«صفات فعل»، صفاتی است که با ملاحظه انجام فعلی از ناحیه آن ذات مقدس بر او اطلاق می شود، مثلا می گوئیم خداوند خالق و رازق است، مسلما این صفت قبل از آنکه مخلوقی را بیافریند و روزی دهد بر او اطلاق نمی شد (البته قدرت بر خلقت و روزی دادن را داشت اما وصف خالق و رازق بر او صادق نبود) بنابراین صفات فعل در واقع حادثند، و طبعا عین ذات خدا نیستند، و در حقیقت آنها مفاهیمی هستند در ذهن ما.
ولی- والی- مولی- حافظ- حفیظ- رقیب –مهیمن
صفات هفتگانه فوق مفاهیمی مهم و نزدیک به هم دارند، و همه از صفات فعلند، و لذا آنها را دریک گروه محل بحث قرار دادیم تا تفسیر آنها در پرتو یکدیگر روشن و تکمیل گردد، و در واقع بعد از مسأله «خالقیت» و «ربوبیت» این گروه از صفات جای دارند. در قرآن مجید به همه اینها (بعضی فقط یکبار و بعضی چندین بار) اشاره شده است. به آیات زیر گوش دل فرا می دهیم:
1- «ام اتخذوا من دونه اولیاء فالله هو اولی» «آیا آنها جز او برای خود ولی انتخاب کرده اند در حالی که «ولی» فقط خدا است» (شوری/آیه9)
2- «و ما لهم من دونه من وال»: «برای آنها جز خدا «ولی» و یاوری نیست» (سوره رعد/آیه 11)
3- «بل الله مولاکم» «بلکه فقط خداوند «مولای» شما است» (آل عمران/آیه 150)
4- «فالله خیر حافظ و هو ارحم الراحمین»: «خداوند بهترین «حافظ» و ارحم الراحمین است» (سوره یوسف/آیه 64)
5- «ان ربی علی کل شییء حفیظ»: «پروردگار من «حفیظ» هر چیز است» (سوره هود/آیه 57)
6- «و کان الله علی کل شییء رقیبا»: «و خداوند ناظر و «مراقب» هر چیزی بوده است» (سوره احزاب/ آیه52)
7- «هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن»: «او خدائی است که معبودی جز او نیست، حکمران بی مثال و منزه از هر عیب، و سلامت آفرین و آرامبخش و مراقب و «مهمین» بر همه چیز است.» (سوره حشر/آیه 23)
توضیح و پیام
«ولی» از ماده «ولاء» در اصل به معنی قرار گرفتن دو چیز در کنار هم است، و سپس به معنی قرب و نزدیکی آمده، خواه از نظر مکان باشد، یا نسبت خویشاوندی، و یا از حیث دین و دوستی و یاری و اعتقاد. این سخنی است که «راغب» در «مفردات» بیان کرده، سپس می افزاید: ولایت (با کسر واو) به معنی یاری کردن و ولایت (به فتح واو) به معنی سرپرستی امور داشتن است.
در «مقائیس اللغه» نیز ریشه اصلی این واژه همان معنی قرب شمرده است. در «لسان العرب» نیز «ولی» به معنی ناصر و متولی امور جهان و خلایق تفسیر شده است. به هرحال این واژه معانی زیادی دارد، ولی هنگامی که در مورد خداوند به کار برده می شود بدون شک به معنی ولایت و سرپرستی بر امور جهان و نصرت و یاری بندگان است.
واژه «مولی» نیز از همین ماده است و برای آن معانی بسیاری ذکر کرده اند که همگی به همان ریشه ای که در بالا گفته شد (قرب و نزدیکی) باز می گردد. مرحوم «علامه امینی» مجموعه معانی مختلف آن را که از کتب لغت و موارد استعمال آن به دست می آید، بیست و هفت معنی ذکر کرده. در «نهایه ابن اثیر» نیز شانزده معنی از این معانی ذکر شده است. و در عبارتی تصریح می کند که «مولی» به معنی «ولی» است، و در این زمینه اشاره به قول عمر در برابر علی (ع) می کند که گفت: "اصحبت مولی کل مومن" (تو ولی و سرپرست هر مومنی شده ای). سپس می افزاید بعضی گفته اند: علت این امر آن بود که «اسامه» به علی (ع) گفت: تو مولای من نیستی! مولای من رسول الله (ص) است، پیامبر (ص) این سخن را شنید و فرمود: "من کنت مولاه فعلی مولاه" (هرکس من مولای اویم علی مولای او است). از آنچه گفتیم معنی «والی» که اسم فاعل از همین ماده است نیز روشن می شود. بنابراین خداوند هم «ولی» است و هم «مولی» و هم «والی». او سرپرست و صاحب اختیار و حاکم و ناصر ما است، و همچنین نسبت به تمام جهان هستی و همه موجودات عالم.
واژه «حافظ» ازماده «حفظ» معنی مشهور و روشنی دارد، و آن نگاهداری است و به گفته «مقاییس اللغه» به معنی مراعات و مراقبت کردن از چیزی است، و به همین جهت به حالت غضب، «حفیظه» گفته می شود زیرا این حالت ایجاب می کند که انسان بیشتر مراقبت از خود نماید. در اینجا در کتاب « التحقیق» تعبیر جامعی آمده که می گوید: «حفظ واژه ای است که به اختلاف موارد و موضوعات، معانی متفاوتی می دهد) ( هرچند ریشه اصلی یکی است). گاه گفته می شود مال را حفظ کرد، یعنی از تلف شدن، امانت را حفظ کرد، از خیانت، نماز را حفظ کرد و از فوت شدن، فلانکس را حفظ کرد، یعنی مراقب او بود، سوگند و عهدش را حفظ کرد، یعنی از مخالف نودن با آن، و فلان مطلب را حفظ کرد یعنی به ذهن سپرد (به گونه ای که از میان نرود).... و از اینجا معنی «حافظ» نیز روشن می شود، البته از آنجا که «حفیظ» صفت مشبهه، و «حافظ» اسم فاعل است، حفیظ معنی عمیق تر و باثبات تری را می رساند ( دقت کنید).
به هرحال هنگامی که این وصف در مورد خداوند به کار می رود معنی گسترده ای دارد که حفظ و مراقبت خداوند را نسبت به تمامی موجودات مادی و معنوی، آسمان و زمین، همچنین اعمال بندگان، و حفظ کتب آسمانی و شرایع، و حفظ پیامبران و امامان معصوم از لغزشها، و حفظ هرگونه عهدی که نسبت به بندگانش را شامل می شود. و به این ترتیب «حافظ» و «حفیظ» بودن خداوند مفاهیمی همچون « قیومت» را دربرمی گیرد. واگر حفظ الهی نبود هیچ موجودی در پهنه زمین وآسمان لحظه ای به حیات خود ادامه نمی داد، چنانکه درآیه 61 سوره انعام می خوانیم: "و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظه حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون" «او تسلط کامل بر بندگان خود دارد، و مراقباتی بر شما می فرستد، این مراقبان حفظ و نگهداری شما را برعهده دارند، تا زمانی که مرگ یکی از شما فرا رسد فرستادگان ما جان او را می گیرند، و در کار خود کوتاهی نمی کنند».
از این آیه به خوبی استفاده می شود که خداوند فرشتگانی را مأمور حفظ انسانها از حوادث و بلاها تا رسیدن اجل معین کرده است. شبیه همین معنی در آیه 11 سوره رعد آمد، می فرماید: "له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر الله" «برای انسان مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو و پشت سر او قرار می گیرند، تا او را از حوادث حفظ کند».
جالب اینکه درنهج البلاغه می خوانیم که امیرمومنان علی(ع) فرمود: "ان مع کل اینسان ملکین یحفظانه فاذا جاء القدر خلیا بینه و بینه" «با هر انسانی دو فرشته است که او را حفظ می کنند، و هنگامی که مقدرات حتمی فرا می رسد او را رها می رساند». در مورد فرشتگان مراقب حفظ اعمال نیز در سوره انفطار می خوانیم»: "و ان علیکم لحافظین- کراما کاتبین- یعلمون ما تفعلون" «بر شما مراقباتی گمارده شده، آنها نویسندگان بزرگواری هستند که از تمام اعمال شما آگاهند، و همه را حفظ و نگهداری می کنند» (سوره انفطار/آیات 10-12). بنابراین حافظ بودن خداوند به معنی وسیع کلمه هم از طریق علم و قدرت پروردگار تحقیق می یابد، هم به وسیله فرشتگانی که جهت انجام این برنامه ها مأموریت مخصوص دارند. واژه "رقیب" چنانکه در مفردات آمده است در اصل از ماده «رقبه» به معنی «گردن» است، سپس به افراد محافظ و مراقب اطلاق شده، یا از این نظر که گردن کسی را که مورد توجه و مراقبت آنها است حفظ می کنند (گردن به خاطر اینکه از مهمترین اعضای بدن است کنایه از کل وجود انسان است) و یا به خاطر اینکه گردن می کشند و اطراف خود را نگاه می کنند تا از خطرات آگاه گردند، و لذا محلی را که چنین کسی بر آن ایستاده «مرقب» می گویند. ولی در بعضی از کتب لغت، عکس این معنی ذکر شده، یعنی مفهوم اصلی این واژه همان نگاهبانی و اشراف بر چیزی است، سپس به عضو مخصوص یعنی گردن از این جهت، «رقبه» گفته اند که به هنگام مواظبت و نگاهبانی بوسیله چشم و گوش از حرکات گردن استفاده می شود.
در کتاب «العین» اصل این واژه به معنی «انتظار» و در «مقاییس اللغه» به معنی «قد برافراشتن برای مواظبت از چیزی» آمده است. به هرحال هنگامی که این وصف در مورد خداوند ذکر می شود به معنی حافظ و نگهدارنده ی است که هیچ چیزبر او مخفی و پوشیده نخواهد بود. البته مراقبت خداوند نسبت به تمام جهان هستی، و همه بندگان، و اعمال آنها، از طریق حضور او در همه جا است، نه نیازی به نگاه کردن دارد، نه گردنی برای گردن کشیدن، و نه مانند آن از عوارض موجودات مادی.
واژه «مهیمن» دو بار در قرآن مجید ذکر شده است. یکبار در آیه 23 سوره حشر به عنوان توصیف خداوند که در بالا ذکر شد، و یکبار هم در آیه 48 سوره مائده به عنوان صفتی برای قرآن مجید در اینکه این واژه از کدام ریشه گرفته شده است دو نظر وجود دارد: بعضی آن را از ماده «هیمن» که به معنی مراقبت و حفظ و نگهداری است دانسته اند، ولی بسیاری از ارباب لغت آن را از ماده «ایمان» می دانند که «همزه» آن تبدیل به «هاء » شده، به معنی کسی که امنیت و آرامش می بخشد. این واژه هنگامی که درباره خداوند به کار می رود به معنی مراقب است و بعضی آن را به معنی شاهد ناظر یا قیام کننده به امور خلائق تفسیر کرده اند.
در مصباح کفعمی از بعضی از بزرگان در تفسیر این واژه آمده است که منظور کسی است که مراقب اعمال و سرآمد عمرها و ارزاق بندگان است ولی همانگونه که گفتیم این واژه مفهوم گسترده تری دارد.
از مجموع آنچه در تفسیر این اوصاف هفتگانه الهی که مفاهیمی نزدیک یا ملازم یکدیگر دارند گفته شد صفحه دیگری از معارف الهیه، و صفات فعل خداوند در برابر دیدگان ما گشوده می شود، صفحه ای که آثار تربیتیش بسیار گرانبها و پرارزش است. انسانها را به نیکیها و خوبیها و پرهیز از هرگونه خلافکاری و زشت کاری و گناه دعوت می کند چرا که می دانند خداوند در همه حال مراقب و ناظر آنها است، از حوادث سخت نمی هراسید چرا که می دانند خداوند حافظ است. به همین دلیل است که می گوئیم ذکر صفات الهی در قرآن مجید دو هدف اساسی را تعقیب می کند: یکی بالا بردن سطح معرفت انسان نسبت به خداوند، و دیگر تربیت او در جنبه های مختلف.