از ام سلمه و عایشه نقل شده است و اسنادی از کتب معروف در دست است. فاطمه (س) می فرمود، همواره دحیه کلبی نزد رسول خدا می آمد، رسول خدا به من می فرمود برای عمویت متکا بیاور، من متکا می آوردم. هرگاه دحیه (جبرئیل) برمی خاست از بین لباس او چیزی بر زمین می ریخت پیامبر به من می فرمود، آن اشیاء را جمع کن که عطر عنبر است و از بال های جبرئیل ریخته است. این سخن بدان معناست که حضرت زهرا (س) او را می دیده است. ذکاوت و هوش دحیه قابل توجه است. او اخلاق و آداب قبیله ها و ملیت های مختلف را بررسی می کرد و به خاطر می سپرد، به طوری که با فرهنگ اجتماعی آنها کاملا آشنا بود از این رو رسول خدا که از منبع وحی بهره می برد، برای هدف بسیار مهم و حیاتی خود که همانا تبلیغ اسلام در بطن سرزمین قدرتمند روم بود، دحیه را انتخاب کرد. دحیه در جنگ خیبر هم شرکت داشت. پیامبر اکرم و هزار و ششصد سرباز و دویست سواره نظام و دحیه کلبی همراه پیامبر در این عملیات باشکوه شرکت داشتند.
نقش دحیه در مسلمان شدن قیصر روم:
پیامبر اکرم (ص) دحیه را به عنوان قاصد و سفیر خود نزد "هرقل" فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد. هرقل شخصا اسلام را قبول کرد ولی لشگریان و ارکان دولتی از قبول اسلام سرباز زدند.
وفات دحیه:
سال وفات دحیه را 45 یا 48 هـ ق نقل کرده اند. مدفن و قرار او در داراب فارس است، اگرچه قول ضعیفی مدفن او را مصر می داند (دائرةالمعارف الاسلامیه). در کتاب ارزشمند مجمع الرجال قهپایی ج2 ص76 به این شکل نقل شده است: «و هو مدفون فی قرب دارابجرد و هی بلدة من اعمال فارس و قبره یزار و یتبرک به؛ دحیه در نزدیکی دارابجرد به خاک سپرده شده است و دارابجرد شهری در استان فارس می باشد و قبر دحیه در 8 کیلومتری داراب محل زیارت مردم است. اهالی و زوار به آرامگاهش تبرک می جویند».
لغت نامه دهخدا، قلعه دحیه در دارابجرد فارس را منسوب به او دانسته است و همچنین در دائرةالمعارف فارس، آثارالعجم و فارسنامه ناصری به این موضوع اشاره شده که مزار دحیه کلبی در داراب فارس می باشد.