مجرمین در قیامت به سبب عدم اعتقادشان به معاد، فاصله بین مرگ و بعث خود را ساعتى بیش نمى پندارند. اساس زندگى و سیر و حرکت آنان در دنیا بر تردید و شک و تکذیب بدیهیات است و هرچه از دلایل خداپرستى که قلب و افکار بشر را جلب مى نماید. مجرم نمى خواهد به آنچه دادگاه درباره او حکم کرده است تسلیم شود؛ و آرزو مى کند که هرگز روز مجازات در نرسد. ولى خداوند آنچه مقرر داشته چیز دیگرى است. هر روز که مى گذرد او را به محاکمه اش نزدیکتر مى سازد. اگر بر پشت راهدارترین مرکب ها نشسته بگریزیم باز هم به روز رستاخیز خواهیم رسید. این برخورد ناگهانى مجرم را وا مى دارد که سوگند خورد که جز ساعتى یا لحظه اى نیارمیده است. شاید هم در قیاس با موازینى که براى خود جعل کرده درست باشد گاه مى پندارد که اصلا قیامت نیامده است یا تا زمان آمدنش فاصله درازى است. بدین گونه به خود دروغ مى گوید و خود را از حقیقت دور مى دارد و اینها جز آرزویى باطل هیچ نیست: «و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة کذلک کانوا یؤفکون» (روم/55). این افتراها و حالى به حالى شدن ها، و میلشان از حق به باطل، هم چنان در ایشان ادامه دارد، و از ایشان جدا شدنى نیست، تا قیام قیامت، براى این که در آن روز هم امر بر ایشان مشتبه مى شود، خیال مى کنند که بین مرگ و قیامت غیر از یک ساعت از روز درنگ نکرده اند، هم چنان که هر حقى بر آنان مشتبه مى شد، و آن را باطل مى پنداشتند. پس این که فرمود «و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة» حکایت وضع ایشان است، که در مساله ی فاصله بین دنیا و آخرت دچار اشتباه شده، به حدى که پنداشتند که این فاصله ساعتى از یک روز بوده. جمله ی "کذلک کانوا یؤفکون"، یعنى این چنین از حق به سوى باطل مى گرایند، به سوى حق دعوت مى شوند، و بر ایشان استدلال ها مى شود، مع ذلک آن را باطل و خرافى مى پندارند.
اما مؤمنان به آخرت یقین دارند و از روز حساب بیمناکند و در تلاش و کوشش اند که خود را از عذاب پروردگارشان در امان نگاه دارند. پس هرگز قیامت آنان را غافلگیر نخواهد کرد و چون مسافرى که مى داند در فلان روز سفر مى کند زاد و توشه راه را فراهم مى آورند. «و قال الذین أوتوا العلم و الایمان لقد لبثتم فى کتاب الله إلى یوم البعث فهذا یوم البعث و لاکنکم کنتم لا تعلمون؛ و کسانى که دانش و ایمان به آنان داده شده است مى گویند: بى تردید شما [بر طبق قضا و قدر ثبت شده ] در کتاب خدا [لوح محفوظ] تا روز قیامت درنگ کرده اید و این روز قیامت است، ولى شما [به اینکه قیامت حق است ] معرفت و دانش نداشتید» (روم/56). این آیه حکایت کلام مؤمنین در رد سخن مجرمین است که مى گفتند: "ما لبثوا غیر ساعة" چون مجرمین به خاطر روحیه مادى، و فرورفتگى که در نشاه دنیا داشتند، روز قیامت و فاصله آن تا دنیا را محکوم به همان نظام دنیا مى دانستند، و با آن مقیاس مى سنجیدند، لذا گفتند: "غیر از ساعتى درنگ نکردند" و یک ساعت مقدار کمى از زمان است، گویا خیال مى کردند که هنوز هم در دنیا هستند، چون فهم و شعورشان همین قدر بود. لذا اهل علم و ایمان سخن ایشان را رد کرده اند، که درنگ آنان یک ساعت نبوده، بلکه به مقدار فاصله بین دنیا و آخرت بوده است، همان فاصله اى که آیه «و من ورائهم برزخ إلى یوم یبعثون؛ و در پشت سرشان فاصله اى است تا روزى که مبعوث شوند.» (مؤمنون/100)، آن را بیان مى کند.
اهل علم و ایمان نتیجه گرفتند که این همان روز قیامت است، و لیکن مجرمین از آنجا که همیشه در باره قیامت در شک بودند، و جز به امور مادى دنیوى یقین پیدا نمى کردند، لذا پنداشتند که بیش از یک ساعت از ساعت هاى دنیا از مردنشان نگذشته است. این است معناى کلام اهل علم و ایمان که گفتند "لقد لبثتم فی کتاب الله إلى یوم البعث فهذا یوم البعث و لکنکم کنتم لا تعلمون" یعنى شما جاهل و شکاک بودید، یقین به چنین روز نداشتید، و به همین جهت امروز امر بر شما مشتبه شده است. از اینجا معلوم مى شود که مراد از علم و ایمان در جمله ی "أوتوا العلم و الإیمان" یقین و التزام به مقتضاى یقین است، و اصولا "علم" در زبان قرآن عبارت است از یقین به خدا و آیات او، و "ایمان" به معنى التزام به آنچه یقین اقتضاى آن را دارد که خود موهبتى است الهى. و نیز از اینجا روشن مى شود که مراد از "کتاب الله"، کتاب هاى آسمانى، و یا خصوص قرآن کریم است، و اینکه بعضى از مفسرین گفته اند در آیه تقدیم و تاخیرى به کار رفته است، و تقدیر آیه: "و قال الذین اوتوا العلم و الایمان فى کتاب الله لقد لبثتم الى یوم البعث" مى باشد صحیح و قابل اعتنا نیست. به هر حال هنگامى که مجرمان خود را با واقعیات دردناک روز قیامت روبرو مى بینند در مقام عذرخواهى و توبه برمى آیند، ولى قرآن مى گوید: «فیومئذ لا ینفع الذین ظلموا معذرتهم و لا هم یستعتبون؛ در آن روز عذر خواهى ظالمان سودى ندارد و توبه آنان نیز پذیرفته نیست» (روم/57). "استعتاب" به معناى طلب عتبى است، و "عتبى" به معناى از بین بردن عتاب است، و معناى آیه این است که: آن روز معذرت خواهى از ظلم سودى به حالشان ندارد، و از ایشان نمى خواهند تا عتاب را از خود زایل کنند.
اعتراف بى حاصل کفار دوزخى به یقینشان به معاد، براى نجات یافتن از عذاب
به هر حال مجرمان با مشاهده اوضاع و احوال قیامت و آگاهى بر خشم خداوند نسبت به آنها از خواب غفلت طولانى خویش بیدار مى شوند و در فکر چاره مى افتند، «قالوا ربنا أمتنا اثنتین و أحییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل إلى خروج من سبیل؛ مى گویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندى و دو بار زنده کردى و ما در این مرگ و حیات ها همه چیز را فهمیدیم، اکنون به گناهان خود اعتراف مى کنیم، آیا راهى براى خارج شدن از دوزخ (و بازگشت به دنیا و جبران ما فات) وجود دارد؟!» (غافر/11). سیاق آیه اشعار دارد که کفار این سخن را در حالى که در آتش قرار دارند، مى گویند، به دلیل اینکه در آخرش مى گویند: "فهل إلى خروج من سبیل- آیا راهى هست که ما از آتش بیرون شویم؟".
کفار قبل از این التماس، نخست اعتراف به گناه مى کنند و این خود نوعى سبب خواهى و توسل است، براى نجات از عذاب، اما «ولات حین مناص؛ ولى وقت گریز گذشته بود.» (ص/3)، وقتى این تشبثات را مى کنند که کار از کار گذشته، براى اینکه تا چندى که در دنیا بودند نسبت به مساله معاد در شک بودند و ایمانى به بازگشت به سوى خدا نداشتند و به همین جهت آن را انکار نموده و روز حساب را فراموش کردند. و همین فراموشى روز حساب باعث افسار گسیختگى ایشان در گناهان شد که بدون هیچ پروایى به سوى گناهان شتافتند. آرى فراموشى روز جزا کلید تمامى گناهان و گمراهى ها است، هم چنان که خداى تعالى فرموده: «إن الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب؛ آنهایى که از راه خدا گمراه شدند عذابى سخت دارند، به خاطر اینکه روز حساب را فراموش کردند.» (ص/26). آن گاه وقتى خداوند قبض روحشان کرد که به حساب اماته اى بعد از اماته اى دیگر بود، و سپس زنده شان کرد، که احیایى بعد از احیاى دیگر بود، آن وقت شک و تردیدشان درباره بعث و برگشتن به سوى خدا از بین رفت، چون بقاى بعد از مرگ و حیات بعد از حیات را عینا دیدند، با اینکه در دنیا مردن را فنا و نابودى مى پنداشتند، و مى گفتند: «إن هی إلا حیاتنا الدنیا (نموت و نحیا) و ما نحن بمبعوثین؛ زندگى به جز همین زندگى دنیایى ما نیست، و ما هرگز مبعوث نخواهیم شد.» (انعام/29).
و کوتاه سخن آنکه: در آن روز با حاصل شدن یقین، شک و تردیدى برایشان نمى ماند، ولى گناهان و نافرمانی ها باقى مانده است و به همین جهت است که براى خلاصى از عذاب یک بار متوسل به اعتراف به یقین خود مى شوند که خدایا دیگر شک و تردید نداریم و یقین پیدا کردیم و قرآن این اعترافشان را چنین حکایت مى کند: «و لو ترى إذ المجرمون ناکسوا رؤسهم عند ربهم ربنا أبصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا إنا موقنون؛ و اگر مجرمین را ببینى که در آن روز نزد پروردگارشان سرها به زیر افکنده مى گویند: پروردگارا به عیان دیدیم و شنیدیم، حال ما را برگردان تا عمل صالح کنیم که دیگر صاحب یقین شدیم.» (سجده/12)، و بارى دیگر متوسل مى شوند به اعتراف به گناهان خود، هم چنان که آیه مورد بحث آن را حکایت مى کند، به اینکه تا در دنیا بودند خود را در اراده و افعال آزاد و مستقل مى دانستند، به طورى که مى توانستند بدون هیچ رادعى هر چیزى را بخواهند و هر کارى را بکنند، بدون اینکه حساب و کتابى در نظر داشته باشند، و بدون اینکه صواب و خطایى بفهمند. از این بیان روشن مى شود که به چه وجهى جمله ی "فاعترفنا بذنوبنا" را با حرف "فاء" بر جمله ی "أمتنا اثنتین و أحییتنا اثنتین" مترتب کرد و آن را فرع این قرار داد. آرى، اعتراف در حقیقت فرع و مترتب بر یقین یافتن به معاد است، چون وقتى این یقین پیدا شود، یقین دیگرى به دنبالش پیدا مى شود، و آن این است که انحرافهایشان از راه خدا ضلالت و گناه بود.