عدالت یعنی رعایت تساوی در زمینه استحقاق های تساوی و همین معنای درستی است و عدل نیز اینچنین مساواتی را ایجاب می نماید و این چنین مساواتی از لوازم عدل می باشد. عدالت به این معنی یعنی رعایت استحقاق ها و عطا کردن هر ذی حقی آنچه استحقاق آن را دارد. معنی حقیقی عدالت اجتماعی بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند، همین معنی می باشد.
یکی از اصول و ارکان ایدئولوژی اسلامی اصل مساوات و نفی تبعیض است. از نظر اسلام انسانها به حسب گوهر و ذات برابرند، مردم از این نظر دو گونه یا چند گونه آفریده نشده اند، رنگ، خون، نژاد، قومیت ملاک برتری و تفوق نیست، سید قرشی و سیاه حبشی برابرند، آزادی، دموکراسی و عدالت در اسلام زاده برابری و مساوات انسانهاست. از نظر اسلام تنها در شرایط محدود و معینی، به خاطر یک سلسله مصالح که برای خود آن افراد و برای جامعه اسلامی ضروری است، به طور موقت سلب برخی حقوق از افراد می شود و این وضع هیچ ربطی به گوهر و ذات و خون و نژاد افراد ندارد. دوره موقت بردگی بردگان که از نظر اسلام داخل مقوله فرهنگی و آموزشی و پرورشی است نه مقوله اقتصادی و بهره کشی، و دالان موقتی است برای تربیت اسلامی از این قبیل است.
خداوند در سوره نساء آیه 135 می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو على أنفسکم أو الوالدین و الأقربین إن یکن غنیا أو فقیرا فالله أولى بهما فلا تتبعوا الهوى أن تعدلوا و إن تلووا أو تعرضوا فإن الله کان بما تعملون خبیرا؛ اى کسانى که ایمان آورده اید کاملا قیام به عدالت کنید، براى خدا گواهى دهید اگر چه (این گواهى) به زیان خود شما یا پدر و مادر یا نزدیکان شما بوده باشد، چه اینکه اگر آنها غنى یا فقیر باشند خداوند سزاوارتر است که از آنها حمایت کند، بنابراین از هوى و هوس پیروى نکنید که از حق منحرف خواهید شد، و اگر حق را تحریف کنید و یا از اظهار آن اعراض نمائید خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است».
در این آیه یک اصل اساسى و یک قانون کلى درباره اجراى عدالت در همه موارد بدون استثناء ذکر میکند و به تمام افراد باایمان فرمان میدهد که قیام به عدالت کنند. باید توجه داشت که قوامین جمع قوام صیغه مبالغه به معنى بسیار قیام کننده است، یعنى باید در هر حال و در هر کار و در هر عصر و زمان قیام به عدالت کنید که این عمل خلق و خوى شما شود، و انحراف از آن بر خلاف طبع و روح شما گردد. تعبیر به قیام در اینجا ممکن است به خاطر آن باشد که انسان براى انجام کارها معمولا باید بپاخیزد، و به دنبال آنها برود، بنابراین قیام به کار کنایه از تصمیم و عزم راسخ و اقدام جدى درباره آن است اگر چه آن کار همانند حکم قاضى احتیاج به قیام و حرکتى نداشته باشد، و نیز ممکن است تعبیر به قیام از این نظر باشد که قائم معمولا به چیزى میگویند که عمود بر زمین بوده باشد و کمترین میل و انحرافى به هیچ طرف نداشته باشد، یعنى باید آن چنان عدالت را اجرا کنید که کمترین انحرافى به هیچ طرف پیدا نکند. سپس براى تاکید مطلب، مساله شهادت را عنوان کرده، می فرماید:
به خصوص در مورد شهادت باید همه ملاحظات را کنار بگذارید و فقط به خاطر خدا شهادت به حق دهید، اگرچه به زیان شخص شما یا پدر و مادر و یا نزدیکان تمام شود. این موضوع در همه اجتماعات و مخصوصا در اجتماعات جاهلى وجود داشته و دارد که معمولا در شهادت دادن، مقیاس را حب و بغضها و چگونگى ارتباط اشخاص با شهادت دهنده قرار می دهند اما حق و عدالت براى آنها مطرح نیست، مخصوصا از حدیثى که از ابن عباس نقل شده استفاده میشود که افراد تازه مسلمان حتى بعد از ورود به مدینه به خاطر ملاحظات خویشاوندى از اداى شهادتهایى که به ضرر بستگانشان می شد خوددارى میکردند، آیه فوق نازل شد و در این زمینه به آنها هشدار داد (المنار جلد پنجم صفحه 455). ولى همان طور که آیه اشاره میکند، این کار با روح ایمان سازگار نیست. مؤمن واقعى کسى است که در برابر حق و عدالت، هیچگونه ملاحظه اى نداشته باشد و حتى منافع خویش و بستگان خویش را به خاطر اجراى آن نادیده بگیرد.
ضمنا از این جمله استفاده میشود که بستگان میتوانند با حفظ اصول عدالت به سود یا به زیان یکدیگر شهادت دهند (مگر اینکه قرائن اتهام به طرفدارى و اعمال تعصب در کار بوده باشد). سپس به قسمت دیگرى از عوامل انحراف از اصل عدالت اشاره کرده میفرماید: نه ملاحظه ثروت ثروتمندان باید مانع شهادت به حق گردد و نه عواطف ناشى از ملاحظه فقر فقیران، زیرا اگر آن کس که شهادت به حق به زیان او تمام میشود، ثروتمند یا فقیر باشد، خداوند نسبت به حال آنها آگاهتر است. نه صاحبان زر و زور میتوانند در برابر حمایت پروردگار، زیانى به شاهدان بر حق برسانند، و نه فقیر با اجراى عدالت گرسنه می ماند. باز براى تاکید دستور می دهد که از هواى و هوس پیروى نکنید تا مانعى در راه اجراى عدالت ایجاد گردد «فلا تتبعوا الهوى أن تعدلوا».
جمله «تعدلوا» ممکن است از ماده عدالت و یا از ماده عدول بوده باشد، اگر از ماده عدالت باشد معنى جمله چنین خواهد بود «فلا تتبعوا الهوى لان تعلوا؛ از هوا پرستى پیروى نکنید تا بتوانید اجراى عدالت کنید» و اگر از ماده عدول باشد معنى جمله چنین است «فلا تتبعوا الهوى فى ان تعدلوا؛ از هوا پرستى در مسیر انحراف از حق پیروى مکنید». و از این جمله به خوبى استفاده میشود که سرچشمه مظالم و ستمها، هواپرستى است و اگر اجتماعى هواپرست نباشد، ظلم و ستم در آن راه نخواهد داشت! بار دیگر به خاطر اهمیتى که موضوع اجراى عدالت دارد، روى این دستور تکیه کرده میفرماید: اگر مانع رسیدن حق به حقدار شوید و یا حق را تحریف نمائید و یا پس از آشکار شدن حق از آن اعراض کنید، خداوند از اعمال شما آگاه است «و إن تلووا أو تعرضوا فإن الله کان بما تعملون خبیرا».
در حقیقت جمله «ان تلووا» اشاره به تحریف حق و تغییر آن است، در حالى که جمله «تعرضوا» اشاره به خوددارى کردن از حکم به حق میباشد و این همان چیزى است که در حدیثى از امام باقر (ع) نقل شده است. جالب توجه اینکه در ذیل آیه تعبیر به خبیر شده است نه علیم، زیرا خبیر معمولا به کسى مى گویند که از جزئیات و ریزه کاریهاى یک موضوع آگاه است، اشاره به اینکه خداوند کوچکترین انحراف شما را از حق و عدالت به هر بهانه و دستاویزى که باشد حتى در آنجا که لباس حق بجانب بر آن میپوشانید میداند و کیفر آن را خواهد داد! آیه فوق توجه فوق العاده اسلام را به مساله عدالت اجتماعى در هر شکل و هر صورت کاملا روشن میسازد و انواع تاکیداتى که در این چند جمله بکار رفته است نشان می دهد که اسلام تا چه اندازه در این مساله مهم انسانى و اجتماعى، حساسیت دارد، اگر چه با نهایت تاسف میان عمل مسلمانان و این دستور عالى اسلامى، فاصله از زمین تا آسمان است، و همین یکى از اسرار عقب ماندگی مسلمانان است.
بسیارى از ایرادهایى که افراد کم اطلاع بر قوانین اسلام مى کنند به خاطر آن است که یک حکم را به طور مستقل و منهاى تمام احکام دیگر مورد بررسى قرار مى دهند، یعنى به عبارت دیگر آن حکم را در یک جامعه صددرصد غیراسلامى فرض مى کنند، ولى اگر توجه داشته باشیم که اسلام تنها این یک حکم نیست بلکه مجموعه احکامى است که پیاده شدن آن در یک اجتماع سبب اجراى عدالت اجتماعى، و مبارزه با فقر، و تعلیم و تربیت صحیح، و آموزش و پرورش کافى، آگاهى و بیدارى و تقوا مى گردد، روشن مى شود که مشمولان این حکم چه اندازه کم خواهند بود. اشتباه نشود، منظور این نیست که در جوامع امروز این حکم نباید اجراء شود بلکه منظور این است که هنگام داورى و قضاوت باید تمام این جوانب را در نظر گرفت.
خلاصه حکومت اسلامى موظف است که براى تمام افراد ملت خود نیازمندیهاى اولى زندگى را فراهم سازد، و به آنها آموزش لازم دهد، و از نظر اخلاقى نیز تربیت کند، بدیهى است در چنان محیطى افراد مختلف بسیار کم خواهند شد. از مهمترین مسائلى که اسلام روى آن تکیه مى کند، مساله حفظ حقوق و اموال مردم و به طور کلى اجراى عدالت اجتماعى است، چند آیه در سوره مائده گوشه اى از دستورات مربوط به این قسمت است. نخست براى اینکه حقوق ورثه در اموال میت از میان نرود و حق بازماندگان و ایتام و صفار پایمال نشود، به افراد باایمان دستور مى دهد و مى گوید: اى کسانى که ایمان آورده اید، هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد باید به هنگام وصیت کردن دو نفر از افراد عادل را به گواهى بطلبید و اموال خود را به عنوان امانت براى تحویل دادن به ورثه به آنها بسپارید: «یا أیها الذین آمنوا شهادة بینکم إذا حضر أحدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم؛ ای مومنان! چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، به هنگام وصیت دو تن عادل از (همکیشان) خودتان را شاهد بگیرید» (مائده/ 106).
منظور از عدل در اینجا همان عدالت به معنى پرهیز از گناه کبیره و مانند آن است، ولى این احتمال در معنى آیه نیز هست که مراد از عدالت، امانت در امور مالى و عدم خیانت باشد، مگر اینکه با دلائل دیگر ثابت شود که شرائط بیشترى در چنین شاهدى لازم است و منظور از منکم یعنى از شما مسلمانان، در مقابل افراد غیرمسلمان است که در جمله بعد به آنها اشاره شده است.
یکی از نشانه های اهمیت عدالت اجتماعی و مساوات در اسلام پرداختن به این موضوع حتی در احکام الهی می باشد به طور مثال در آیه 7 سوره فصلت آمده است: «الذین لا یؤتون الزکاة و هم بالآخرة هم کافرون؛ همانها (مشرکان) که زکات را ادا نمى کنند، و آخرت را منکرند». آیه فوق با تعبیر تکان دهنده اش تاکید مجددى است بر اهمیت این فریضه اسلامى، خواه به معنى زکات واجب گرفته شود یا به مفهوم وسیع و گسترده تر، و باید چنین باشد زیرا: زکات یکى از عوامل مهم عدالت اجتماعى و مبارزه با فقر و محرومیت، و پر کردن فاصله هاى طبقاتى، و تقویت بنیه مالى حکومت اسلامى، و پاک سازى روح و جان از حب دنیا و مال پرستى و خلاصه وسیله بسیار مؤثرى براى قرب الهى است. به هر حال عدالت اجتماعی در زمینه تعامل انسان در محیط و اشیا متولد می شود. این نوع عدالت بیشتر به حقوق فی نفسه انسان ها و حقوق مربوط به روابط افراد جامعه با یکدیگر مربوط می شود. مبنای عدالت اجتماعی حقوقی است که انسان ها به صرف انسان بودن و به دلیل عضویت در اجتماع از آنها برخوردارند. شاخصه های زیر را برای عدالت اجتماعی می توان شمرد: عدالت اداری، عدالت اقتصادی، عدالت قضایی، عدالت سیاسی و غیره. با توجه به ارتباط تنگاتنگ عدالت و حق، انواع حق و نظر قرآن در رابطه با آنها عبارت است از:
قرآن و حقوق بشر: الف) حق حیات
نخستین حق طبیعی انسان ها حق حیات است. از دیدگاه قرآن حیات هر انسان به اندازه حیات تمامی انسان ها ارزش دارد: «من قتل نفس بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا؛ هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته و هر کس، انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است» (مائده/ 32). و رسولان ما، دلایل روشن براى بنى اسرائیل آوردند، اما بسیارى از آنها، پس از آن در روى زمین، تعدى و اسراف کردند. در نگاه قرآن به مسئله حیات انسانها فراتر از حق نظر شده و از آن به عنوان تکلیفی بر عهده هر شخصی یاد شده است به این معنی که هر فرد موظف به حفظ حیات خود و نجات جان افرادی است که در معرض خطر قرار دارند: «لا تلقوا با یدیکم الی التهلکه؛ و خود را به دست خود به هلاک نیفکنید» (بقره/ 195)
ب)حق داشتن کرامت
در دیدگاه قرآن انسان موجودی است که توان رسیدن به مقام خلیفه الهی را داراست و خداوند در او از روح خود دمیده است: «ونفخت فیه من روحی؛ و از روح خویش در وی دمیدم» (ص/ 72) و به او کرامت عطا کرده است: «و لقد کرمنا بنی آدم؛ ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم» (اسرا/ 70).
ج) برقراری مساوات
مساواتی که قرآن میان انسان ها قایل است شامل دو قسمت عمده، مساوات در اصل انسانیت و مساوات در حقوق و اجرای قوانین و احکام می باشد، که جهت اثبات این مطلب می توان به ترتیب به آیات زیر اشاره کرد:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل ان اکرمکم عندالله اتقیکم؛ ای مردم، شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گرداندیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمند ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست» (حجرات/ 13).
«ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل؛ همانا خدا به شما فرمان می دهد که سپرده ها را به صاحبانش پس دهید و چون میان مردم حکم کردید به عدالت حکم کنید» (نساء/ 58).
و می فرماید: «و امرت لاعدل بینکم؛ و مامور شده ام میان شما به عدالت حکم کنم» (شوری/ 15). آمده است معنای جمله مورد بحث این است که من مأمور شده ام بین شما عدالت را برقرار کنم، یعنی همه را به یک چشم ببینم، قوی را بر ضعیف و غنی را بر فقیر و کبیر را بر صغیر مقدم ندارم و سفید را بر سیاه و عرب را بر غیرعرب و هاشمی را و یا قریشی را بر غیر آنان برتری ندهم. عدالت در ستون دینی عامل دوام و بقای حکومت ها دانسته شده و مهم ترین هدف پیامبران الهی را تشکیل می دهد، «ولقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ به راستی پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند» (حدید/ 25). «ولکل امه رسول فاذاجاء رسولهم قضی بینهم و هم لا یظلمون؛ و هر امتی را پیامبری است پس چون پیامبرشان بیاید میانشان به عدالت داوری می شود و به آنان ستم نرود» (یونس/ 47).
کلام اسلامی بیش از هر چیز به مساله عدل پرداخت. فقه اسلامی قبل از هر چیز مساله عدل برایش مطرح شد و در جهان سیاست اسلامی بیش از هر کلمه ای کلمه عدل بگوش می خورد. به طور کلی در اعتقاد مومنان عدالت هم منشا احکام دینی است و هم مقتضای آنها و حکمی که عادلانه نباشد دینی نیست، هیچ حکم قانونی در نظام اسلام نیست مگر اینکه از عدل سرچشمه گرفته است و عدالت در اسلام از اصولی است که هیچ تخصیص بردار نیست.
اهمیت و جایگاه والای عدالت در اسلام از یک طرف و وابستگی تحقق آن به ابزارهای حکومتی و قدرت از طرف دیگر نشانگر آن است که حکومت دینی ناگریز است که عدالت را به عنوان یکی از اهداف اساسی خود برگزیند تا از مسیر دینی بودن خارج نشود. آیات بسیاری در قرآن در باب لزوم توجه به تامین و برقراری قسط و عدل در قرآن وجود دارد. عدل به مفهوم اجتماعی، هدف نبوت و به مفهوم فلسفی مبنای معاد است. در موضوع معاد و محاسبه رستاخیز و پاداش و کیفر اعمال می فرماید: «و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلاتظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینابها و کفی بنا حاسبین؛ ترازوهای عدالت را در روز رستاخیز می نهیم، به احدی هیچ ستمی نخواهد شد و اگر هموزن دانه خردل باشد آنرا می آوریم، این بس که ما حسابگر هستیم» (انبیاء/ 47).