پاسخ رسول اکرم به بت پرستان

بت پرستان امروز همان بهانه های بت پرستان دیروز را مطرح می کنند، مثلا بودایی ها و بت پرستان هند و چین و … می گویند: آنچه می پرستیم پیکرهای افراد منزه و مقدس است، یا می گویند: خدا در اینها حلول کرده است و یا می گویند: همان طور که انسان اول مسجود فرشتگان بود ما هم انسان اولی را سجده می کنیم، لیکن چون در آن صحنه حضور نداشتیم، پیکر و مجسمه ی او را سجده می کنیم. البته این طرز تفکر بت پرستانی است که توجیه علمی دارند وگرنه، بت پرستان سنت گرا مانند جاهلان وثنیین، می گفتند: «إنا وجدنا اباءنا علی أمة وإنا علی اثارهم مقتدون؛ ما پدران خود را بر آئینی یافتیم و البته ما بر آثار آنها اقتداء کننده هستیم.» (زخرف/ 23) سخن با جاهلان سنت گرا نیست، بلکه با عالمانی است که می خواهند بت پرستی را با برهان توجیه کنند، وگرنه خداوند در نقد این تقلید باطل فرمود: «أو لو کان اباءهم لایعقلون شیئا و لایهتدون؛ آیا بایست آنها تابع پدران باشند در صورتی که آنها بی عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته اند.» (بقره/ 170)
سیره رسول خدا (ص) این بود که کلام کسی را هنگام احتجاج قطع نمی کرد، حضرت پس از شنیدن سخنان آنها در جواب فرمود: «ممکن نیست خدای سبحان، در موجودی مادی حلول کند.» شرط حلول شیء در شیء دیگر، مادی بودن هر دو شیء، است یعنی حال و محل باید هر دو، مادی باشند، البته اگر حلول باشد نه تعلق یا تجلی، مثلا رنگ، مزه و بو و مانند آن که در میوه حلول دارد حال یا سریانی است یا طریانی، یا در ظاهر و روی محل است و یا در مجموع ظاهر و باطن و درون آن. هرگز موجود ازلی و قدیم در موجود حادث مادی حلول نمی کند زیرا معقول نیست که یکی حال باشد و دیگری محل، با این که یکی حادث و دیگری ازلی است، اگر هر دو دارای وصف حلول هستند و حلول با ازلیت می سازد، چرا محل، ازل نبوده و حال حادث نباشد؟ اگر حلول با ازلیت می سازد، محل بودن هم با ازلیت می سازد. این استدلال، ناظر به استحاله ی جمع نقیضین است.
در ابطال سخن یهودیان و مسیحیان که می گفتند: عزیر یا مسیح پسر خداست، آنجا مسئله ی بنوت و فرزندی و اتحاد مستحیل دانسته شد و اینجا مسئله حلول. یعنی حلول و اتحاد هر دو، محال است زیرا لازمه ی آن، دخول واجب در ممکن به نحو امتزاج و اتحاد است در حالی که نه تنها حلول و امتزاج ذات خدا در اشیا و با آنها، ممتنع است بلکه فیض منبسط او بدون حلول و امتزاج در اشیا و با آنها است، زیرا موجود مطلق، به دلیل منزه بودن از قیود خاص با همه ی موجودات است و صبغه ی خاص هیچ موجودی را نمی پذیرد. این مطلب (استحاله ی حلول خدای سبحان دراشیا) مطلبی است عقلی که وحی نیز آن را تأیید می کند. زیرا اگر خدا در اشیا حلول کند مانند سایر حال ها و اگر محل چیزی بشود، مانند سایر محل ها خواهد بود، در حالی که خداوند بی مانند و بی همتا است: «لیس کمثله شیء؛ چيزى مانند او نيست.» (شوری/ 11) و نیز با چیزی اتحاد ندارد، زیرا در این صورت آن چیز شریک او خواهد بود. در حالی که «لم یکن له شریک؛ نه در جهاندارى شريكى دارد.» (اسراء/ 111) پس حلول، اتحاد، فرزند گیری (بنوت) و امثال آن برای خدا محال است زیرا جمع بین اوصاف حدوث و ازلی است و محال.
اگرخدا، حال است ازلی نیست و اگر ازلی است حال نیست و چون ازلیت او یقینی و مسلم است، پس حلول برای او مستحیل است. بعد از بیان اینکه، حرکت، سکون، تغیر، زوال و امثال آن برای موجودات طبیعی ممکن است اما برای موجود ازلی محال است، روشن می شود که حلول خدا در بتها محال است، و بتها جز سنگ و چوب، چیز دیگری نیستند و روزی فرا خواهد رسید که بطلان این پندارها معلوم خواهد شد که: «ضل من تدعون إلا إیاه؛ به جز خدا همه را فراموش می کنید.» (اسراء/ 67)
رسول اکرم (ص) خطاب به بت پرستانی که سر بت پرستی خود را تجلیل از قداست مردان بزرگ و مقرب می دانستند، فرمود: «اگر شما در برابر این بتها خضوع کردید، و شریفترین عضو یعنی چهره و پیشانی خود را در برابر آنها بر خاک مالیدید، دیگر برای خدای سبحان، چه عظمت و جلالی قایل خواهید بود؟ چه کسی به شما دستور داده که در برابر بتها، چنین کرنش و خضوع کنید؟» حضرت خطاب به گروه سوم، که بت پرستی خود را سجده در پیشگاه آدم (ع) دانسته و قضای فائت به حساب می آوردند، فرمود: «انسان اگر بخواهد خدا را اطاعت کند، باید به دستور خدای سبحان باشد و اگر دستوری نرسد، خود انسان حق تشریع و ابداع دستور عبادی را ندارد، زیرا این کار هواپرستی است نه خداپرستی، اصل پرستش خدا را عقل و وحی تأیید می کند ولی نحوه ی پرستش باید از خدای سبحان برسد.»
همه ما برده و بنده حقیم، خداوند به ما دستور داده که «حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره؛ شما مسلمین نیز هر کجا باشید در نماز روی بدانجا کنید.» (بقره/ 144) بنابراین کعبه، معبد، قبله و مسجود الیه تمام بندگان است نه مسجود له و سجده ی ما برای خدای سبحان است نه برای کعبه و خدا فرمود: «ولله المشرق والمغرب فأینما تولوا فثم وجه الله؛ مشرق و مغرب هر دو ملک خداست پس به هر طرف رو کنید به سوی خدا رو کرده اید.» (بقره/ 115) لذا در بسیاری از عبادات، قبله شرط نیست مثلا در حال دعا، مناجات، احرام و سعی بین صفا و مروه و بسیاری احوال دیگر؛ گرچه قصد تقرب لازم است، البته شاید سعی بین صفا و مروه مانند خود طواف، عبادت نباشد آن را انسان به عنوان جزیی از اجزای حج، با قصد تقرب به خدا انجام می دهد و یا نافله در حال حرکت که مشروط به توجه به کعبه نیست و قبله آن وسیع است و موارد و شواهد دیگر.
پس اولا سجده برای آدم (ع) به دستور خدای سبحان بود، اما شما برای بت پرستی از خدای سبحان، دستوری ندارید، و ثانیا، خدا را سجده می کنیم نه کعبه را، کعبه، معبود ما نیست اما بتها معبود شماست، این معنا را به خوبی می توان از قرآن کریم استفاده کرد: «ألا لله الدین الخالص؛ آگاه باشيد آيين پاك از آن خداست.» (زمر/ 3) و یا «إیاک نعبد و إیاک نستعین؛ تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می خواهیم.» (حمد/ 5) که تقدیم ”إیاک“ بر ”نعبد“ مفید حصر است، گاهی این حصر از تقدیم ضمیر متکلم وحده استفاده می شود مثل: «إیای فاتقون؛ تنها از من پروا كنيد.» (بقره/ 41) «إیای فارهبون؛ تنها از من بترسيد.» (بقره/ 40) «إیای فاعبدون؛ فقط مرا عبادت کنید.» (عنکبوت/ 56)
چون نمی توانند برای توجیه بت پرستی، برهان عقلی یا دلیل نقلی عرضه کنند که خدای سبحان به آنها اجازه وثنیت و بت پرستی داده در حقیقت مجاب شدند. کسی که از صفای ضمیر برخوردار باشد، وقتی برهان بر او اقامه شد، آن را می پذیرد. در مسائل علمی انسان تبهکار، یا گرفتار جهالت است یا بهت، یعنی اول نمی داند وقتی فهمید، به جای اینکه آن را بپذیرد، در برابر برهان مبهوت می شود، و در مسائل عملی اول تن به گناه می دهد و وقتی پا به سن کهولت گذاشت، آنگاه نادم می شود نه تائب؛ و این پشیمانی برای او گدازنده است. توبه، انسان بزهکار را شستشو می دهد اما نصیب هر کسی نمی شود. کسی که عمری را به گناه و فـساد بگذارند چنین نیست که در دوران پیری، توفیق توبه پیدا کند. توبه نصیب کسی می شود که در اوایل عمر، راه صحیح را طی کند و احیانا گرفتار اشتباه شود، پس بین ندامت گدازنده، و توبه پاک کننده فرق عمیق است، مثلا اگر جوانی در ایام تحصیل، کار صحیح علمی نکرد، وقتی کارنامه بد او را به وی می دهند، نادم است نه تائب؛ وقت توبه، وسط سال است آنگاه که انسان از امتحان اول و دوم آسیب می بیند باید در امتحان سوم جبران کند. افرادی نظیر اباجهل و عبدالله ابن ابی امیه مخزومی در بت پرستی بین جهالت و بهت یا بین معصیت و ندامت بسر بردند و هرگز توفیق توبه نصیبشان نشد، بعضی دیگر، وقتی حق برایشان روشن می شد آن را می پذیرفتند، لیکن چنین افرادی، نادر بودند چون فیض خاص خدای حکیم شامل همگان نمی شود.

 


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 110

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110267