محبوب خدا

خدا مقسطین، متطهرین، توابین، و رزمندگانی را که چون بنیان مرصوص در جبهه ی جنگ فداکاری می کنند، دوست دارد و آنها که در این مسیر قدم بر می دارند محبوب خدا هستند، و این اصل کلی را طرح می کند که هر کس بخواهد محبوب خدا شود، باید تابع «حبیب الله» باشد «إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله؛ اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد.» (آل عمران/ 31) اگر می خواهید محبوب خدای سبحان باشید باید تابع رسول اکرم (ص) باشید و سر محبوب بودن رسول گرامی (ص) به طور تفصیل در آیه های جدا بیان شده نظیر «إن الله یحب التوابین و یحب المتطهرین؛ خداوند توبه‏ كاران و پاكيزگان را دوست مى‏ دارد.» (بقره/ 222) و از آنجا که پیامبر اکرم (ص) الگوی طهارت است و تابعان وی اقتدا به طهارت کرده، متطهر و محبوب می شوند و چون آن حضرت الگوی قسط و عدل است و سهم هر سهیمی را به او پرداخته و در سهم کسی تعدی نکرده، در این زمینه نیز مقسطین به وی اقتدا می کنند «إن الله یحب المقسطین؛ خداوند دادگران را دوست مى‏ دارد.» (مائده/ 42) و نیز خدای سبحان اهل توکل را دوست دارد و چون پیامبر در توکل کامل بود، حبیب خداست و اثر اقتدای به حبیب خدا، اقتدا به پیشوای متوکلان است و این اقتدا انسان را محبوب می کند پس توکل محبوب خداست، متوکل هم محبوب خداست و پیامبر (ص) که اسوه توکل است، محبوب خدا خواهد بود: «إن الله یحب المتوکلین؛ خداوند متوکلین را دوست می دارد.» (آل عمران/ 159)
خدای سبحان موارد جزئی دیگر را در بخشهای مختلف به عنوان صغرای قیاس ذکر کرده، از این صغری و آن کبری نتیجه گرفته می شود که پیامبر اکرم، الگوی محبت است، خدای سبحان چیزی جز توحید را دوست ندارد و پیغمبر (ص) الگوی توحید است پس اسوه ی موحدان هم خواهد بود. (چون غیر از وحدت حقیقی چیزی در عالم نیست و خدای سبحان هم چیزی جز خود را دوست ندارد) و اگر می فرماید: پیغمبر محبوب من است، بدین خاطر است که آن حضرت مظهر محبت است و اگر می فرماید: متطهرین، متوکلین، مقسطین یا مجاهدان نستوه را دوست دارم برای آن است که اینان مظهر اسمای حسنای خدا هستند. در حقیقت محبوب بالذات، خداست و اینها مظاهر آن محبوب ذاتی اند، مثل کسی که عکس خود را در آیینه دیده و می پسندد، که در حقیقت خود را پسندیده نه عکس را، چون در آیینه چیزی نیست؛ محبوب حقیقی، صاحب صورت است، اگر چیزی مظهر و مرآت حق بود، نشانه آن محبوب است نه اینکه خود سهمی از محبت واقعی داشته باشد، البته رسول اکرم (ص) آیینه ی تمام نمایی است که همه ی اسمای حسنای خدا را نشان می دهد، هیچ کس مانند پیامبر، توحید و اسمای حسنای خدا را نشان نمی دهد، لذا او محبوب است، و سالکان کوی او هم از محبت طرفی می بندند.
در مقابل نیز آمده است که خداوند مسرفان، ظالمان، کافران، و تجاوزکاران را دوست ندارد، آنها را که محبوب بودند و اینها را که محبوب نیستند، با معیار تولی و تبرای پیغمبر می سنجد، فرمود: معیار محبت، این انسان کامل است که حبیب من است و به دیگران دستور داد: خود را با این انسان کامل بسنجید تا معلوم شود که محبوب یا مبغوض هستید، یعنی اگر به خداوند ظاهر دسترسی ندارید، مظهر آن ظاهر نزد شماست. اگر به خدا دسترسی ندارید (گر چه از شما به شما نزدیکتر است)، به رسول، حبیب و خلیفه ی خدا دسترسی دارید که حجت بالغه ی او است.
اعمال خود را با اعمال او بسنجید، روش هر کس که مطابق سیره آن حضرت (ص) بود، محبوب وگرنه مبغوض است. و سر محبوب بودن آن حضرت، چنانچه قبلا گذشت سیره توحیدی اوست یعنی اگر محبتی هست، بالذات مال خداست و دیگران بالعرض محبوبند چنانکه عداوت الهی نیز چنین است. وقتی خدای سبحان برائت خود را اعلام می کند، برائت رسولش را هم در کنار برائت خود اعلام می دارد: «برائة من الله و رسوله إلی الذین عاهدتم من المشرکین؛ [اين آيات] اعلام بيزارى [و عدم تعهد] است از طرف خدا و پيامبرش نسبت به آن مشركانى كه با ايشان پيمان بسته ‏ايد.» (توبه/ 1)، خدا از مشرکین بیزار است، پیغمبر هم از آنها بیزار است. این وصف نفسانی پیغمبر، چون مرضی خداست، در کنار تبری خدای سبحان قرار گرفته است «و أذان من الله و رسوله إلی الناس یوم الحج الأکبر أن الله بریء من المشرکین و رسوله؛ [اين آيات] اعلامى است از جانب خدا و پيامبرش به مردم در روز حج اكبر كه خدا و پيامبرش در برابر مشركان تعهدى ندارند [با اين حال] اگر [از كفر] توبه كنيد آن براى شما بهتر است.» (توبه/ 3) اعلانی عمومی است که خدا و پیامبر از مشرکین بیزارند.
اگر تولی پیامبر تولی توحیدی نباشد، تبری او هم تبری توحیدی نیست و نمی تواند در کنار تبری خدا قرار گیرد، که در حقیقت یک تبری باشد، گاهی به صورت ظاهر و گاهی به صورت مظهر، اگر به خدا نسبت دادیم، ظاهر است و اگر به پیغمبر نسبت دادیم مظهر است، مثل کسی که چهره خورشید را از آیینه دریافت کند، آیینه چیزی از خود ندارد و فقط آفتاب را به ما نشان می دهد. 


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 213

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110331