دلیل بر محدود بودن علم بشر روشن است، و نیاز به بحث زیادی ندارد، ولی با توجه به نکات زیر روشنتر می شود.
1- قدرت حواس انسان محدود است، چشم که مهمترین ابزار معرفت در امور حسی است توانائی دید محدودی دارد، و گاه از چند کیلومتری که بگذرد چیزی را نمی بیند، به علاوه رنگهائی که انسان می تواند مشاهده کند بسیار محدود است، زیرا بالاتر از رنگ بنفش، و مادون قرمز، رنگهای فراوانی وجود دارد که چشم هیچ انسانی قادر بر درک آن نیست. همچنین گوش انسان هر صدائی را نمی شنود، و تنها امواج محدودی است که برای او قابل درک است، و ارتعاشاتی که شدت نوسان آنهات بالاتر یا کمتر از آن باشد مطلقا غیر مسموع است، و به همین ترتیب حواس دیگر. ما با چشم غیرمسلح تنها چند هزار ستاره را در آسمان تمام کره زمین می توانیم ببینیم، در حالی که می دانیم میلیاردها ستاره در آسمان وجود دارد. درست است که ابزارهای علمی قدرت حواس انسان را افزایش داده است، ولی قدرت دید و درک این ابزارها نیز محدود است.
2- ادراک و تفکرهای ما نیز قدرت محدودی دارد، و ماورای آن از نظر ما در تاریکی مطلق فرو رفته، و حتی ژرف اندیش ترین دانشمندان هرگز نمی توانند از آن فراتر روند.
3- از سوی سوم عالم هستی به قدری پهناور است که وسعت آن در اندیشه های ما نمی گنجد، همین اندازه می توانیم بگوئیم هرقدر دامنه علم و دانش بشری وسیعتر می شود عظمت این جهان در نظر او بیشتر می گردد. برای پی بردن به عظمت این عالم ( البته تا آنجا که امروز فکر ما می رسد ) کافی است که بدانیم منظومه شمسی ما و تمام ستارگانی که در آسمان به چشم می خورد جزئی از یک کهکشان است که بنام کهکشان راه شیری معروف است، ( کهکشان یا شهرهای ستارگان، مجموعه از ستاره ها است که برای خود عالمی را تشکیل می دهد) در کهکشان طبق محاسبه دانشمندان بیش از یکصد میلیارد!! ستاره وجود دارد که خورشید ما با آنهمه عظمت و نورانیتش یکی از ستارگان متوسط این کهکشان است! و باز همین دانشمندان به ما می گویند تا آنجا که توانسته اند بوسیله تلسکوبها و با استفاده از کامپیوتر ها محاسبه کنند حداقل حدود یک میلیارد کهکشان در این عالم موجود است! راستی گفتن این اعداد و ارقام با زبان چه آسان است، و تصور آن چه مشکل؟! ولی فراموش نکنید که از اینهمه کهکشانهای عظیم و اینهمه ستارگان بی شمار معلومات ما غالبا بر محور همین کره خاکی دور می زند که تازه همه آن را نیز نشناخته ایم!
4- از سوی چهارم عالمی که ما در آن زندگی می کنیم گذشته و آینده ای دارد، هیچکس نمی داند چند میلیارد سال از عمر آن گذشته، همانگونه که هیچکس از آینده آن نیز آگاه نیست، همچون رشته زنجیر مانندی است که از ازل کشیده شده، و در اعماق ابد پیش می رود، و تمام آگاهی ما فقط مربوط به یک حلقه از این زنجیر است که در آن زندگی می کنیم، و از آینده و گذشته جز شبحی مبهم چیزی در نظر ما مجسم نیست. درست است که انسان بر اثر ندای فطرت و انگیزه درونی از روزی که خود را شناخته است با تلاش پی گیر و مستمر، و کوششهای خستگی ناپذیر، عاشقانه دنبال شناخت بیشتر از خود و این جهان بوده است، و در طول هزاران سال تلاش پیگیر معلوماتی فراهم ساخته که هم اکنون در گنجینه کتابخانه های بزرگ و گوچک جهان ذخیره شده است. و درست است که بعضی از این کتابخانه ها به اندازه ای عظیم است که طول مجموع قفسه های آن (مانند کتابخانه موزه انگلستان) یکصد کیلومتر است!، و تعداد کتابهای بعضی مانند (کتابخانه ملی پاریس) شش میلیون و بعضی دیگر ( مانند کتابخانه معروف آمریکا) را بیست و پنج میلیون جلد نوشته اند، و بعضی از آنها به قدری وسیع است که تنها فهرستش، خود کتابخانه نسبتا بزرگی تشکیل می دهد، و مجموع کتابخانه برای خود تقریبا مانند شهرکی که میان بخشهای آن با وسیله نقلیه باید رفت و آمد کرد! ولی با اینهمه مجموع این یافته های بشری، شناخت جهان ، رازها و اسرار عالم آفرینش، قطره بسیار کوچکی است از یک اقیانوس فوق العاده عظیم.
بد نیست در اینجا به بعضی از گواهیهای صریح دانشمندان در این زمینه اشاره کنیم تا معوم شود این سخن «قولی است که جملگی بر آنند»
1- «کرسی موریسن» طبیب و روانشناس معروف در کتاب خود بنام «راز آفرینش انسان» چنین می نویسد: «وقتی درباره فضای نامتناهی، یا زمان بی آغاز و انجام، یا نیروی شگرفی که درون هسته اتم ذخیره شده، یا به عوالم نامحدود که منظومه های بی شمار و سیارات و ثوابت بی حساب در آن شناورند، یا به قدرت تشعشع سیارات، یا به قوه جاذبه زمین، و قوانین دیگری که نظام عالم بسته به وجود آن است، می اندیشیم، آنوقت به حقارت وجود خود و نقصان دانش خویش پی می بریم».
2- دکتر «الکیس کارل» در کتاب خود «انسان موجود ناشناخته» می نویسد: «به خوبی واضح است که مساعی تمام علومی که انسان را مورد مطالعه قرار داده است، تاکنون به جائی رسیده، و شناسائی ما از خود هنوز نقایص زیادی در بر دارد». جالب این است که او همین نام «انسان موجود ناشناخته» را برای کتاب با ارزش خود انتخاب کرده است، وقتی شناخت انسان از خودش تا این حد محدود باشد وضع دانش او در درباره سایر جهان هستی روشن است.
3- «ویلیام جیمس» عالم معروف می گوید: «علم ما همچون قطره ای است ولی جهل ما همچون یک دریای عظیم»!
4- «فلاماریون» عالم معروف فلکی می نویسد: «من می توانم ده سال از مجهولات سوال کنم که شما هیچیک از آنها را نتوانید جواب دهید»!
5- او در کلام دیگری می افزاید: «ما فکر می کنیم، اما همین فکر چیست؟ و راه می رویم، اما این عمل عضلانی چیست؟ هیچکس آن را نمی داند! من اراده خود را یک قوه غیرمادی می بینیم، اما هر وقت اراده می کنم دستم را بلند کنم می بینم اراده غیر مادی من دست مرا که عضو مادی است حرکت می دهد، این مطلوب چطور صورت می گیرد، و آن واسطه که قوای عقلی من نتیجه مادی می دهد چیست؟ کسی پیدا نمی شود که جوابی از این سوال بدهد». وقتی معلومات ما درباره روشنترین مسائل روزمره چنین باشد تکلیف مسائل پیچیده، یا دور دست مکانی و زمانی ناگفته پیدا است.
6- «آنیشتاین» ریاضی دان معروف مبدع نظریه «نسبیت و بعد چهارم» در یکی از کتابهای خود می گوید: «آنچه تاکنون از کتاب طبیعت خوانده ایم بسیار چیزها به ما آموخته است و ما به اصول زبان طبیعت آشنا شده ایم.... ولی با اینهمه می دانیم که درباره مجلداتی که خوانده و فهمیده شده هنوز از حل و کشف کامل اسرار طبیعت دوریم»، و بر این گواهیها باید این جمله را بیفزائیم. عجب این است که هر کشف تازه ای می شود بر حجم مجهولات انسان افزوده می گردد، یا به تعبیر دیگر کشفهای جدید دانشمندان در زمینه های مختلف مانند کشف کتابخانه های تازه، یا کشف گنجهای گرانبهایی در نقاط مختلف روی زمین است. بدیهی است اگر ما از وجود کتابخانه ای در یکی از شهرها، و یا گنج مهمی در یکی از ویرانه ها آگاه شویم یک مجهول را کشف کرده ایم، ولی هزاران مجهول در اطراف آن خودنمائی می کند، تعداد کتابها، محتوای آنها، نویسندگان این کتابها، و مشخصات آنها، و امور دیگری از این قبیل، و همچنین مشخصات محتویات آن گنجها.
راه دور نمی رویم، آن روز که جهان جانداران ذره بینی (میکربها و باکتریها و ویروسها) هنوز کشف نشده بود این مطلب بر انسان کاملا مجهول بود، اما همینکه «پاستور» نخستین گام را در این زمینه برداشت، عالم بزرگی با هزاران هزار مجهول در برابر او خودنمائی کرد. کشف سیاره «اورانوس» و «نپتون» و «پلوتون» در منظومه شمسی، و کشف کهکشانهای جدید همه از این قبیل است. اینجاست که باید با نهایت خضوع اعتراف کنیم که تمام علم و دانشهای بشری همانند نور یک شمع است، و حقایق این جهان همچون نور آفتاب و از آن عظیمتر! و اینجاست که باید بگوئیم: «سبحانک لاعلم لنا الا ما علمتنا». این سخن را با کلام عظیمی از یک گوینده ای عظیم یعنی سخنی از خطبه اشباح امیرمومنان علی (ع) پایان می دهیم آنجا که می فرماید: "واعلم ان الراسخین فی العلم هم الذین اغناهم عن اقنحام السدد المضروبه دون الغیوب، الاقرار بجمله، ماجهلوا تفسیره من الغیب المحجوب، فمدح الله- تعالی – اعترافهم عن تناول مالم یحیطوا به علما، وسمی ترکهم التعمق فیما لم یکلفهم البحث عن کنهه رسوخا، فاقنصرعلی ذلک و لا تقدر عظمه الله سبحانه علی قدر عقلک فتکون من الهالکین!"، «آگاه باش راسخان در علم آنها هستند که خداوند آنان را با اقرار اجمالی به تمام آنچه از آنها پوشیده است، از فرو رفتن در اسرار نهانی بی نیاز ساخته، و خدا آنان را از این جهت که در برابر آنچه از تفسیر آن بی خبرند به عجز و ناتوانی خویش اعتراف دارند، ستوده است، و ترک بحث و تعمق در آنچه خداوند بر عهده آنان نگذاشته است رسوخ در علم نامیده ( و آنان را «راسخان در علم» خوانده) به همین مقدار اکتفا کن و عظمت خداوند سبحان را با مقیاس عقل خود اندازه مگیر که هلاک خواهی شد».
یادآوری
توجه به محدودیت علمی بشر، آثار مثبت و نتایج سازنده زیر را همراه دارد:
1- جلوگیری از غرور علمی – می دانیم بشر بر اثر غرور علمی مصائب زیادی را متحمل شده است که نمونه آن در حدود قرن هیجدهم میلادی در اروپا ظاهر گشت، هنگامی که جهشی در علوم طبیعی به وجود آمد، بعضی از دانشمندان چنان گرفتار غرور شدند که گمان کردند تمام رازها و اسرار جهان هستی را گشوده اند، به همین دلیل ماورای معلومات خود را انکار کرده، و حتی گاه آن را به باد سخریه می گرفتند، تا آنجا که بعضی گفتند: ما تا روح را زیر چاقوی جراحی در سالن تشریحی مشاهده نکنیم باور نمی کنیم! و نیز چون «خدا» به وسیله حواس ما قابل درک نیست می گوئیم وجود ندارد! این غرور علمی مشکلات و گرفتاریهای فراوانی به وجود آورده، و تنها چیزی که می تواند آن را درهم بشکند توجه به ناچیزبودن دانشهای بشری در برابر مجهولات است، به دلائلی که در بالا ذکر شد. توجه به این واقعیت است که دانشمند ژرف بین را وادار به این اعتراف می کند که «دانش من به جائی رسیده که می دانم نادانم» و معلومات خود را صفر و مجهولات را در برابر آن بی نهایت می بیند.
2- حرکت علمبی سریعتر- توجه به این واقعیت انسان را به تلاش و کوشش بیشتر و جهاد مخلصانه تر برای گشودن رازهای عالم هستی وادار می کند، به خصوص اینکه درهای معرفت و شناخت را به روی خود گشوده می بیند، و هرگز از درک بیشتر مأیوس نیست. روشن است تا انسان احساس نقص نکند به سوی کمال نمی رود، و تا درد را حس نکند به دنبال درمان نمی شتابد، و این است که احساس درد یکی از نعمتهای بزرگ خدا است، و بدترین بیماریها آن بیماری است که با درد همراه نباشد! زیرا هنگامی انسان با خبر می شود که او را از پای در آورده است. توجه به ناچیز بودن دانشهای بشری این واکنش مثبت را در وجود انسان دارد که او را به دنبال تحقیق بیشتری می فرستد و شاید تأکیدهای قرآن روی نقصان علم بشر یکی از اهدافش همین باشد.
3- توجه به مبدأ والاتر- تأثیر مثبت دیگری که احساس کمبود علمی و محدودیت دانش بشر روی هر انسانی می گذرد این است که خواه ناخواه خود را نیازمند به مبدأ والاتری می بیند که همه اسرار و رازهای جهان نزد او روشن است، این مسأله زمینه را برای پذیرش دعوت انبیا آماده می سازد، و راه توجه به منابع و طرق فوق بشری را به روی او می گشاید. به هرحال توجه به محدودیت علم بشر قطع نظر از اینکه یک واقعیت است آثار تربیتی مثبت فراوانی نیز دارد.