ابزار دعوت

خدای سبحان برای اینکه رسولش را اسوه ی اهل استدلال قرار دهد، به او ابلاغ کرد که استدلال محض، همه جا سودمند نیست، بلکه هم از راه استدلال و هم از راه کشش و موعظه، دیگران را به حق دعوت کن: «أدع إلی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتی هی أحسن؛ با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوه ‏اى] كه نيكوتر است مجادله نماى.» (نحل/ 125) خداوند این سه راه را فراسوی امتی قرار داد که اسوه ی آنها رسول اکرم (ص) است. بنابراین وظیفه متفکران اسلامی است که دیگران را با اصول حکمت و موعظت و جدال احسن به حق دعوت کنند.
قرآن کریم، تباهی و گناه را به منزله ی غباری می داند که آیینه شفاف دل را تیره نموده، قلب را از علوم و معارف عقلی بی بهره می سازد؛ وقتی چنین شد، قلب بسته و تیره، ایمان و گرایش به حق نخواهد داشت، از این رو تبهکاران درباره معارف عقلی، دید قوی ندارند و واقعا آن را ادراک نمی کنند لذا به انکار، جمود، تعصب، حمیت بیجا و باطل دست می زنند. قرآن کریم در راستای بیان مسائل بلند عقلی می فرماید: ملحدان، مشرکان، کافران، منافقان نابینایند و ادراک نمی کنند: «وقالوا قلوبنا غلف؛ گفتند دلهاى ما در غلاف است.» (بقره/ 88) دلهای یهودیان، به ادعا و اعتراف خود آنها، بسته است.
وقتی معارف الهی به صورت معجزات فعلی و حسی و قابل ادراک همگان و غیر قابل انکار عرضه شد، منحرفان روی جدال باطل، آن را انکار می کنند. مثلا خدا پس از ذکر معجزات موسای کلیم می فرماید: آل فرعون با اینکه یقین به حق بودن آنها داشتند، منکر شدند: «وجحدوا بها واستیقنتها أنفسهم؛ با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند.» (نمل/ 4) آنگاه که موسای کلیم با برهان عقلی سخن می گفت که «ربنا الذی أعطی کل شیء خلقه ثم هدی؛ پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده سپس آن را هدايت فرموده است.» (طه/ 5) آنها توان ادراک این معارف بلند را نداشتند که جهان دارای نظام فاعلی و غایی است و هر چیزی که هستی او عین ذات او نیست، باید به موجودی منتهی گردد که هستی محض است و هر چیزی که کمال محض نیست، باید به کمال محض منتهی شود، چون ادراک معارف عمیق، نیازمند به معیار صحیح شناخت شناسی است که آنها فاقد بودند، اما وقتی این معارف تنزل کرد و به صورت عصای موسی و ید بیضاء جلوه نمود و اعجاز عقلی و قولی به صورت معجزه حسی و فعلی در آمد، آل فرعون فهمیدند که حق با موسی و هارون (ع) است ولی تعصب جاهلی مانع پذیرش بود، لذا دست به انکار زدند.
متعصبان قریش نیز وقتی در برابر ادله عقلی قرار گرفتند، گفتند: «قلوبنا فی أکنة مما تدعونا إلیه؛ دلهاى ما از آنچه ما را به سوى آن مى‏ خوانى سخت محجوب و مهجور است.» (فصلت/ 5) یعنی ما این معارف را ادراک نمی کنیم، ولی آنگاه که همان معارف، به مرحله ی حس و مثال تنزل کرد فهمیدند! لیکن درباره ی بت پرستان و مشرکان حجاز فرمود: «یجادلونک فی الحق بعد ما تبین؛ با تو درباره حق بعد از آنكه روشن گرديد مجادله مى‏ كنند.» (انفال/ 60) یعنی بعد از اینکه حق برای آنها روشن شد، باز به جدال و گفتگو می پردازند.
آنها همانند آل فرعون در دو مرتبه، دو کار غیر معقول کردند: در مرتبه اول، با تباهی ها و دلبستگیها به عالم طبیعت، مانع دید عقلی شده معارف عقلی را ادراک نمی کردند، زیرا معیار شناخت آنها حس بود و در مرتبه دوم، وقتی آن معارف از نشئه عقل، به عالم ماده تنزل یا به عالم مثال ممثل شد تا قابل فهم برای همگان باشد، فهمیدند ولی نپذیرفتند، زیرا بین علم و ایمان فرق است، مطلب حسی و ضروری حتما ادراک می شود، ولی ممکن است بعد از علم، مورد پذیرش قرار نگیرد.

 


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 68

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110289