جستجو

نگاهی به انواع دنیانگری انسان

آدمیان از نظر بینش و طرز تفکر و ادراکشان درباره ی دنیا مختلفند و افکار و عقاید گوناگون دارند. جمعی معتقدند که مقصود از زندگی انسان در دنیا همین است که کار کند تا قوت و غذا به دست آورد و سپس غذا بخورد تا نیروی کار بیابد. «فیأکلون لیکسبوا ویکسبون لیاکلوا»، «می خورند تا کار کنند کار می کنند تا بخورند». اینان، بدیهی است که دیگر مجالی برای کسب معارف و کمالات معنوی نخواهند داشت، سراسر عمرشان در محرومیت و بی خبری از برکات حقایق دینی و حتی تهی دستی از لذات دنیوی خواهد گذشت. این بینوایان نه از «دین» خبری خواهند گرفت و نه از «دنیا» بهره ای خواهند برد. «فانه یتعب نهارا لیاکل لیلا و یإکل لیلا لیتعب نهارا و ذلک کسیر السوانی  فهو سفر لا ینقطع الا بالموت»، «زیرا که چنین آدم مسکین، روز رنج میبرد تا شب بخورد و شب می خورد تا روز رنج ببرد، مانند شتران آبکش ]که همیشه در رفت وآمد بین چاه آب و مزرعه اند و با این سیر مداوم به جایی هم نمی رسند[. سپس سیر اینان سیری است که جز با مرگ اختتام پذیر نمی باشد ]و طبعا فرصتی برای تنبه فکری و سیر روحی در مراحل عالیه ی انسانی نمی یابند[».

جمع دیگری که خود را باهوش و زیرک پنداشته اند، عقیده بر این دارند که دنیا، جای رنج بردن و خون دل خوردن نیست، بلکه هدف خوش بودن است و لذت بردن و لذا معتقدند تا آنجا که ممکن است و از دست آدمی ساخته است، باید در کامیابی از ملذات و اشباع شهوات از هر قبیل که هست و به راهی که پیش آمده است بکوشد و ارضای تمنیات خویشتن بنماید. البته بدیهی است که این دسته از مردم با چنین طرز تفکر و بینشی، مانند چارپایان بی اعتنا به حدود و قیود عالم انسان در پی ارضای هوس به هر سو می تازند و بی باک از قهر خدا و کیفر روز جزا، دست به هر کار حرام از زنا و شرب خمر و هزاران ناپاکی دیگر می زنند: «یتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام» (محمد /12«بهره می برند و می خورند آنچنان که چارپایان می خورند»، و مع الوصف اعتقادشان این است که به معنای صحیح از زندگی رسیده اند و عالیترین درجه ای از سعادت و خوشبختی را به دست آورده اند.

دسته ای هم می پندارند که سعادت، تنها در جمع مال و روی هم انباشتن پول است و بس لهذا روز و شب بر خود فشار آورده و تن به انواع مشاغل و کارهای پرمشقت می دهند، رنج سفرهای بری و بحری متحمل می شوند تا آنجا که سلب آسایش از جسم و روح خود نموده و از خواب و خوراک هم می افتند. گویی که لذتشان منحصر در جمع پول است و عشق ورزیدن با پول و حتی از خوردن و پوشیدن هم وحشت دارند که مبادا نقصان در خزانه ی پولشان به وجود آید. این است آدأب و دیدنشان تا روزی که به چنگال مرگ افتاده و چشم از جهان بپوشند، آنگاه آن همه جمع آورده هایشان به دست دیگران افتاده و در مسیر هوسرانی های فراوان به مصرف لذات مشروع و یا نامشروع آنان برسد.

پاره ای هم گمان می کنند که سعادت، در زبانزد مردم بودن است و مردم را به تجملات و شکوه زندگی خود متوجه ساختن و به همین جهت، تن به رنج و تعب داده و می کوشند از هر راهی که شده است اگرچه با تنگ گرفتن بر افراد و از شکم خود و آنان بریدن یا زیر بار قرض های سنگین و رسوا رفتن باشد تا لباس های فاخر بپوشند و مرکب های زیبا زیرپا آورند و ساختمان های خود را تا آنجا که در چشم انداز مردم است مزین و عالی بسازند تا به مردم بنمایانند که آری آنان نیز از پیش افتادگانند و با اغنیا و ثروتمندان داعیه ی همعنانی و همطرازی دارند.

گروهی دیگر گمان کرده اند که عز و شرف در تسلط یافتن بر مردم است و بشر را  زیر یوغ اطاعت و انقیاد آوردن و آنان را مسخر فرمان خود ساختن و لذا این دسته نیز از راه های گوناگون در پی تحصیل جاه و مقام و منصب برمی آیند و به تمام قوا می کوشند تا نفوذ و قدرتی به درست آورند و بر جمعی سروری نمایند و پیوسته از اتساع دامنه ی استخدام خود درباره ی آدمیان مسرور گشته و همین را غایت آمال آرزوهای دنیایی خود می دانند. اینها که گفته شد، طرز تفکر انسان هایی است که فریب دنیا خورده و در گرداب هلاکتبار هوس افتاده اند، اگرچه این فریب خوردگان منحصر در همین چند فرقه ای که نشان دادیم نمی باشند و متجاوز از هفتاد فرقه ممکن است احصاء شوند که جملگی رو به ضلالت رفته و جمعی را هم به گمراهی کشیده اند، اما طوایف دیگری هم هستند که به شکل «معرض» از دنی تجلی کرده و از راه دیگری به دام ابلیس افتاده اند و از صراط مستقیم حق منحرف گردیده اند: طائفه ای به گمان اینکه دنیا، خانه ی «محنت» است و تخلص از آن، موجب نیل به دار سعادت، صلاح خود را در این می بینند که تن به مرگ داده و خود را به نحوی بکشند تا به سعادت برسند. به این جهت طوایفی از «عباد» هند، در میان آتش فرو می روند و خود را می سوزانند. جمع دیگری می گویند: نه، خودکشی راه خلاصی نیست، بلکه باید در نابود ساختن و از بین بردن آنچه که از صفت بشری است کوشید و آنها را از صفحه ی دل به کلی ریشه کن نمود تا روی سعادت دید و لذا به رغم خود دست به ریاضات و مجاهدات شاقه ای می زنند و چنان بر خود فشار می آورند که بعضی از شدت رنج و تعب می میرند و بعضی دیوانه می شوند و برخی مبتلا به بیماری ها می گردند. جمعی هم که می بینند از بین بردن صفات بشری ممکن نیست، اساسا برنامه های شرع را بی اصل و دروغ انگاشته و سر از کفر و الحاد در می آورند. عده ای هم می اندیشند که خدا مستغنی از عبادت بندگان است، نه از اطاعت  مطیعان نفعی و نه از عصیان عاصیان ضرری عائد او می گردد و لذا با این فکر شوم، اباحی مذهب می شوند و بساط شرع حدود خدا را در هم پیچیده و از نو «هوی» را بنده می شوند و در مسیر اشباع هوس های نفس بداندیش، آزاد و مطلق العنان می گردند و جالب اینکه همین را حاکی از صفای توحید دانسته و رمز کمال معرفت درباره ی حق می شمارند؟

دسته دیگری هم می پندارند که مقصود از عبادت، تحصیل معرفت است و بعد از حصول معرفت، دیگر حاجتی به عبادت نمی ماند که پس از «وصال» استغنای از وسیله، مسلم است. به همین جهت، دست از کار و عبادت کشیده و این چنین وانمود می کنند که تکالیف مربوط به کار و عبادت، درباره ی عوام مردم است. اما عارفان واصل! به مقامی از معرفة الله و شناسایی حضرت حق رسیده اند که شأنشان اجل و ارفع از این است که مکلف به «کار» و «موظف» به «عبادت» گردند. اینهاست مشاغل و حرفه هایی که از سه احتیاج اولی انسان (نیاز به خوراک و پوشاک و مسکن) ریشه گرفته و کم کم انشعابات فراوان به وجود آورده است و سرانجام آدمیزاگان را با عقاید و آراء گوناگون، چنان مستغرق در بحر «کار» و سرگرم تأمین معاش ساخته است که بیچارگان، از حقیقت معنای زندگی و مقصود واقعی از آن و عاقبتی که در پیش دارند به کلی بی خبر افتاده اند و قهرا بر اثر دلبستگی و علاقه ی قلبی به مواد زمینی، انواع صفات زشت از کبر و بخل و حرص و طمع، سوء ظن و ریاء و نفاق و حسد در روحشان پدید آمده است و هم در نتیجه اشتغال بدنی به اصلاح آن مواد زمینی و از دیاد «کار» و «عمل» گرفتار مظالم گوناگون و اجحافات و جور و ستم های فراوان گردیده اند و مآلا به جای اصلاح صحنه ی حیات، در افساد آن می کوشند و مسیر زندگی را به جای اینکه هموارتر سازند، دشوارتر می گردانند. در صورتی که اگر پی به موفقیت خود در عالم هستی می برند و ماهیت «دنیا» و غایت مقصوده ی از خلقت آن را می شناختند، این چنین خود را سرگرم خوض در مشاغل دنیا نمی ساختند، بلکه اکتفاء به مقدار رفع حاجت از آن نموده و آنگاه با قلبی فارغ از هم دنیا به یاد خدا و به تأمین حیات آخرت می پرداختند. ولی چون بر اثر جهل به موقعیت خود و نشناختن ماهیت دنیا نخواسته اند اکتفاء به قدر ضرورت نمایند و از طرفی هم زاید بر مقدار ضرورت، دارای انتها و حد معینی نمی باشند تا آدمی به آنجا رسید توقف کرده و از دنیا طلبی و وسعت دادن به میدان «عمل» دست بردارد و لذا «هوس» به صورت «حاجت» تجلی کرده و از تکثر «حاجت»، تکثر «شغل» اقتضا یافته و همچنان مشاغل گوناگون به دنبال هم به وجود آمده است و مآلا تمام عمر بشر در میان هموم بی حد و حصر زندگی موقت دنیا به تباهی کشیده و طبعا زمینه برای هلاک و شقاء جاودان مهیا گردیده است.

منابع

  • سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره قیامت – از صفحه 407 تا 411

کلید واژه ها

انسان دنیا دنیاپرستی هوای نفس

مطالب مرتبط

رابطه انسان با دنیا از نظر امام علی علیه‌السلام کیفیت احتضار مردم کوردل از نظر امام علی علیه السلام عدم درک احاطه قیامت بر دنیا به واسطه حجاب های دنیوی انگیزه مخالفان از نظر امام علی علیه السلام دنیاپرستی از نظر امام علی علیه السلام شهوت پرستی و هواپرستی در روایات اسلامی موانع یاد معاد و علت کفر به معاد

اطلاعات بیشتر

ابزار ها