تعدی بر مال یتیم
همان اندازه که نیکی به مردم عقلا و شرعا پسندیده است، بدی به بندگان خدا نیز ناروا و نکوهیده می باشد ولی در شرع مقدس اسلام از چند مورد از موارد ظلم و اجحاف به شدت نهی شده که یکی از آن ها تفریط در مال یتیم است. اسلام، خوردن مال یتیم را یکی از گناهان بزرگ شمرده و در قرآن کریم در سوره نساء آیه 10 تصریح شده که «ان الذین یاکلون اموال الیتمی ظلما انما یاکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا؛ بی گمان کسانی که اموال یتیمان را می خورند، در حقیقت آتش می خورند و به زودی داخل آتش بر افروخته ای خواهند شد.» و چنان که بیانات ائمه هدی می رساند، سبب این همه تاکید این است که اگر به شخصی سالمند ستمی رسد ممکن است در مقام مخاصمه بر آمده از حق خود دفاع کند ولی یتیم خردسال، از دفاع عاجز می باشد.
قتل نفس
یکی دیگر از موارد ظلم که در شرع مقدس اسلام بسیار ناپسندیده و نکوهیده است، قتل نفس و کشتن بی گناه است. قتل نفس، یکی از گناهان بزرگ می باشد و خدای متعال در سوره مائده آیه 32، کشتن یک انسان را با کشتن همه مردم برابر می گیرد «من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا؛ هر کس دیگری را جز به انتقام قتل یا فساد در روی زمین بکشد، مانند آن است که همه مردم را کشته باشد.» و این نیست مگر از این راه که کشنده انسان سر و کار با انسانیت دارد و انسانیت در یک نفر و هزار نفر یکسان است.
نومیدی از رحمت خدا
یکی از خطرناک ترین گناهان در اسلام، نومیدی از رحمت خدا است. خدای متعال در سوره زمر آیه 53 می فرماید: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم؛ بگو ای بندگان من که به خود ستم کرده اید، از رحمت و آمرزش خدا نومید نشوید، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است و اگر توبه کنید هر گناهی را می آمرزد.» در جای دیگر، نومید از رحمت را کافر می شمارد و جهتش این است که اگر کسی از رحمت و آمرزش خدا نومید شود، دیگر محرک درونی ندارد که در زندگی خود، کار خوب و پسندیده ای انجام دهد یا از گناهان بزرگ و کوچک و کردارهای زشت و ناروا اجتناب ورزد، زیرا محرک اصلی در این دو چیز امید به «رحمت» و نجات از «عذاب خدا» است و این امید، در چنین آدمی و جود ندارد و این فرد با کافری که پای بند به هیچ دین و آیینی نیست از جهت حالت قلبی و صفات درونی کم ترین فرقی ندارد.
فرار از جهاد و دفاع
فرار از میدان جنگ و پشت به دشمن کردن معنایش این است که گریزنده، جان خود را پر ارزش تر و گرامی تر از زندگی جامعه می داند و در حقیقت، تسلیم کردن مقدسات دینی و جان و عرض و مال جامعه است، به دشمنی که همه شئون زندگی شان را تهدید می کند. بدین سبب، فرار از جهاد و دفاع، یکی از گناهان بزرگ شمرده شده و خدای متعال در سوره انفال آیه 16 برای فرار کننده صریحا وعده آتش داده است، چنان که می فرماید: «و من یولهم یومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئة فقد بآء بغضب من الله و مأوه جهنم،؛ و هر کس که در جهاد و دفاع، پشت به دشمن کند و برگردد، با خشم خدای تعالی برگشته و بازگشت وی به سوی جهنم است، مگر این که کناره گیرد برای این که بهتر بتواند بجنگد یا برگردد که در میان یاران خود جای گرفته با دشمن بجنگد».
دفاع از آب و خاک
بنابر آنچه گذشت، دفاع از جامعه اسلامی و خانه و کاشانه مسلمانان، یکی از مهم ترین واجبات اسلامی است. خدای متعال در سوره بقره آیه 154 می فرماید: «ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموت بل احیاء ولکن لا تشعرون؛ کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مردگان نخوانید، آنان زنده هستند ولی شما درک نمی کنید». داستان مردانی که در آغاز پیدایش اسلام، جان به کف گرفته به جنگ های خونین می شتافتند و شهدایی که در خون پاک خود آغشته می شدند، بسیار حیرت انگیز و در عین حال، عبرت آمیز است، اینان بودند که با خون پاک و تن های چاک چاک خود، پایه این آیین مقدس را استوار ساختند.
دفاع از حق
دفاع از دیگری که بسی عمیق تر و وسیع تر از دفاع از آب و خاک می باشد، دفاع از حق است که یگانه هدف آیین مقدس اسلام می باشد. ریشه دار ترین مقصد این روش خدایی، احیای حق و حقیقت است و به همین نظر، این آیین پاک، «دین حق» نامیده شده، یعنی دینی که از آن حق است و جز حق، در بر ندارد و چیزی را که جز حق هدف قرار نمی دهد. خدای متعال در سوره احقاف آیه 30 در وصف کتاب خود -که جامع همه حقایق است- می فرماید: «یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم؛ قرآن راهنمایی می کند به سوی حق و به سوی راهی که هیچ گونه تناقص و تضاد در آن نیست.» این است که بر هر فرد مسلمان، لازم است که حق را پیروی کند و حق گوید و حق شنود و با جمیع قوای خود و از هر راه که ممکن است از حق دفاع کند.
خشم و غضب
خشم حالتی است در انسان که اگر بروز کند او را به فکر انتقام می اندازد و راحتی درون را در گرفتن انتقام نشان می دهد و چنانچه انسان در این حال، کم ترین سستی در مهار کردن نفس خود ورزد، بی درنگ عقل سلیم وی مقهور خشم می شود و هر زشت و ناروایی و ناشایسته و ناسزایی در نظرش درست می آید و به جایی می رسد که به واسطه آن، از هر درنده ای درنده تر و از هر آتش، سوزنده تر می گردد. در اسلام سفارش های مؤکدی در جلوگیری از طغیان این حال رسیده و نکوهش بسیاری از متابعت آن شده است. خدای متعال عنایت زیادی نسبت به کسانی که غیظ خود را فرو می برند و در حال خشم، بردباری به کار برده عفو می کنند، فرموده است، چنان که در سوره آل عمران آیه 134 می فرماید:«والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس؛ آنان که غیظ خود را فرو برده، از مردم عفو و اغماض می کنند» و در علامت مومنان در سوره شوری آیه 37 می فرماید: «والذین ..... و اذا ما غضبوا هم یغفرون؛ مومنان کسانی هستند که وقتی خشمناک می شوند، می بخشایند»
دروغ و دروغ گویی
انسان در زندگی خود پیوسته با ماده خارجی سر و کار دارد و با فعالیت هایی که می کند و تصرفاتی که در ماده انجام می دهد، خود را زنده نگه می دارد و به خواسته های خود دست رسی پیدا می کند. این موجود که با شعور و اراده کار می کند، زندگی دامنه دار و پرگوشه و کنار خود را روی اساس علم گذاشته، با فکر کار می کند و کارش مستقیما با معلوماتی است که پیش خود دارد و پیوسته مواد فکر خود را پس و پیش و تنظیم می نماید و طبق آن، فعالیت های بیرونی او انجام می گیرد و از این روی، دریافت داشتن اخبار صحیح برای انسان ضروری است و در درجه اول اهمیت می باشد و چنان که اخبار صحیح بیرونی از انسان بریده شود -مثلا راه را چاه و چاه را راه و دور را نزدیک و نزدیک را دور بیند و اخبار را وارونه بشنود- بی معطلی چرخ زندگی اش از کار باز می ماند. از این جا روشن می شود که دورغ، نسبت به زندگی اجتماعی خطری است شوم و دروغ گو نیز دشمنی است خطرناک و به همین سبب، دروغ گو شخصی است بی شخصیت و سبک و دشمن اجتماع، و سخنش پیش مردم از اعتبار ساقط و غیرقابل اطمینان است و خودش گرفتار لعنت خدا می باشد.
تهمت و افترا
«تهمت» نسبت ناروای دروغی است که به یکی از افراد جامعه داده شود و اثرش همان اثر دروغ است، لکن شوم تر و خطرناک تر و بسا باشد که در اثر یک تهمت، جان ها و آبروها به باد فنا رود و خانه ها ویران شود. شخصی که تهمت می زند، گذشته از این که به واسطه نداشتن عواطف پاک انسانی، در ظاهر انسان و در باطن دیو و شیطان می باشد، به خون و شرافت دیگران و بدین وسیله نسبت به زندگی و تشکیل جامعه، احترامی قایل نیست و به همین جهت است که مردم از وی، مانند دشمن غافل گیر، می پرهیزند و می گریزند.
عقوق والدین
پدر و مادر در اجتماع خانوادگی، نسبت به فرزندان به منزله ریشه درختند نسبت به شاخ ها و چنان که نسل و موجودیت شاخه های درخت بسته به ریشه آن است، همچنین پایه گذار زندگی فرزند، پدر و مادر وی می باشند و نظر به این که جامعه انسانی از دو طبقه والدین و اولاد ترکیب یافته، ریشه اصلی جامعه همان پدر و مادر می باشند. بد رفتاری با پدر و مادر و آزار رسانیدن به آن ها، گذشته از این که نهایت حق ناشناسی و ناجوانمردی است، موجب انقراض انسانیت و انهدام جامعه است، زیرا بی احترامی فرزند نسبت به پدر و مادر، از جانب پدر و مادر نیز در شکل بی مهری و بی اعتنایی منعکس خواهد شد و از سوی دیگر، چنانچه طبقه فرزند به پدر و مادر خود با چشم خواری و پستی نگاه کنند، از فرزندان خود توقع بیش تر از آن که خود دارند، نخواهند داشت و به مهربانی و دست گیری شان در روز پیری و ناتوانی، امیدوار نخواهند بود و قهرا از تشکیل خانواده دل سرد خواهند شد، چنان که در بسیاری از جوانان امروز، این حال مشاهده می شود.
عمومیت پیدا کردن این طرز تفکر، به طور قطع راه توالد و تناسل را می بندد، زیرا هرگز عاقلی عمر گران مایه را وقف پرورش نهالی نمی کند که نه میوه اش را خواهد خورد و نه در زیر سایه اش خواهد نشست و نه از تماشای آن سودی جز غم و اندوه خواهد برد. ممکن است تصور کنیم که دولت می تواند به وسیله جایزه های گوناگون مردم را به تشکیل خانواده تشویق نماید و بدین طریق مشکل توالد و تناسل را حل کند. ولی این نکته را باید متذکر بود که هیچ طریقه و رسمی از رسوم اجتماعی که پشتوانه طبیعی (مانند عاطفه پدر و مادری و فرزندی) نداشته باشد، قابل دوام نیست. گذشته از این که رها کردن یکی از غریزه های طبیعی، ناگزیر انسان را از یک رشته لذت های روحی پاک محروم خواهد ساخت.
غیبت
بدگویی و پرده برداری از عیوب دیگران، موجب آن است که افکار افراد نسبت به هم دیگر فاسد شود و ضربتی است ناگهانی و به طور غافل گیری به زندگی مردم. بدین جهت، در قرآن کریم، غیبت را تشبیه می کند به این که کسی جسد مرده برادر خود را بخورد: «ولا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا؛ و هیچ کسی از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!» (حجرات/12)
تعرض به عرض مردم
دریدن پرده عفت، از نظر اسلام یکی از گناهان بزرگ است و به حسب اختلاف موارد، مجازات های سختی -از قبیل تازیانه و قتل و رجم- برای آن وضع شده است. باز بودن راه این کردار زشت، اگر چه با رضایت طرفین باشد، بنیاد نسب ها را که اسلام اهمیت زیاد به آن می دهد، متزلزل و جریان احکام ارث و غیر آن را متوقف می سازد و بالاخره، عاطفه و علاقه پدر و مادری و فرزندی را از اثر می اندازد و ضامن حقیقی اجتماع را که علقه طبیعی توالد و تناسل است، از میان می برد.
جزای عمومی گناهان بزرگ در اسلام
این گونه کردارهای زشت، در اسلام «گناهان بزرگ» نامیده شده و خدای متعال در کلام خود صریحا وعده عذاب به مرتکبین آن ها داده است. گذشته از این که در مورد برخی از آن ها مجازات های سخت وضع شده، به طور کلی از مرتکبین آن ها (اگر چه یک مرتبه انجام دهند) عدالت را الغا کرده است، یعنی شرافت یک عضو صالح جامعه انسانی را از ایشان سلب نموده است. کسی که مرتکب گناه بزرگ شود، عدالت خود را از دست می دهد و از مزایایی که یک عضو صالح از اعضای جامعه می تواند بهره مند گردد، برخوردار نمی شود، نمی تواند متصدی یکی از مشاغل گوناگون حکومت اسلامی باشد، نمی تواند به مسند خلافت تکیه زند، امام جماعت نمی تواند باشد، شهادت وی بر نفع و ضرر کسی قبول نیست و به همان حال خواهد ماند تا توبه کند و با تقوای مداوم خود، دوباره صفت عدالت را در خود برقرار نماید.
اسلام اخلاق امید حقیقت توبه گناه کبیره جامعه شناسی دین باورها قرآن