آیه چهل و سه سوره توبه دلالت دارد بر این که گروهی از منافقان نزد پیامبر گرامی (ص) آمدند و با طرح عذرهای گوناگون اجازه خواستند که در جنگ تبوک شرکت نکنند، و پیامبر گرامی (ص) نیز عذر آنان را به ظاهر پذیرفت و اجازه داد. در این موقع وحی قرآن، پیامبر گرامی (ص) را چنین مورد خطاب قرار داد: «عفا الله عنک لم أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین؛ خدا تو را ببخشد! چرا به آنها اجازه دادی؟ پیش از آنکه راستگویان را از دروغگویان بشناسی؟» (توبه/ 43) محل پرسش در آیه دو مورد است:
الف: (عفا الله عنک) و عفو با عصمت سازگار نیست.
ب: (لم أذنت لهم) که لحن توبیخ و عتاب دارد.
درباره ی پرسش نخست یادآور می شویم که جمله ی (عفا الله عنک) را می توان به دو نحو معنی کرد و هر دو معنی مطابق قانون زبان عربی است ولی باید دید قرینه، کدام یک از دو معنی را معین می کند:
1- جمله خبری باشد به معنی اخبار از تحقق عفو در گذشته یعنی خدا تو را بخشید چنانکه می گوییم (نصر زید عمرا؛ زید عمرو را کمک کرد.)
2- جمله ی خبری باشد اما نه به معنی اخبار از گذشته بلکه به معنای انشاء و درخواست عفو از خدا، یعنی خدا تو را ببخشد؛ مانند «أیدک الله؛ خدا تو را کمک کند.»
بنابر معنی اول، جمله، جمله ی خبری است و هدف از آن گزارش از تحقق مفاد آن است در این صورت در نظر برخی سخن تلویحا دلالت می کند که از مخاطب رفتاری سر زده بود که مشمول عفو الهی شد. ولی این نظر کاملا بی پایه است، زیرا هر انسانی هر چه هم از نظر قداست و طهارت در درجه ی عالی و برتر باشد، در مقام سنجش و نسبت، خود را بی نیاز از عفو الهی نمی داند و «آنان که غنی ترند محتاج ترند» و «هر که بامش بیش برفش بیشتر» و عارفانه الهی و مقربان درگاه حق، وقتی به عظمت مسئولیت خود و بزرگی مقام ربوبی می نگرند به قصور و نامرغوبی اعمال خود پی برده و بی اختیار به تضرع و لابه درمی آیند و می گویند «ما عبدناک حق عبادتک؛ ما تو را آن طور که شایسته است عبادت نکردیم.»
اگر معصیت بندگان عادی نیاز به درخواست عفو الهی دارد ترک اولای معصومان و انجام برخی از مباحات عارفان در شرایط خاص، بی نیاز از عفو نیست. بنابر احتمال دوم، جمله به ظاهر، جمله ی خبری است اما در باطن، انشاء و دعا و درخواست عفو الهی و رحمت اوست یعنی خدا تو را ببخشد، و یا تو را رحمت کند. یک چنین درخواستها درباره ی هیچ فردی دلیل بر صدور خلاف و گناه از او نیست تا چه رسد به نبی گرامی، زیرا چنین درخواستی در مقام احترام و تکریم و توقیر و بزرگداشت افراد به کار می رود و هرگز ملازم با صدور معصیت و گناه از طرف نمی باشد و لذا اگر ما به کسی بگوییم: «غفر الله لک» مفاد آن این نیست که آن شخص دچار گناه بوده و هم اکنون مذنب و گنهکار است و باید در حق او چنین دعایی کرد.
با این بیان روشن گردید که آیه بنابر هر دو احتمال گواه بر صدور گناه و خلاف نیست و ظاهر آیه این است که این جمله جمله ی انشائی و دعا است آن هم به منظور تکریم پیامبر گرامی (ص). از این بیان پاسخ مورد دوم نیز را واضح می شود زیرا درست است که لحن آیه لحن اعتراض است ولی اعتراض بر چه؟ اعتراض بر ترک اولی و افضل است نه بر انجام حرام، گواه ما تعلیلی است که پس از این جمله آمده است زیرا گروه منافق که از پیامبر گرامی (ص) اجازه گرفتند که در جهاد تبوک شرکت نکنند و پیامبر نیز اجازه داد، دارای دو ویژگی بودند:
الف: خواه پیامبر اجازه می داد، یا اجازه نمی داد آنان هرگز در جهاد شرکت نمی کردند، و استجازه ی آنان جز ظاهر سازی و حفظ حریم چیز دیگری نبود آیه یاد شده در زیر علاوه بر جمله ی «وتعلم الکاذبین» در خود آیه مورد بحث بر این مطلب گواهی می دهد. «و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عدة و لاکن کره الله انبعاثهم فثبطهم و قیل اقعدوا مع القعدین؛ اگر آنان راست می گفتند و بنای رفتن به میدان جهاد داشتند، وسیله ای برای آن فراهم می ساختند، ولی خدا حرکت آنها را مکروه داشت واز شرکت در جهاد بازشان داشت و به آنان گفته شد با قاعدین (افراد کودک و پیر و بیمار) بنشینید.» (توبه/ 46)
آیه به روشنی می رساند که آنان در فکر شرکت در جهاد نبودند و اصلا چنین تصمیمی نداشتند، در این صورت، استجازه چنین گروهی جز به خاطر حفظ ظاهر و به اصطلاح رد گم کردن چیز دیگری نبوده است.
ب: این گروه بر فرض شرکت در جهاد نه تنها گرهی از کار نمی گشودند، بلکه جز اضطراب و تردید چیزی نمی افزودند چنانکه می فرماید: «لو خرجوا فیکم ما زادوکم إلا خبالا و لأوضعوا خلالکم یبغونکم الفتنة و فیکم سماعون لهم و الله علیم بالظلمین؛ اگر همراه شما خارج می شدند، جز شک و تردید نمی افزودند و در میان شما به فتنه انگیزی می پرداختند و در میان شما افراد دهن بین است که پذیرای سخنان آنها هستند و خدا از ظالمان آگاه است.» (توبه/ 47)
بنابراین، پذیرفتن استجازه ی گروهی که یا قصد شرکت در جهاد نداشتند و بر فرض شرکت جز ضرر چیزی نصیب اسلام و مسلمانان نمی کردند، مصلحتی را تقویت نمی کند، تنها چیزی که با پذیرفتن استجازه آنان فوت شد، مصلحت شخصی خود پیامبر بود، که اگر اجازه نمی داد و آنها شرکت نمی کردند، سرانجام مشت دروغین آنها باز می شد و او و مسلمانان به ماهیت آنها زودتر پی می بردند چنانکه می فرماید: «لم أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین؛ چرا اذن دادی (بهتر بود اذن ندهی) تا مؤمنان راستگو ر ا از دروغگویان، به روشنی بشناسی.» و تفویت یک چنین مصلح با توجه به آن دو ویژگی و سوگندهای فراوانی که منافقان می خوردند، جز ترک اولی، چیز دیگری نمی تواند باشد.
بلکه می توان گفت در این مورد حتی ترک اولائی نیز صورت نپذیرفته است و آیه هدف دیگری را تعقیب می کند و آن اظهار ملاطفت و مهربانی به رسول گرامی (ص) است؛ گویی آیه می خواهد بگوید: ای پیامبر خدا؛ چرا تا این حد انعطاف و نرمش نشان دادی و در حجب و حیا و فروتنی به آنها اذن دادی و نگذاشتی ماهیت کثیف دشمنانت بر تو آشکار گردد و دوست و دشمن خود را از هم باز شناسی؟
هدف از این خطابهای تند، بیان ماهیت منافقان دروغگو است ولی در لباس عتاب به عزیزترین افراد که به حکم عواطف بی پایان، مانع از رسوا شدن دشمن خود گردد. البته لطایف این نوع سخن گفتن را کسی می فهمد که از شیوه ی سخن گفتن شخص بزرگ با فرد عزیز آگاه باشد. دراین جا ذکر این نکته را لازم می دانیم که درست است که پیامبر از این طریق از شناسایی دشمن خود محروم گردید اما او از دو راه دیگر می توانست منافقان را از مؤمنان و راستگویان را از دروغگویان تمیز دهد:
الف: طرز سخن گفتن: لحن سخن گفتن منافق کاملا با یک فرد مؤمن مخلص تفاوت داشت و از این طریق پیامبر گرامی (ص) می توانست آنان را بشناسد چنانکه می فرماید: «و لو نشاء لأرینکهم فلعرفتهم بسیمهم و لتعرفنهم فى لحن القول و الله یعلم أعمالکم؛ اگر بخواهیم آنان را نشان تو می دهیم تا آنان را با قیافه های خود بشناسی، البته آنها را از طرز سخن گفتن می شناسی، خدا از کارهای شما آگاه است.» (محمد/ 30)
ب: از طریق آگاهی سوم، یعنی علم غیب که نه علم حسی است و نه عقلی و این حقیقت در آیه یاد شده وارد شده است: «ما کان الله لیذر المؤمنین على ما أنتم علیه حتى یمیز الخبیث من الطیب و ما کان الله لیطلعکم على الغیب و لاکن الله یجتبى من رسله من یشاء؛ ممکن نیست که خدا افراد با ایمان را به آن صورتی که هم اکنون هستند واگذارد، تا ناپاک را از پاک جدا سازد، ممکن نیست خدا شما را به اسرار پنهانی مطلع کند، ولی آن دسته از رسولان را که بخواهد بر این اسرار آگاه می سازد.» (آل عمران/ 179)
این آیه با در نظر گرفتن آغاز و پایان آن می رساند که خداوند رسولان خود را از حقیقت این دو گروه (منافقان و مؤمن) از طریق علم غیب آگاه می سازد، بنابراین اگر پیامبر از این طریق، از شناسایی محروم گشت و به شناسایی آنان موفق نشد، ولی از دو راه دیگر، آنها را می شناسد. تنها چیزی که از دست رفت و قابل جبران نبود، این بود که افراد با ایمان از شناسایی آنها محروم شدند و این چیزی نیست که آن را بتوان گناه نامید.