برتری بهشت لقاء

در میان آیاتی که آخرت را با اوصافی مانند: "دار القرار؛ سرای باقی"، «و الاخرة خیر و أبقی؛ و آخرت بهتر و پایدارتر است.» (اعلی/ 17) "دار المتقین؛ سرای پرهیزگاران"، «و رزق ربک خیر و أبقی؛ و روزى پروردگار تو بهتر و پایدارتر است.» (طه/ 131) و «ما عند الله خیر و أبقی؛ آنچه نزد خداست بهتر و ماندنى تر است.» (قصص/ 60) وصف می کند، آیه ی شریفه ی «و الله خیر و أبقی؛ و خدا بهتر و ماندنى تر است.» (طه/ 73) درخشش و لطافت خاصی دارد و تأمل بیشتری می طلبد. مراد از "و الله خیر و أبقی" این نیست که بهشت خدا بهتر و ماندنی تر است بلکه مقصود آن است که شهود جمال و جلال الهی و لقای آن ذات بیمثیل، بهتر و ماندنی تر است، چون بسیاری از درجات بهشت در مرحله نهائی فنا، هستی خود را نشان نمی دهد.
برای درک معارف عمیق قرآن، تعالی روح فهمنده لازم است نه تنزل قرآن. به عنوان نمونه، درباره آیه شریفه «و سئل القریة؛ و پرسید از اهل قریه.» (یوسف/ 82) چند بینش وجود دارد: بعضی مضاف در تقدیر گرفته و گفته اند: منظور، سئوال از "اهل قریه" است نه خود قریه و بعضی گفته اند: "و سئل القریة" از باب تشبیه است؛ یعنی قصه حضرت یوسف به قدری واضح است که در و دیوار شهر نیز می دانند. اما بینش اهل تحقیق و معرفت آن است که سؤال از قریه، حقیقة ممکن است و او هم جواب می دهد، چون همه ی موجودات حتی جامدها نیز ادراک و شهود دارند وبه تسبیح و تحمید حق مشغولند: «و إن من شیء إلا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛ هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش تسبيح او مى‏ گويد ولى شما تسبيح آنها را درنمى ‏يابيد.» (إسراء/ 44) از همین رو محل حوادث، از قبیل زمین، در قیامت شهادت می دهد. اگر شاهد در دنیا اهل ادراک نباشد چگونه در قیامت شهادت می دهد؟ پس کسی که توان سئوال از قریه را دارد و اهل معرفت است جواب آن را هم می شنود.
آیه ی "و الله خیر و أبقی" نیز این چنین است. یعنی نه از باب حذف مضاف است و نه از باب تشبیه و نه متعلقی از متعلقات و قیدی از قیود کلام در تقدیر است بلکه "لقاء الله خیر و أبقی". کسی که به مقام فنا می رسد چیزی را جز مشاهده حق طلب نمی کند و "الله خیر و أبقی" معاد اوست. کسی که می گوید: "ما کنت أعبد ربا لم أره" و "لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر تمام پرده ها کنار رود و همه ی مجهولات معلوم و مشخص گردد چیزی به یقین من اضافه نمی شود " و "من قاسم جنت و نارم" و نیز آنان که می گویند: «بهشت مشتاق لقای ماست و به استقبال ما در حرکت است» و در قیامت که احدی حق سخن گفتن ندارد، آنان مأذونند: «لا یتکلمون إلا من أذن له الرحمن و قال صوابا» چنین انسانهایی همواره به یاد "والله خیر و أبقی" هستند.
در آیات "و الاخرة خیر و أبقی"، "و ما عندالله خیر و أبقی" و "و رزق ربک خیر و أبقی"، اصل برتری، ماندگاری و عظمت آخرت و پاداش الهی در برابر دنیا بیان شده است لیکن این امور، خیر مقید و محدود و نسبی است اما "و الله خیر و أبقی" خیر مطلق و نفسی است، زیرا خیر ماسوی الله محدود و نسبی است و "الله" خیرش نفسی و نامحدود و مطلق است. رسول خدا که گرایش خاص به معاد دارد و همه ی کارهایش برای وجه خداست، می کوشد تا از همه ی عقبات کئود بگذرد و در جنةاللقاء، شاهد "و الله خیر و أبقی" باشد، نه "رزق ربک خیر و أبقی" و نه "و الاخرة خیر و أبقی" و نه "و ما عندالله خیر و أبقی".
رسول اکرم (ص) نمونه کامل برخورداری از صلاح دنیا و آخرت و بالاترین مصداق آیه ی شریفه ی «اتیناه فی الدنیا حسنة و إنه فی الاخرة لمن الصالحین؛ و او را در دنیا نیکى دادیم و بى تردید در آخرت هم از شایستگان است.» (نحل/ 122) از این رو خداوند به آن حضرت فرمود: «و للاخرة خیر لک من الأولی؛ آخرت برای تو از دنیا بهتر است.» (ضحی/ 4) یعنی ضمن اینکه تو از فضایل و سعادتهای دنیا برخورداری، آخرت برای تو از دنیا بهتر است.
خداوند در معرفی پیامبر گرامی (ص) می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا؛ قطعا براى شما در [رفتار] رسول خدا سرمشقى نیکوست، براى کسى که به خدا و روز واپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى کند.» (احزاب/ 21) اسوه ی همه سالکان امیدوار به لقاء الله و علاقه مندان به معاد، پیغمبر است. آن حضرت همانطور که رائد ضعاف و متوسطان از اهل ایمان است، رائد اولیای خاص و حتی از جهتی رائد انبیای دیگر هم هست، زیرا آن حضرت صاحب مقام «ثم دنا فتدلی* فکان قاب قوسین أو أدنی؛ سپس نزدیک آمد و نزدیک تر شد. تا به اندازه ى دو کمان یا نزدیک تر گردید.» (نجم/ 8- 9) است که لفظ و مفهوم و تشبیه و کنایه و استعاره و مجاز در آن کارساز و راهگشا نیست؛ زیرا بعضی از حقایق مشهود، قابل تعقل نیست، چنانکه بعضی از امور معقول، قابل توهم نیست و نیز بعضی امور قابل توهم و تخیل است ولی قابل احساس نیست و بعضی از امور را انسان در باطن خود، گرچه در حد حس مشترک می فهمد ولی قابل تبیین برای دیگران نیست. این امور در طول هم هستند نه در عرض هم. از این رو بعضی امور باید سیر نزولی بیابد تا به نشئه اعتبار و وجود لفظی و کتبی برسد و بسیاری از امور پذیرای چنین تنزلی نیست. همان گونه که برخی چیزها درک می شود ولی قابل وصف نیست: «یدرک ولا یوصف» بعضی هم مشهود است ولی معقول نیست و برخی به توهم و تخیل درمی آید ولی محسوس نیست و بعضی نیز محسوس است ولی قابل بیان نیست.
از آیات شریفه ی «ثم دنا فتدلی* فکان قاب قوسین أو أدنی» استفاده می شود که اوج عروج رسول خدا (ص) بدان حد است که دیگر لفظ درباره آن رسا و گویا نیست. مانند اینکه درباره تحقق دفعی آخرت فرمود: «و ما أمر الساعة إلا کلمح البصر أو هو أقرب؛ و کار قیامت جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیک تر از آن نیست.» (نحل/ 77) مفاد کلمه "أقرب" این است که دیگر لفظ، گویا نیست. حتی امروز که سرعت سیر نور کشف شده است، از باب تشبیه معقول به محسوس حد اکثر می توان گفت: مانند سیر نور یا سریعتر و نزدیکتر، یعنی باز هم لفظ گویا نیست و آن معقول را نمی توان در حد محسوس ادراک کرد و امر ثابت را نمی توان با امری تدریجی و سریع السیر منطبق نمود.
کسی که در سیر تکاملی خود از چنان اوجی برخوردار است سیر گرایش او به معاد هم بر اساس «و الله خیر و أبقی» (طه/ 73) خواهد بود، نه خصوص «رزق ربک خیر و أبقی» (طه/ 131) و نه «و الاخرة خیر و أبقی» (اعلی/ 17) گرچه خدای سبحان به او بشارت داد که آخرت برای تو از دنیا بهتر است، اما آخرتی که انسان کامل می طلبد، لقاء الله است.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 9 صفحه 261

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110382