در بحث حرکت و تکامل تاریخ، اشکالات و سوالاتی مطرح است که به نمونه ای از آنها اشاره می کنیم:
اشکال نخست
حرکت تکاملی تاریخ با موانع سخت و عوامل بازدارنده بسیار روبه روست و انحطاطاهای اجتماعی و مدنی بشر در مقاطع و برهه هایی از تاریخ نمایانگر تأثیر منفی و عظیم این موانع در روند حرکت است. برخی آموزه های دینی همچون حدیث نبوی "یملا الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا" بیانگر شیوع و شمول ظلم و فساد در آخرالزمان است و این آشکارا با حرکت تکاملی جامعه منافات دارد.
پاسخ
واقعیت این است که فراگیر شدن ظلم و جور در مقطعی از تاریخ انگیزه قیام ضد آن و مقابله با آن است و این تحول کیفی در آگاهی و بیداری عمومی سرآغاز حرکت به سوی کمال است، بدین معنی که رواج و شیوع ظلم در جامعه، نخست به بیداری جامعه و سپس به حرکت آن در جهت اصلاح و عدالت می انجامد وبه زبان دیگر تباهی و انحطاط، جامعه را از حرکت پیوسته و دایمی به سوی کمال باز نمی دارد و چه بسا که باعث تأمل و تعقل افراد و شکل گیری بیداری و خیزش انقلابی می گرددکه پایگاه های ستم را درهم می کوبد و زندگی نوینی را برپایه عدالت بنیان می گذارد. اهمیت این سوال انکارآمیز، مستلزم توضیحات بیشتری است که در پرتو آن بتوان به پرسش های دیگری – که در این زمینه مطرح می شود- نیز پاسخ داد. پل تیلیش، اندیشمند معاصر، درباره آینده ادیان و فلسفه تاریخ آراء بسیاری ارائه کرده که موضوع بلوغ از آن جمله است. وی درباره مفهوم بلوغ می گوید: نمونه بلوغ در طبیعت، رشد هسته و بذر در دل خاک، و شکفتن آن و برآمدن ساقه و تنه و شاخه و برگ و سرانجام شکوفه دادن و پیدایش میوه هاست، و بلوغ در انسان به مفهوم آن است که نوزاد به مرحله کودکی و کودک به مرحله نوجوانی و.....برسد؛ اما در انسان بلوغی از نوع دیگر نیز وجود دارد و آن بلوغ فرهنگی است. برحسب تعبیر تیلیش بلوغ فرهنگی آن است که انسان فطرت خود را در همه مناسبات فردی و اجتماعی به درستی بشناسد و به سرنوشت و سرانجام خود و همه بشریت توجه کند. به اعتقاد تیلیش بلوغ فرهنگی از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد و همواره در راستای تکامل پیش می رود و بر این اساس امید و انتظار دارد که آینده از گذشته بهتر باشد؛ زیرا اخلاق گذشته حالت بدوی داشته؛ ولی در آینده حالت فرهنگی و تمدنی خواهد داشت. تیلیش تکامل اخلاق را مسئله ای اساسی در تاریخ می داند و می افزاید: معنای تکامل آن نیست که یک فرد را با فرد دیگر مقایسه کنیم؛ بلکه مفهوم واقعی تکامل این است که، برای مثال هنر امروز گسترده تر و پیشرفته تر از هنر دیروز است و وقتی از بلوغ هنری سخن می گوییم، مراد ظهور نقاط عطف در خلاقیت و نوآوری هنری است و مقصود این نیست که هنرمند امروزی از هنرمند قرون گذشته برتر و بالاتر است. این حکم در حوزه معرفت و شناخت نیز صادق است؛ بدین معنی که فیلسوفانی چون ارسطو از لحاظ علم و تجربه بسیار پیشرفته بودند و در مسائل معنوی و الهام و پیچیدگی های عالم غیب نظرات عمیق و پرمایه ای داشتند و نمی توان گفت که فیلسوفی امروزی مقامی والاتر از ارسطو دارد؛ اما می توانیم بگوییم که مجموع معارف فلسفی و عرفانی بشر در عصر حاضر بسیار عمیق تر و غنی تر از معارف فلسفی و عرفانی پیشینیان است. تیلیش به بحث و بررسی عدالت در گذشته نیز می پردازد و می گوید: شاید پیشرفت و تکامل چشمگیری در زمینه های انسانیت و عدالت به دست نیامده باشد؛ اما عوامل فنی از دیدگاه کمی تحول بسیار یافته است؛ چنان که در آتن و روم و ایران باستان گونه ها و نمودهایی از عدالت وجود داشته اما دموکراسی معاصر نمونه و چهره دیگری از عدالت را به نمایش گذاشته است. در مورد ادیان نیز اعتقاد تیلیش بر این است که هر دین بعدی نسبت به دین قبل خود مزایایی دارد و حتی در مورد انجیل نیز معتقد است هر انجیلی که پس از انجیل دیگر نوشته شده، کمال بیشتری دارد. وی از وجود استثنائات نیز سخن می گوید و می افزاید که مفهوم استثنا در تکامل تاریخی همان لحظه های سرنوشت ساز است و به اعتقاد وی بلوغ و لحظه سرنوشت ساز دو حقیقت اند که از طریق آنها می توانیم تاریخ را بهتر بفهمیم و درک کنیم؛ یعنی این که اگر بخواهیم تاریخ را- چنان که باید- بشناسیم، لازم است که هر دو عنصر بلوغ و لحظه سرنوشت ساز را در نظر داشته باشیم و به حساب آوریم و نباید توجه ما تنها معطوف به خط واحد و مستمری در تحول و تکامل باشد و درجست جوی آن باشیم که این خط در کجا به پیش رفته و در کجا واپس گراییده است. تیلیش تأکید می کند که امید انسان به بلوغ جامعه خود و لحظه های سرنوشت ساز آن امری فطری و ذاتی است. تیلیش می گوید حرکت به سوی کمال و امید به آن حقیقتی نهفته در فطرت و نهاد انسان است و آدمی هیچ گفتار و کرداری را تحمل نمی کند که این امر فطری را مخدوش سازد. این امید فطری سرانجام بر همه موانع، در سرتاسر کره زمین غلبه خواهد کرد و امنیت و عدالت و حقیقت- که سرنوشت انسانی خواهان آنهاست- بر زندگی بشر پرتو خواهد افکند. در اینجا این سوال پیش می آید که اگر جامعه بشری به سوی تحول و تکامل پیش می رود، پس چگونه می توان انحطاط ها و انحراف هایی که انسان ها و تمدن ها دچار آن شده اند را تفسیر و توجیه کرد؟ اندیشمندانی همچون تیلیش معتقدند که این انحراف ها استثنائاتی در تاریخ است و حرکت های استثنایی هرگز به سقوط و انحطاط بشریت نمی انجامد. در این که جامعه بشری به سوی کمال پیش می رود، تردیدی نیست، همچنان که این تکامل را در طبیعت و در گیاهان و جانوران نیز می بینیم؛ اما ضرورت دارد که معنای این کمال را بفهمیم و بدانیم. در اینجا باید به دو نکته توجه کنیم که متضمن پاسخ روشنی به سوال مطرح شده نیز هست. نکته نخست آنکه برخی کمال را به مفهوم آن می دانند که امروز از دیروز بهتر است و فردا از امروز بهتر خواهد بود و این براساس دیدگاهی علمی و فکری است که افزایش اطلاعات و آگاهی های انسان از جزئیات جهان پیرامون او حکایت از آن دارد. اما غرض اصلی این است که شناخت آدمی از کل جهان رو به افزایش است و این واقعیت نه تنها در زمینه صنعت و فناوری و سلطه بر طبیعت، بلکه حتی در زمینه مسائل ماوراء طبیعت و اخلاق و فضایل انسانی نیز صادق است و درک عامه مردم از حقایق هستی گسترده تر شده و همچنان رو به گسترش بیشتر دارد و این حقیقت- که به وضوح در آرا و نظریات صاحب نظران در عصرحاضر مشهود است- مسائل عقلی و اجتماعی را نیز در برمی گیرد. انسان امروز از فهم بیشتر و عمیق تر در زمینه مسائل عقلی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و اقتصادی برخوردار است و بر این اساس هر نظریه ای که جامع نگرتر و فراگیرتر باشد و نگاه کامل تری از جهان ارائه دهد، از دیگر آرا و نظریات پیش تر خواهد افتاد و متقابلا نظریات کوتاه بین و یکسوبگر به فراموشی سپرده خواهدشد. آنچه بر آن تأکید داریم این واقعیت انکار ناپذیر است که شناخت حقیقت جهان هستی در حال گسترش و پیشرفت است. برای مثال در مقوله حرکت، حکما و فلاسفه از عصر یونان باستان تاکنون نظرات و آراء مختلفی ارائه کرده اند و حرکت را به مفهوم «بالفعل شدن آنچه بالقوه است»، دانسته اند. اما در نظرات فلاسفه و فیزیک دانان متأخر و معاصر معانی متفاوتی برای «حرکت» می بینیم که خود نمایانگر تحول و تکامل بسیار گسترده ای در اندیشه بشر است و این تحول منحصر به شناخت ابعاد عالم مادی نیست؛ بلکه در همه ابعاد و زمینه های دیگر نیز به چشم می خورد و جامعه بری در همه عرصه ها شاهد شتاب گرفتن تحول و ترقی است. دومین نکته در این زمینه به رفتار و اخلاق و اعمال انسان مربوط می شود، و جامعه انسانی در عرصه ایمان به اخلاق پسندیده و تنفر از پندار و گفتار و کردار نکوهیده و توحش آمیز نه تنها واپس نگراییده بلکه پیشرفت هم داشته است. یکی از استادان در فلورانس از رفتار نسل جدید و روی آوردن یا کشانده شدن آن به فساد و بی بند و باری و تزلزل بنیان خانوادگی بسیار نگران بود و پیشنهاد می کرد که باید پارلمان های کشورها قوانین بازدارنده ای وضع کننده و برای مرتکبان این گونه انحرافات کیفرهای سخت در نظر گیرند. او اعتقاد داشت که اگر جوانان از تصویب و اجرای چنین قوانینی بترسند، نتایج ارزشمندی در پی خواهد داشت و در غیر این صورت بشریت روز به روز با انحطاط و سقوط اخلاقی بیشتر روبه رو خواهد شد. با تأیید نگرانی های این استاد از رواج انحرافات اخلاقی در میان جوانان کشورهای غربی عقیده داریم که این پیشنهاد راه حلی اساسی نیست و چاره اصلی و موثر ترس نسل جوانان از خداست و مهم این است که لذت ارزش های معنوی و فعالیت های مثبت را به جوانان بچشانیم و آنها را از یک سو به سمت لذت های روحی و عقلی سوق دهیم و از سوی دیگر به ترس از خدا هشدار دهیم و به اجتناب از گنه ترغیب کنیم و اگر ارزش و اهمیت مطالعه و حل مشکلات علمی را به یک دانشجو بفهمانیم و لذت این کار را در روح او بدمیم، در آن صورت چنین جوانی هرگز لذت عقلی و روحی را فدای لذت جسمانی و شهوانی نخواهد کرد و اگر مسئله ترس از خدا را در برنامه های آموزشی بگنجانیم، شاید هشتاد درصد مشکل را حل کرده باشیم. البته مراد ما از ترس آن گونه ترسی که در برخی ادیان آمده، نیست؛ ترسی که اسلام مطرح می سازد، با امید و خوشبینی است، و البته آن درصد باقیمانده مشکل را می توان از طریق تصویب قوانین و مقررات مناسب حل کرد. مقصود ما این است که بشر از نظر رفتار و کردار به مرحله ای خطیر رسیده و خوشبختانه خود نیز این خطر را احساس و درک کرده و این درک و احساس روز به روز گسترده تر و نمایانتر می شود. بنابراین پیشرفت انسان در زمینه های مختلف علمی و فنی و گسترش شناخت او ازجرم ها و مفاسد و مظالم به رغم انواع فساد و تباهی و بی بند وباری که شاهد آن هستیم، باعث تنفر و اشمئزار روز افزون مردم از این گونه مفاسد و تبهکاری ها شده است. در اینجا به مسئله ای می پردازیم که پل تیلیش نیز به آن اشارذه کرده است؛ هرچند که او در ضمن بحث از آینده ادیان و بلوغ جامعه و تاریخ موضوع را چنان که باید و شاید تفسیر نکرده است. نقش ساعات یا لحظات سرنوشت ساز در تاریخ انکار ناپذیر است؛ ولی نباید این پدیده را به مفهوم انحراف و تغییر جهت کلی خط تکامل دانست؛ زیرا این پدیده خود عامل و باعث تسریع حرکت تکاملی است؛ اما اگر وضعی پیش آید که با حرکت تکاملی تناقض داشته و در جهت خلاف آن باشد، آنگاه چه؟ واقعیت این است که حوادث تلخ و دردناکی که این جا و آن جای جهان رخ می دهد، بیانگر واپس گرایی است؛ اما نه به شکلی که حرکت تکاملی را وارونه سازد؛ زیرا معنای تکامل، این نیست که هر روزی بهتر از روز پیش باشد؛ بلکه به معنای آن است که رشد و کمال فکری مستمرا رو به افزایش داشته باشد. چه بسا همین جنایاتی که در جهان امروز روی می دهد، عامل و باعث تکامل عقل ها و اندیشه ها گردد و به فرایندی از برخورد و تضارب افکار بینجامد. به همین ترتیب روزها، ساعت ها و لحظه های سرنوشت ساز انگیزه رشد و پختگی عقل انسان می گردد؛ چه در نمونه های اوج انسانیت مانند انبیاء و پیروان آنها و چه در مراحل حضیض اخلاقی و عقب ماندگی و توحش. ظهور شخصیت های بزرگ در تاریخ به نحو قاطع و به یقین تأثیری وسیع و عمیق در آن جا می گذارد؛ همچنان که ظهور عیسی مسیح علیه السلام و محمد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، متقابلا ظهور شخصیت های جبار و ستمکار نیز تأثیری معکوس در تاریخ دارد. بلوغی که تیلیش از آن سخن می گوید، به جای خود درست است؛ اما درست تر از آن اینکه بلوغ را در افکار و ارواح و عقل ها بدانیم؛ نه بلوغ و رسیدن به قله های علوم و دانش های مادی.
اشکال دوم
اگرحرکت به سوی کمال روندی منظم و پیوسته داشته باشد، این همه تباهی و فساد اجتماعی و انحطاط های مختلف که شاهد آن هستیم- با روند تکامل مغایرت داشته و با نظر فلاسفه ای مانند پوپر هماهنگ خواهد بود- که حرکت تاریخ را پیچیده و مارپیچی می دانند- زیرا مفهوم پیچنده ومارپیچی بودن همین حالات صعود و سقوط یا ترقی و انحطاط است و این حالت با حرکت تکاملی تاریخ سازگاری ندارد!
پاسخ
به رغم اعتقاد برخی دایر بر اینکه حرکت تاریخ با روند تکامل اجتماعی تناض دارد، باید گفت این گروه از متفکران وجود دو نوع حرکت را در تاریخ نادیده می گیرد:
اول: حرکت پیوسته و دایم به سوی کمال؛
دوم: حرکت انحرافی به چپ و راست و پشت سر.
و اساس تاریخ بر ثبات و دوام حرکت کمال استوار است و حرکت های انحرافی چیزی جز حرکت های گذرا و مرحله ای در تاریخ نیست؛ و عبارت دیگر کسانی که این اشکال را مطرح می کنند، تاریخ را متشکل از حلقه های جدا از هم می دانند و به هر حلقه ای از آن نگاهی مستقل افکنده اند؛ اما در واقع این گونه حرکت ها نمی تواند حرکت بلوغ را متوقف سازد و خط و مسیر کمال را تغییر دهد.
اشکال سوم
اگر حرکت به سوی کمال را به این معنی فرض کنیم که امروز از دیروز و فردا از امروز بهتر است و جامعه امروزی برتر از جامعه دیروزی و جامعه فردا بهتر از جامعه امروزی است، در این صورت ظهور و وجود شخصیت های بزرگ گذشته شامل علما و نوابغ و نوآورانی مانند ابن سینا و فقیه بزرگ صاحب جواهر و اصولی شهیر صاحب فصول و نقاش پرآوازه، پیکاسو را چگونه می توانیم تعبیر کنیم؟
پاسخ
در این مورد نیز همان سخنی را می گوییم که در پاسخ اشکال اول گفتیم یعنی این که حرکت تکاملی تاریخ، در واقع امر این است که شناخت انسان از کل جهان درحال رشد و توسعه مستمر است و این رشد و گسترش نیز به ابعاد خاصی از علوم منحصر نمی شود؛ بدین معنی که باید به تحول فکری انسان در رابطه با طبیعت و ماورای آن بنگریم و این تحول مستمر و یکسره روبه سوی ترقی و تعالی دارد و ذهنیت انسان از جهت فهم و درک قضایای اجتماعی و سیاسی توسعه و عمق یافته است و بنابراین نظریه تکامل شمول و فراگیری بیشتری دارد و نگرش کلی به جهان پیرامون انسان از نگرش های جزئی جامع تر و روشنگرتر است و این درحالی است که نظریات یکسونگر و تک بعدی از قبیل نظریات مادی به بوته فراموشی سپرده می شوند و خلاصه آنکه وجود تحول و پیشرفت در شناخت حقیقت جهان و هستی قابل انکار نیست.
اشکال چهارم
مراد از تکامل چیست؟ آیا مقصود پیشرفت در علوم طبیعی است یا در زمینه آداب و رسوم و فرهنگ یا صفات والای انسانی؟ اگر مقصود علوم طبیعی و مادی باشد که هیچ شکی در سیر تکاملی این علم وجود ندارد؛ همچنین در مسیر تکاملی رسوم و آداب و فرهنگ ها نیز تردیدی نیست؛ اما اگر مراد فقط تکامل صفات والای اخلاقی و انسانی باشد، در این صورت معلوم است که این صفات روند سقوط و انحطاطی دارد و در زمان حاضر بزرگ مردان و نیکان و اندیشمندانی که در گذشته وجود داشته اند، حضور و وجود ندارند.
پاسخ
مراد از تکامل، پیشرفت و سیر صعودی در همه جوانب و زمینه هاست. تأکید می کنیم که: اولا وجود شخصیت های بزرگ و بی مانند – که نظایر آنها در زمان حاضر دیده نمی شوند- مانند پیامبران الهی و اولیا و صالحان باعث مخدوش شدن حرکت کلی و عمومی به سوی کمال نمی شود و خط مستقیم حرکت تاریخی با خطوط انحرافی و حرکت های گذرا متوقف و منحرف نمی گردد. ثانیا کمالات علمی در زمان حاضر گسترش یافته و بر گنجینه فرهنگ بشری افزوده و جامعه انسانی به عنوان کل و مجموعه در راستای کمال نهایی پیش می رود.