عبادت عبارت است از آن آخرین حد خضوع و تواضع که به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسلیم بى قید و شرط عابد در برابر معبود انجام مى گیرد. بنابراین عبادت به معنای اظهار ذلت، عالی ترین نوع تذلل و کرنش در برابر خداوند است. در اهمیت آن، همین بس که آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تکوین و تشریح)، برای عبادت است. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (ذاریات/آیه 56)؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند و از این طریق تکامل یابند و به من نزدیک شوند». هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است. کارنامه همه انبیاء و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: «و لقد بعثنا فی کل امة رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت» (نحل/آیه 36)؛ «و ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که بگوید: خدا را بپرستید و از طغیانگر دورى کنید، پس برخى از آنان را خدا هدایت کرد و برخى نیز سزاوار گمراهى گشتند پس در زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بوده است». پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است. روشن است که خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد، «فان الله غنی عنکم» (زمر/آیه 7)؛ «اگر کفر ورزید، خدا از شما سخت بى نیاز است و کفر را براى بندگانش نمى پسندد». و سود عبادت، به خود پرستندگان بر می گردد، هم چنان که درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلم ندارد.هدف اصلى همان عبودیت است، و مساله علم و دانش و امتحان و آزمایش اهدافى هستند که در مسیر عبودیت قرار مى گیرند، و رحمت واسعه خداوند نتیجه این عبودیت است. به این ترتیب ما همه براى عبادت پروردگار آفریده شده ایم، اما مهم این است که بدانیم حقیقت عبادت چیست؟ آیا تنها انجام مراسمى مانند رکوع و سجود و قیام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ یا حقیقتى است ماوراى اینها؟ هر چند عبادات رسمى نیز همگى واجد اهمیت اند. براى یافتن پاسخ این سؤال باید روى واژه عبد و عبودیت تکیه کرد و به تحلیل آنها پرداخت. عبد از نظر لغت عرب به انسانى مى گویند که سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده اش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالک چیزى نیست، و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمى دهد و به تعبیر دیگر عبودیت آن گونه که در متون لغت آمده اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است و به همین دلیل تنها کسى مى تواند معبود باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده است و او کسى جز خدا نیست. بنابراین عبودیت، نهایت اوج تکامل یک انسان و قرب او به خدا است. عبودیت، نهایت تسلیم در برابر ذات پاک او است. عبودیت اطاعت بى قید و شرط و فرمانبردارى در تمام زمینه هاست. و بالاخره عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعى یعنى کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غیر او است فراموش کند، حتى خویشتن را و این است هدف نهائى آفرینش بشر که خدا براى وصول به آن میدان آزمایشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتیجه نهائیش نیز غرق شدن در اقیانوس رحمت او است. پرستش، جزئی از وجود و کشش فطری انسان است. این روح پرستش، که در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به خدا پرستی می رسد و گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ، چوب، خورشید، گاو، پول، ماشین، همسر و پرستش طاغوت ها کشیده می شود. انبیاء برای ایجاد حس پرستش نیامده اند، بلکه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است. امام علی (ع) می فرماید: «فبعث الله محمدا بالحق لیخرج عباده من عبادة الأوثان الی عبادته» (نهج البلاغه، خطبه 147). خداوند، حضرت محمد (ص) را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بت پرستی، به خدا پرستی دعوت کند. بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت می کند، نه اصل عبادت، زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا که در هر کودکی هست، ولی اگر راهنمایی نشود، به جای غذا، خاک می خورد و لذت هم می برد! اگر رهبری انبیاء نباشد، مسیر این میل فطری منحرف می شود و به جای خدا، معبودهای دروغین و پوچ پرستیده می شود. آن گونه که در نبود حضرت موسی (ع) و غیبت چهل روزه اش، مردم با اغوای سامری، به پرستش گوساله ی طلایی سامری روی آوردند.
فلسفه عبادات
احکام و برنامه های عبادی اسلام، همه حکمت و فلسفه دارد، اولا: به دلیل صدها آیه و حدیث، که مردم را به تعقل و تفکر فرا می خواند و هیچ مکتبی به اندازه اسلام به اندیشیدن دعوت نکرده است. ثانیا: یکی از انتقادهای شدید قرآن بر مشرکان و بت پرستان، تقلید کوکورانه و بی دلیل از نیاکان است. ثالثا: خود قرآن، بارها در کنار بیان احکام و دستورها، به دلیل آن هم اشاره کرده است. امامان معصوم نیز در روایات، به بیان این حکمت ها پرداخته اند و دانشمندان اسلام، گاهی به تألیف کتاب هایی پیرامون این موضوع اقدام کرده اند مانند: علل الشرایع از شیخ صدوق. به علاوه، با پیشرفت دانش بشری، روز به روز پرده از اسرار احکام الهی و دستورهای دینی برداشته می شود و هر چه از عمر اسلام می گذرد، بر عظمت و جلوه ی آن افزوده می گردد. قرآن، درباره نماز می گوید: «ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر» (عنکبوت/آیه 45)؛ «نماز، انسان را از فحشاء و منکر باز می دارد». در جای دیگر می گوید: «اقم الصلوة لذکری» (طه/ آیه 14)؛ «نماز را برای یاد و توجه به من بپا دار». و در جای دیگر: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد/آیه 28)؛ با یاد خدا، دل ها آرام می گیرد. درباره روزه می گوید: «لعلکم تتقون» (بقره/آیه 183)؛ «روزه بر شما واجب شد، تا آنکه اهل تقوا شوید»، چون بیشتر گناهان، از فوران غریزه ی غضب و شهوت است. روزه، جلوی طغیان آنها را می گیرد و تقوا پدید می آورد و به همین جهت، آمار جنایات و جرایم در ماه رمضان کاهش می یابد.
درباره حج می گوید: «لیشهدوا منافع لهم» (حج/آیه 28)؛ به زیارت حج بروند، تا منافعی فراوان بدست آورند. فوائد و آثار اجتماعی و سیاسی حج، چیزی نیست که جای شک و شبهه باشد. درباره زکات می گوید: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم» (توبه/آیه 103)؛ «از مردم و اموالشان زکات بگیر، تا آنان را از روح بخل و دنیا پرستی پاک کنی». درباره قمار و شراب می گوید: «یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء و یصدکم عن ذکر الله» (مائده/آیه 91)؛ «شیطان توسط آن ها میان شما دشمنی و کینه برقرار می کند و شما را از یاد خدا دور می سازد چرا که در جامعه، اگر جنایتکار، به کیفر نرسد، آن جامعه مرده و جنایت پرور و مظلوم کوب می شود و امنیت که حیات اجتماعی است از میان می رود». «ولکم فی القصاص حیاة» (بقره/آیه 179)؛ «و قصاص را، مایه حیات اجتماع می داند».
امیر المؤمنین (ع) در نهج البلاغه می فرماید: «فرض الله الایمان تطهیرا من الشرک و الصلوة تنزیها عن الکبر و الزکوة تسبیبا للرزق» (نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 252، فیض الاسلام، حکمت 244). خداوند، ایمان را برای پاکسازی از شرک، واجب ساخت و نماز را برای پاک ساختن از تکبر، و زکات را به عنوان سبب سازی برای رزق و روزی و... ایمان به خدا، انسان را از افکار شرک آلود و عشق های پوچ و تکیه گاه های ناتوان نجات می بخشد. نماز، که توجه به سرچشمه همه بزرگی ها و استمداد از کانون قدرت و عظمت است، کبر را از انسان می زداید. زکات، مهره های از کار افتاده جامعه را به کار می اندازد و محرومان و ورشکستگان را به نوا و قدرت می رساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دل ها زنده می سازد و محبت مال و دنیا، از دل زکات دهنده بیرون می رود. به علاوه، آن مقدار که با دادن زکات، از دارایی اش کم شده، با فعالیت اقتصادی بیشتر، می کوشد که آن را جبران کند. طبیعی است آن که خرجش زیاد باشد، به کار خود می افزاید. پس زکات، سبب رزق است. در این حدیث علوی به فلسفه و حکمت بیست حکم از احکام الهی، مانند روزه، امر به معروف، نهی از منکر، جهاد، تحریم خمر و زنا، اجرای حدود، اطاعت از امام و... اشاره شده است. فطرت انسان نیز به فلسفه ی برخی احکام واقف و معترف است. هر انسانی در هر شرایط و زمانی، بدی و حرام بودن دروغ، خیانت، تهمت، آدم کشی و دزدی، ستم، کم فروشی و... را قبول دارد و خوبی، عدالت، پاکی، خدمت به دیگران و... را خوب و بجا می داند. این ها از فطریات انسان هاست و فطرت، برخی از بدی ها و خوبی ها را درک می کند و این الهام الهی است که فرمود: «فألهمها فجورها و تقواها» (شمس/آیه 8)؛ «پس تشخیص فجور و تقوا را به وی الهام کرد». نباید غافل بود که پیشرفت علوم در رشته های مختلف، خدماتی به تبیین فلسفه احکام کرده و پرده های بسیاری را کنار زده است. مثلا وجود کرم کردو و تریشین در گوشت خوک یا زیان های مواد الکلی برای کبد و بدن انسان، بر کسی پوشیده نیست. این گوشه ای از فلسفه تحریم گوشت خوک یا شراب را نشان می دهد.
اسلام، از ادرار در حال ایستاده نهی کرده، و علم نشان می دهد که ایستاده بول کردن سبب می شود تمام بول، به راحتی خارج نشود. یا آنچه که درباره غسل است، برای زدودن آثار فعالیت اعصاب سمپاتیک و فشار خون در حال جنابت می باشد و نیز توجه به خدا (قصد قربت) برای زدودن حال غفلت از خداوند است. اگر اسلام، از خلال کردن با چوب درخت انار نهی کرده، برای آن است که لثه ها در مقابل آن حساسیت خاصی دارد. به همین صورت، دستورهای اسلام در مورد واجبات و محرمات و حتی مستحبات و مکروهات، در زمینه های رفتاری، خوراکی، پوشاکی، وسائل و مسائل زندگی، همه و همه حکمت های بلند و دقیقی دارد. احکام اسلامی همه بر مبنای حکمت ها و فلسفه های حساب شده ای استوار است. چه ما به کمک عقل و علم، آن ها را بدانیم، یا هنوز به اسرار نهفته آن پی نبرده باشیم به هر حال، روحیه تعبد ایجاب می کند. وقتی دانستیم چیزی از «احکام الله» است، آن را پذیرفته و عمل کنیم. تسلیم، بزرگترین فلسفه تکلیف بدون شک، دستورهای خدا و احکام شرع، دارای فلسفه و دلیل است، ولی لازم نیست در تمام احکام و فرمان های الهی، در پی یافتن دلیل اقتصادی، بهداشتی، و علمی آن باشیم. مسلمان، باید در برابر فرمان وحی، تسلیم باشد و این روحیه تسلیم و پذیرش، کمال آدمی است و برخی از دستورها برای آزمودن روح تسلیم و بندگی است. فرمان خداوند به ابراهیم، برای قربانی کردن اسماعیل، نمونه ای از آن است و نشانه کمال بندگی است. آن گونه که همیشه در راه رفتن، مقصود ما رسیدن به جایی نیست، گاهی خود راه رفتن هدف است، مثل راه پیمایی یا پیاده روی برای ورزش یا دویدن در مسابقه که هدف، دویدن است نه رسیدن به جایی. در دستورهای عبادی و احکام الهی هم، گاهی هدف، تسلیم و پذیرش دستور و تمرین برای جلب رضایت معبود و اطاعت محض از آفریدگار است. هدف عبادات، پرورش روح انسان است، آنگونه که حرکات ورزشی برای تربیت جسم است. امام علی (ع) می فرمایند: «کفی بی عزا ان اکون لک عبدا» ،(بحارالانوار، ج74، ص402)؛ «خدایا افتخارم همین بس که بنده تو هستم».
در مناجات شعبانیه می خوانیم:«إن ادخلتنی النار أعلمت اهلها انی احبک»، «خدایا اگر مرا به دوزخ افکنی، به دوزخیان اعلام خواهم کرد که من تو را دوست دارم». علی (ع) اعلام می دارد که خدایا، عبادت من، نه از روی طمع به بهشت یا ترس از دوزخ است، بلکه تو را شایسته ی عبادت یافته ام و می پرستم. اولیاء خدا از عبادت او لذت می برند و گناهکاران از شیرینی عبادت و یاد خدا محرومند. گاهی کسی علاقه دارد خدمتگزاری کسی را بکند. بدون آنکه چشمداشت مالی و هدف اقتصادی داشته باشد. خود خدمت به آن شخصیت والا، برایش هدف و ارزشمند است، و نه حتی کسب دانش یا کسب وجهه و رسیدن به موقعیت اجتماعی.
بسیارند کسانی که از نشستن در کنار یک شخصیت یا داشتن عکس با او، خوشحال می شوند، هر چند نفعی برایشان نداشته باشد. خود این نزدیکی برایشان محبوب است. وقتی برای انسان ها در این دنیا، اینگونه امور، گرانبهاست، بندگی خدا و در محضر الهی بودن مایه افتخار نیست؟ کسانی هستند که روحیه تعبد و تسلیم ندارند و در پی بهانه اند تا شانه از بار تکلیف و دینداری خالی کنند. از این رو مسئله «تحقیق» را عنوان می کنند و برای هر دستور دینی، دنبال فلسفه و دلیل می گردند و خیلی هم خود را روشنفکر جا می زنند. قرآن کریم نسبت به برخی از اینگونه افراد درباره اعتقاد به قیامت می فرماید: «بل یرید الانسن لیفجر أمامه، یسئل أیان یوم القیمة» (قیامت/آیه 5)؛ «گروهی می خواهند راه گناه را در پیش بگیرند، می پرسند: روز قیامت کی است؟». آنان مثل کودکان، بهانه گیری هستند که هر لحظه بهانه می گیرد و آن که انجام شد، بهانه ای دیگر، قرآن درباره چنین کسانی می گوید: «و إن یروا ءایة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر» (قمر/آیه 2)؛ «اگر نشانه ای از قدرت خدا و معجزات انبیاء مشاهده کنند اعراض کرده، می گویند، این هم همان سحر و جادوی معمولی و همیشگی است». اینان در مقابل مکانیک و پزشک و مدهای خارجی و وسوسه های نفس و تمایلات شیطانی تسلیم اند و چون و چرا ندارند، ولی وقتی نوبت به دستور دین می رسد، اهل تحقیق و استدلال می شوند و قیافه هم می گیرند. در نتیجه باید گفت خدای سبحان، حکیم و از کار بیهوده پیراسته است.
بنابراین، در پس هر کاری هدفی وجود دارد، و از آن جا که از غنای ذاتی بهره می برد، هیچ چیز نمی تواند هدف وی واقع شود، چون در این صورت بدان هدف نیاز دارد و با دستیابی به آن کامل می شود، در حالی که او عین کمال و نامحدود است و هیچ کمالی از ذاتش بیرون نیست. پس پدید آورنده هستی، خود، هدف و مقصود است. البته جهان، هدف دارد و انسان که عضو بالغ جهان شمرده می شود، نیز هدفمند است. هدف انسان در نظام تشریع، تکامل عبادی او است. اما سر هر عبادت حقیقت انسان کامل است. هر کس به میزان دستیابی اش به کمال انسانی، به راز پرستش دست می یابد. پیشوایان معصوم به سر نهایی پرستش دست یافته اند. از این رو، خود صراط مستقیم و میزان اعمالند.
هدف آفرینش آدمی عبادت است یا تقوا
از جهتی می توان تقوا را هدف آفرینش دانست؛ زیرا روح پرستش، پارسایی است. عبادت نیز به لحاظ درونمایه اش که تقوا است، هدف خلقت معرفی شده است. کمال انسان در عبادت پرهیزگارانه خداوند است، به عبارت دیگر، خدا کمال محض است و به عبادت انسان ها نیاز ندارد. این انسان هایند که برای دست یابی به تقوا، ناگزیر باید در مسیر عبادت گام نهند. از جهت دیگر می توان تقوا را هدف عبادت خواند نه هدف خلقت؛ به عبارت روشن تر، هدف پدیده ها پرستش است و هدف پرستش، پارسایی. بنابراین، تقوا با واسطه هدف خلقت به شمار می آید. البته ممکن است تقوا را هدف عبادت و آفرینش به شمار آورد. در این صورت، درطول یکدیگر قرار می گیرند؛ یعنی پرستش، هدف آفرینش است و پارسایی، هدف پرستش. ماههای قمری عبارت اند از: محرم، صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاول، جمادی الثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و ذیحجه. از این دوازده ماه، چهار ماه رجب، شوال، ذیقعده و ذیحجه ماه های حرام شناخته می شوند که هر گونه جنگ و نبرد در آنها حرام شمرده شده است. سه ماه پشت سر هم و یک ماه رجب، جدا از بقیه است. بعضی از مفسران قرآن، تحریم جنگ در این چهار ماه را از زمان حضرت ابراهیم (ع) می دانند. در عصر جاهلیت نیز این قانون به عنوان یک سنت به قوت خود باقی بود؛ هر چند آنها طبق میل خود، گاهی جای این ماه ها را تغییر می دادند، ولی در اسلام همواره ثابت و غیر قابل تغییر شد. تحریم جنگ در این چهار ماه در صورتی است که جنگ از سوی دشمن بر مسلمانان تحمیل نشود، اما در صورتی که مسلمانان مورد هجوم قرار گیرند، موظف به دفاع از خود هستند. تحریم جنگ و خونریزی در این چهار ماه، دلایل زیادی داشته و دارد، که پایان دادن به جنگ های طولانی و دعوت به صلح و آرامش، یکی از این دلایل است؛ زیرا هنگامی که جنگجویان، چهار ماه اسلحه را بر زمین بگذارند، مجالی برای تفکر و اندیشه به وجود می آید و احتمال پایان یافتن دائمی جنگ بسیار افزایش می یابد. در این ماهها رسم جاهلیت این بود که دشمنان متعرض یکدیگر نمی شدند و خود قریش هم این رسم را درباره دیگران عمل می کردند. در سیره ابن هشام آمده است، زمانی که هنوز حضرت رسول (ص) در مکه بودند و قریش مانع بودند که ایشان تبلیغ کنند و وضع سخت و دشوار بود، در ماههای حرام مزاحم پیغمبر اکرم نمی شدند یا لااقل زیاد مزاحم نمی شدند یعنی مزاحمت بدنی مثل کتک زدن نبود ولی مزاحمت تبلیغاتی وجود داشت. رسول اکرم (ص) همیشه از این فرصت استفاده می کرد و وقتی مردم در بازار عکاظ در عرفات جمع می شدند، (آن موقع هم حج بود ولی با یک سبک مخصوص)، می رفت در میان قبائل گردش می کرد و مردم را دعوت می نمود.
قرآن کریم در سوره توبه صراحتا به حرمت ماه های حرام حکم داده و می فرماید: «إن عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فى کتب الله یوم خلق السموت و الأرض منها أربعة حرم ذلک الدین القیم فلا تظلموا فیهن أنفسکم و قتلوا المشرکین کافة کما یقتلونکم کافة و اعلموا أن الله مع المتقین إنما النسىء زیادة فى الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما و یحرمونه عاما لیواطئوا عدة ما حرم الله فیحلوا ما حرم الله زین لهم سوء أعملهم و الله لا یهدى القوم الکفرین » (توبه/آیه 36و37)؛ «تعداد ماهها نزد خداوند در کتاب آفرینش الهى از آن روز که آسمانها و زمین را آفریده دوازده ماه است که از آن چهار ماه، ماه حرام است و جنگ در آن ممنوع مى باشد این آئین ثابت و پابرجاى الهى است، بنابراین در این ماهها به خود ستم مکنید و از هر گونه خونریزى بپرهیزید و با مشرکان به هنگام نبرد دسته جمعى پیکار کنید همانگونه که آنها دسته جمعى با شما پیکار مى کنند و بدانید خداوند با پرهیزکاران است». نسىء، (جابجا کردن و تاخیر ماههاى حرام) افزایشى در کفر( مشرکان) است که بواسطه آن کافران گمراه مى شوند، یک سال آنرا حلال و سال دیگر آنرا تحریم مى کنند تا مطابق تعداد ماههائى که خداوند تحریم کرده بشود (و عدد چهار به پندارشان تکمیل گردد) و از این راه آنچه را که خدا حرام کرده حلال بشمرند، اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمى کند. از آنجا که در این سوره بحثهاى مشروحى پیرامون جنگ با مشرکان آمده است در دو آیه مورد بحث اشاره به یکى دیگر از مقررات جنگ و جهاد اسلامى شده و آن احترام به ماههاى حرام است. تعبیر به کتاب الله ممکن است اشاره به قرآن مجید یا سائر کتب آسمانى باشد، ولى با توجه به جمله یوم خلق السموات و الارض مناسب تر این است که به معنى کتاب آفرینش و جهان هستى باشد، و به هر حال از آن روز که نظام منظومه شمسى به شکل کنونى صورت گرفت سال و ماه وجود داشت، سال عبارت از یک دوره کامل گردش زمین به دور خورشید و ماه عبارت از یک دوره کامل گردش کره ماه به دور کره زمین است که در هر سال 12 بار تکرار مى شود.
این در حقیقت یک تقویم پر ارزش طبیعى و غیر قابل تغییر است که به زندگى همه انسانها یک نظام طبیعى مى بخشد و محاسبات تاریخى آنها را به دقت تنظیم مى کند، و این یکى از نعمتهاى بزرگ خدا براى بشر محسوب مى شود، آن چنان که در آیه 189 سوره بقره به آن اشاره شده است. سپس اضافه مى کند: از این دوازده ماه چهار ماه، ماه حرام است که هر گونه جنگ و نبرد در آن حرام است (منها اربعة حرم). بعضى از مفسران تحریم جنگ در این چهار ماه را از زمان ابراهیم (ع) خلیل مى دانند که در عصر جاهلیت عرب نیز به عنوان یک سنت به قوت خود باقى بود، هر چند آنها طبق امیال و هوسهاى خود گاهى جاى این ماهها را تغییر مى دادند، ولى در اسلام همواره ثابت و لایتغیر است که سه ماه آن پشت سر هم ذى القعده و ذى الحجه و محرم و یک ماه جدا است و آن ماه رجب است و به قول عربها سه ماه سرد، (یعنى پشت سر هم) و یک ماه فرد است.
ذکر این نکته لازم است که تحریم جنگ در این ماهها در صورتى است که جنگ از ناحیه دشمن به مسلمانان تحمیل نشود، اما در این صورت بدون شک مسلمانان باید بپاخیزند و دست روى دست نگذارند، زیرا احترام ماه حرام از ناحیه آنان نقض نشده بلکه از ناحیه دشمن نقض گردیده است. بعد براى تاکید مى گوید: این آئین ثابت و پا بر جا و تغییر ناپذیر است نه رسم نادرستى که در میان عرب بود که با میل و هوس خویش آنها را جابجا مى کردند، (ذلک الدین القیم). از پاره اى از روایات استفاده مى شود که تحریم جنگ در این چهار ماه علاوه بر آئین ابراهیم در آئین یهود و مسیح و سائر آئینهاى آسمانى نیز بوده است و جمله ذلک الدین القیم ممکن است اشاره به این نکته نیز بوده باشد، یعنى از نخست در همه آئینها به صورت یک قانون ثابت وجود داشته است. سپس مى گوید: در این چهار ماه به خود ستم روا مدارید با شکستن احترام آنها خویش را گرفتار کیفرهاى دنیا و مجازاتهاى آخرت نسازید.
ولى از آنجا که ممکن بود تحریم جهاد در این چهار ماه وسیله اى براى استفاده دشمنان بشود و آنها را در حمله کردن به مسلمین جسور کند در جمله بعد اضافه مى کند: با مشرکان بطور دسته جمعى پیکار کنید همانگونه که آنها متفقا با شما مى جنگند. یعنى با اینکه آنها مشرکند و بت پرست و شرک سرچشمه پراکندگى است ولى با این حال در یک صف واحد با شما مى جنگند، شما که موحدید و یکتا پرست و توحید آئین اتحاد و یگانگى است سزاوارتر هستید که وحدت کلمه را برابر دشمن حفظ کنید و در یک صف همچون یک دیوار آهنین در مقابل دشمنان بایستید. در دومین آیه مورد بحث اشاره به یک سنت غلط جاهلى یعنى مسئله نسىء (تغییر دادن جاى ماههاى حرام) کرده، مى گوید: تغییر دادن ماههاى حرام کفرى است که بر کفر آنها افزوده مى شود و با این عمل افراد بى ایمان در گمراهى بیشتر قرار مى گیرند. آنها در یک سال ماهى را حلال مى شمرند و سال دیگر همان ماه را تحریم مى کنند تا به گمان خود آن را با تعداد ماههائى که خدا تعیین کرده تطبیق دهند یعنى هر گاه یکى از ماههاى حرام را حذف مى کنند ماه دیگرى را به جاى آن مى گذارند تا عدد چهار ماه تکمیل شود. در حالى که با این عمل زشت و مسخره فلسفة تحریم ماههاى حرام را به کلى از میان مى بردند و حکم خدا را بازیچه هوسهاى خویش مى ساختند، و عجب اینکه از این کار خود بسیار خشنود و راضى هم بودند، زیرا اعمال زشتشان در نظرشان جلوه کرده بود. آنها با وسوسه هاى شیطانى ماههاى حرام را دگرگون مى ساختند و عجب اینکه آن را یک نوع تدبیر زندگى و معیشت و یا پیشرفت کار در زمینه جنگها و آمادگى جنگى مى پنداشتند، و مى گفتند فاصله زیاد آتش بس ورزیدگى جنگى را کم مى کند باید آتشى بپا کرد!. خدا نیز آن مردمى را که شایستگى هدایت ندارند به حال خود رها مى کند و دست از هدایتشان مى کشد زیرا خداوند گروه کافران را هدایت نمى کند. تحریم جنگ در این چهار ماه یکى از طرق پایان دادن به جنگهاى طویل المدة، و وسیله اى براى دعوت به صلح و آرامش بود، زیرا هنگامى که جنگجویان چهار ماه از سال اسلحه را به زمین بگذارند و صداى چکاچک شمشیرها یا صفیر گلوله ها خاموش شود و مجالى براى تفکر و اندیشه به وجود آید احتمال پایان یافتن جنگ بسیار زیاد است. همیشه ادامه یک کار با شروع مجدد آن پس از خاموشى تفاوت دارد و دومى به مراتب مشکلتر است، فراموش نمى کنیم که در دوران جنگهاى بیست ساله ویتنام چه اندازه زحمت مى کشیدند تا یک آتش بس بیست و چهار ساعته در آغاز سال نو مسیحى یا مانند آن به وجود آورند، ولى اسلام براى پیروان خود در هر سال یک آتش بس چهار ماهه اعلام می دارد و این خود نشانه روح صلح طلبى اسلام است. ولى اگر دشمن بخواهد از این قانون اسلامى سوء استفاده کند و حریم ماههاى حرام را بشکند اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است. بنابراین قوانین خدا آنچه را که صلاح مومن در دنیا و آخرت است در نظر دارد همان گونه که خود را حکیم و علیم نامیده است، ماههای حرام نیز این گونه اند، در مورد فلسفه تحریم آنها می توان گفت آنها تحریم شده اند برای:
1- پابرجایی امنیت و استواری در زندگی و مصالح مردم،تا دین محکم و استوار بماند. خداوند می فرماید: «ولیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا» (نور/آیه 55)؛ «و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل مى کند، آن چنان که تنها مرا مى پرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت و کسانى که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند». «جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس والشهر الحرام والهدی والقلائد» (مائده/آیه 97)؛ «خداوند، کعبه، بیت الحرام را وسیله اى براى استوارى و سامان بخشیدن به کار مردم قرار داده و همچنین ماه حرام، و قربانیهاى بى نشان و قربانیهاى نشاندار را این گونه احکام حساب شده و دقیق».
2- امکان انجام حج و عمره تا امن مکانی (در حرم) و زمانی (ماههای حرام) صورت گیرد و امنیت و آرامش در بندگان خدا گسترده گردد.
3. تاکید بر اینکه تنها قانون گذار حلال و حرام ذات پاک الهی است و این کار بر عهده هیچ مخلوقی نیست. «إنما النسیء زیادة فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما یحلونه عاما ویحرمونه عاما لیواطئوا عدة ما حرم الله فیحلوا ما حرم الله» (توبه/آیه 37)؛ «نسىء (جابجا کردن و تاخیر ماههاى حرام)، افزایشى در کفر (مشرکان)، است که بواسطه آن کافران گمراه مى شوند، یک سال آن را حلال و سال دیگر آن را تحریم مى کنند تا مطابق تعداد ماههائى که خداوند تحریم کرده بشود (و عدد چهار به پندارشان تکمیل گردد) و از این راه آنچه را که خدا حرام کرده حلال بشمرند، اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمى کند». ،قرآن تبدیل قانون الهی را از انواع کفر می شمارد «وربک یخلق ما یشاء ویختار ما کان لهم الخیرة» (قصص/آیه 68)؛ «پروردگار تو هر چه بخواهد مى آفریند، و هر چه بخواهد برمى گزیند آنان (در برابر او) اختیارى ندارند منزه است خداوند، و برتر است از همتایانى که براى او قائل مى شوند». وقال تعالى: «إن الحکم إلا لله أمر ألا تعبدوا إلا إیاه» (یوسف/آیه 40)؛ «حکم تنها از آن خداست فرمان داده که غیر از او را نپرستید». «ألا له الخلق والأمر تبارک الله رب العالمین» (اعراف/آیه 54)؛ «آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان، از آن او و به فرمان اوست، پر برکت و زوال ناپذیر است خداوندى که پروردگار جهانیان است».
4- تمرینی برای جلوگیری از کشتار و قتل و به هدر دادن اموال در ماههای دیگر باشد و به نفوس فرصتی داده شود تا در این مورد بیندیشند. «شعائر الله ولا الشهر الحرام ولا الهدی ولا القلائد یا أیها الذین آمنوا لا تحلوا» (مائده/آیه 2)؛ «کسانى که ایمان آورده اید! شعائر و حدود الهى (و مراسم حج را محترم بشمرید! و مخالفت با آنها) را حلال ندانید و نه ماه حرام را، و نه قربانیهاى بى نشان و نشاندار را».
5- ابتلاء و امتحان بندگان توسط خداوند تا مومن صادق و مطیع حافظ حدود و تعظیم کننده از غیر آن باز شناخته شود. خداوند می فرماید: «ذالله بشیء من الصید تناله یا أیها الذین آمنوا لیبلونکم أیدیکم ورماحکم لیعلم الله من یخافه بالغیب» (مائده/آیه 94)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! خداوند شما را به چیزى از شکار که(به نزدیکى شما مى آید، بطورى که) دستها و نیزه هایتان به آن مى رسد، مى آزماید تا معلوم شود چه کسى باایمان به غیب، از خدا مى ترسد». «ذلک ومن یعظم حرمات الله فهو خیر له عند ربه» (حج/آیه 30)؛ «(مناسک حج) این است! و هر کس برنامه هاى الهى را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براى او بهتر است». وقال تعالى: شعائر الله فإنه﴿ومن یعظم ا من تقوى القلوب (حج/آیه 32)؛ «و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دلهاست».