پیشنهاد سازش

مشرکان وقتی رشد اسلام را در حجاز و مکه دیدند، پیشنهاد آزادی مذهب داده گفتند: «ما به عقاید شما احترام می گذاریم، شما هم به عقاید ما احترام بگذارید و نشانه این تکریم و احترام هم آن باشد که یک سال ما بر اساس عقیده شما عمل کنیم و یک سال هم شما به عقیده ما عمل کنید.» آنها اعتقاد و پرستش را اموری اعتباری می پنداشتند که به دست معتبر است و هر روزی که معتبر اعتبار کند معبودی می سازد که مورد احترام خواهد بود، همان طور که برای خود، الهه می تراشیدند و آن را تکریم می کردند، گمان می کردند اسلام نیز چنین است.
در این زمینه سوره «کافرون» نازل شد و خدای سبحان به رسول اکرم فرمود: «به کافران بگو ما در دین سازش نداریم، دین قراردادی و در اختیار ما که گاهی از حق خود بگذریم و گاهی آن را مطالبه کنیم بلکه دین، حق و حکم خدا بر انسان است و انسان باید به این حکم گردن نهاده و مانند سراسر جهان آفرینش مسلم و منقاد و مطیع حق باشد. همه چیز در جهان آفرینش مسلمان و منقاد فرمان خداست.» «له أسلم من فی السموات و الأرض؛ هر كه در آسمانها و زمين است‏ خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است.» (آل عمران/ 83) و همه در پیشگاه خدای سبحان خاشع و ساجدند: «ولله یسجد ما فی السموات و ما فی الأرض؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان و فرشتگان است براى خدا سجده مى‏ كنند.» (نحل/ 49) و چیزی در عالم وجود ندارد که اهل حمد و ثنا و ستایش و تسبیح نباشد: «إن من شیء إلا یسبح بحمده؛ هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش تسبيح او مى‏ گويد.» (اسراء/ 44) سجود، انقیاد، تسبیح و تحمید خدا، همگانی است.
انسان هم تافته ی جدا بافته از نظام آفرینش نیست، بلکه در ردیف سایر موجودات باید در پیشگاه پروردگارش خاضع باشد، زیرا نه می تواند بگوید کسی مرا نیافریده و نه می تواند بگوید من مالک حیات خود هستم یا نمی خواهم از دنیا رخت بربندم! بلکه او را به دنیا آورده، مدتی در آن نگه داشته، از دنیا خواهند برد، در هیچ کدام از این سه مرحله، اختیاری ندارد، فقط در محدوده دنیا، در انتخاب راه بد و خوب آزاد است، چنین موجودی باید در مقابل تنها قانونی که بر نظام هستی حاکم است، یعنی قانون خدا، خضوع کند. لذا رسول خدا (ص) به آنها فرمود: آنچه را شما می پرستید، من نمی پرستم چون من خدا را می پرستم و شما هوس و بت را که باطلند: «لاأعبد ما تعبدون؛ آنچه مى ‏پرستيد نمى‏ پرستم.» (کافرون/ 2) شما با آن خوی تمرد و سرکشی و جاهلیتی که دارید، توفیق پرستش حق را پیدا نمی کنید، کسی که بنا دارد سالی بت را و سالی دیگر خدا را بپرستد، در حقیقت هوس پرست است او خیال می کند که خدا هم بتی است در قبال بتهای دیگر که معبود بودن او با امضا و قرارداد عابد انجام گیرد، سالی هبل پرستیده شود، سالی عزی، سالی نسر و یعوق و سالی هم خدا! لذا فرمود: «و لا أنتم عابدون ما أعبد؛ و آنچه مى‏ پرستم شما نمى‏ پرستيد.» (کافرون/ 3)
شخصی از کوفه وارد حجاز شده، در مدینه خدمت امام صادق (ع) شرفیاب شد و سر تکرار را پرسید، امام (ع) در پاسخ فرمود: «سر این تکرار آن است که پیشنهاد آنها چهار ضلعی بود، جواب نفی و ابطال هم مطابق با آن پیشنهاد چهار ضلعی نازل شد. آنها گفتند: سال اول تو خدایان ما را بپرست، سال بعد ما خدای تو را می پرستیم، باز سال دیگر تو خدای ما را بپرست، سال چهارم ما خدای تو را عبادت می کنیم. سوره ی «کافرون» برای ابطال این پیشنهاد نازل شد و بطلان چهار ضلع آن را اعلام و آن را غیر قابل پذیرش دانست و این جواب قطعی آمد که: "لکم دینکم و لی دین؛ دین من مال من و دین شما هم مال شما." (کافرون/ 6
این به معنای توزیع دین و تقسیم حق نیست، بلکه برای اعلام آنچه هست نه آنچه باید باشد نازل شده است؛ آنچه که باید باشد همان لزوم پذیرش دین الهی است و عنوان خطاب ”أیها الکافرون“ نشان می دهد که هرگز خداوند دین آنها را امضا ننموده است، چنانکه توضیح داده می شود. ”لکم دینکم و لی دین“ برای ترک مخاصمه نیست که هم دین من حق است و هم دین شما، و شما در انتخاب راه آزادید، بلکه به این معناست که بت پرستی شما کفر است و باطل و دین، حق خداست نه حق ما تا در آن مسامحه کنیم، لذا خدای سبحان در وصف آنان فرمود: «ودوا لو تدهن فیدهنون؛ دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى نمايند.» (قلم/ 9) آنها علاقه مندند تا مسائل اعتقادی را با سازش و مسالمت آمیز حل کنید ولی حق با باطل صلح و سازش ندارد، آنجا که حق نیست باطل است، باطل یعنی عدم الحق، که با حق قابل جمع نیست، حقوق متقابل، قابل تصالح است اما حق و لاحق (باطل) قابل تصالح نیست لذا فرمود: در برابر پیشنهاد تبهکاران حجاز محکم و استوار بایست و بگو ”لکم دینکم و لی دین“ به این معنا که دین من حق است و دین شما باطل و شما باطل را انتخاب کرده اید. باطل یعنی بیراهه رفتن، پس باطل راه نیست، زیرا در جهان تکوین برای نیل به کمال وجودی دو راه وجود ندارد که یکی حق و دیگری باطل باشد بلکه راه فقط یکی و آن حق است و هر کس از حق فاصله بگیرد در دام بیراه گرفتار خواهد شد راه حق مثل جاده ای است که دو طرف آن پرتگاه باشد.
در قرآن کریم، از باطل به «سبیل الغی؛ راه گمراهى.» (اعراف/ 146) تعبیر شده است. باطل اگر راه بود باید پایانی مشخص یعنی هدف معین داشته باشد در حالی که پایان باطل غوایت و گمراهی است، انسان در راه باطل هرگز به جایی نخواهد رسید، گمراه باطل را راه می پندارد، اگر واقعا راه بود باید به مقصد می رسید، نه به هلاکت. در جای دیگر فرمود: «إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم؛ شما و معبودهایتان سنگ ریزه جهنم هستید.» (انبیاء/ 96) یعنی خداوند هم بتها را می سوزاند و هم بت پرستان را، گر چه ممکن است با سنگ دیگری که افروخته می شود تبهکاران و بت پرستان را کیفر دهد، لیکن وقتی که بت را می سوزاند شخص بت پرست، عذاب روحی نیز پیدا می کند علاوه بر آنکه حقیقت بت هم جز آتش چیز دیگری نیست و این حقیقت در قیامت ظهور می کند، وشاید از جمله: «و جعلناهم أئمة یدعون إلی النار؛  آنان را پيشوايانى كه به سوى آتش مى‏ خوانند گردانيديم.» (قصص/ 41) چنین استفاده شود که زمامداران شرک و کفر، مردم را به آتش دعوت می کنند، یعنی به چیزی فرا می خوانند که ظاهر آن پرستش بت است، و باطن آن شعله ی آتش.
اعتراض و پاسخ وقتی آیه ی کریمه «إنکم وما تعبدون من دون الله حصب جهنم؛ در حقيقت‏ شما و آنچه غير از خدا مى ‏پرستيد هيزم دوزخيد.» (انبیاء/ 98) نازل شد، به رسول خدا (ص) اعتراض کردند که اگر عابد و معبود هر دو سنگریزه ی جهنمند، پس آنهایی هم که عیسای مسیح را پرستیدند، با معبودشان در جهنم خواهند بود در حالی که شما مسیح را منزه از هرگونه عذاب دانسته و در بهشت الهی مخلد می دانید. رسول اکرم (ص) چنین احتجاج کردند که: شما عرب هستید و باید از قواعد عربی آگاهی داشته باشید، خداوند فرمود: «إنکم و ما تعبدون من دون الله» نه ”ومن تعبدون“ بین «من» و «ما» فرق بسیار است، «من» یعنی کس، به موجود دارای عقل و خرد اطلاق می شود، و «ما» یعنی «چیز» به موجودی گفته می شود که از عقل و خرد بهره ای ندارد مثل سنگ و چوب و... و هر دو از موصولاتند. بنابراین آیه، عیسای مسیح (ع) را شامل نمی شود، بلکه فقط شامل بتهایی می شود که مورد تکریم بت پرستان بودند.
باید توجه داشت تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) که اعتراض و پاسخ فوق در آن مطرح است از نظر سند چندان قوی نیست، چون احتجاج فوق بیشتر شبیه احتجاج عالم و ادیب متعارف است و از طرف دیگر برخی از ادیبان نامور، کلمه «ما» را بر عاقل هم اطلاق کرده اند، چنانکه از سیبویه نقل شده. در بسیاری از کلمات این تفسیر، چنین شواهدی وجود دارد، لذا شاید حق با کسانی باشد که در صحت سند تفسیر مزبور خدشه کرده اند. به هر حال، مطلب قرآنی تام است و تخصیص و تقیید در آن راه ندارد، یعنی در مورد پرستش مسیح (ع) نیز مانند بت پرستها عابد و هم معبود، هر دو در دوزخ هستند، لیکن معبود آنها در حقیقت هوس و شیطان است، چون به دستور شیطان و هوای خود عیسی را عبادت کردند البته هوی و صاحب هوی یعنی شیطان و پیروان او هر دو در جهنمند. «لأملأن جهنم منک و ممن تبعک منهم أجمعین؛ هرآينه جهنم را از تو و از هر كس از آنان كه تو را پيروى كند از همگى‏شان خواهم انباشت.» (ص/ 85) عصاره شرک همان هواپرستی است، چنانکه خداوند فرمود: «أرأیت من اتخذ إلهه هواه؛ آيا آن كس كه هواى [نفس] خود را معبود خويش گرفته است ديدى.» (فرقان/ 43)

 


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 114

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110272